شیوانا استاد معرفت، مشغول درس دادن بود که یکی از افسران امپراتور همراه سربازانش بیادبانه وارد جلسه شد، کنار دیوار ایستاد و به حرفهای استاد گوش فراداد.
شیوانا به چشمان افسر خیره شد و تبسمی کرد و گفت: بلی! حق با امپراتور است. درون هر انسانی دو نوع گرگ وجود دارد. یکی از گرگها مهربان، ساکت و آرام است و به هیچ کس آزار نمیرساند و اهل مکر و حیله نیست و فقط زمانی واکنش نشان میدهد که کسی از مسیر درست منحرف شده باشد و یا به او آزار برساند؛ در مقابل گرگ دیگری هم درون انسان هست که همیشه خشمگین است و دايم سعی در کینهورزی و آسیبرسانی به دیگران دارد و بیدلیل به هر کسی که سر راهش سبز شود حمله میکند! این دو گرگ مهربان و خشمگین در وجود انسانها دايم در جنگ و جدال هستند!
افسر امپراتور که از این جواب شیوانا یکه خورده بود شرمنده و خجل پرسید: و کدام گرگ معمولا برنده میشود؟
شیوانا با لبخند گفت: این بستگی به من و تو دارد که کدام گرگ را بیشتر غذا بدهیم! و به کدام گرگ بیشتر رسیدگی کنیم!
آنگاه شیوانا رو به افسر کرد و پرسید: پس میبینید که امپراتور درست گفتهاند که درون هر انسانی گرگهایی است که با هم در جدالند! آیا شما با این حرف امپراتور مشکلی دارید؟
افسر هیچ نگفت و بلافاصله به همراه سربازانش مدرسه شیوانا را ترک کرد و رفت. وقتی افسر رفت شیوانا به سمت شاگردان برگشت و گفت: مهم نیست این دو موجودی که درون هر فردی در جدالاند، گرگ باشند یا فرشته! مهم این است که شما به کدام یک خوراک میدهد و کدام یکی را میپرورانید!
دیدگاهتان را بنویسید