محمد آبانگاه – وکیل دادگستری
در وقت جلسه رسیدگی (بیست و سه نُه نود و نه) برای پروندهی فردی با موضوع« نگهداری» هروئین و شیشه که قانونا مجازات آن حسب میزان، اعدام بود به عنوان وکیل تسخیری حاضر شدم.
پیشتر برای پرونده دو مرتبه مراجعه کردم؛ بار نخست پیرو اعلام کانون وکلا، در شعبه مربوطه به قصد مطالعه پرونده حضور یافتم اما به دلایلی امکان مطالعه فراهم نشد لیکن متعاقبا پیرو اخطاریه موضوع ماده ۳۸۷ ق.آ.د.ک ،در شعبه مربوطه حاضر شده و پرونده را مطالعه کردم.
در تاریخ مقرر جلسه دادرسی نیز گرچه پیش بینی می کردم به جهت زندانی بودن موکل جلسه با تاخیر برگزار می شود، لیکن زودتر از موعد در دادگاه حاضر شدم تا بلکه با موکل ندیده ونشناخته هم صحبتی کرده باشم.
بهتر این بود که پیشتر این کارو می کردم اما خودم رو به جهت مطالعه دقیق پرونده بی نیاز می دیدم! همانطور که شاید موکل نیز نسبت به وکیل تسخیری ندیده و نشناخته اش همین حس را داشت!
…با حضور در دادگاه ملاحظه کردم، سکونت موکل در زندان قزلحصار فرع بر عوامل دیگر جهت تاخیر جلسه بود…در هرحال از رفت و آمدهای متعدد ریاست محترم دادگاه در راهروی دادگاه و همراه داشتن قانون آیین دادرسی کیفری، صحبت با همکاران قضایی (یا غیر قضایی) مبنی بر اینکه چرا مخاطبش فلان جلسه علمی را که مفید بوده شرکت نکرده و…ایشان را علاقه مند به مباحث علمی دیدم و واقعا از ته قلب خوشحال شدم…
در عین حال که در راهروی سرد دادگاه به انتظار موکلی با لباس آبی راه راه (لباس زندانی با تبادر یقه آبی ها!)می گشتم، پس از مدتی زندانی ها رو آوردند، صدا زدم…اما کسی با آن نام پیدا نشد دوباره عده ایی دیگر از زندانی ها را آوردند اما باز با صدایم کسی خود را با آن نام نشناخت…
به ناگاه مرا زنجیر وار از دفتر دادگاه صدا زدند!… موکل در اتاق دادگاه بود و من نیز با کسب اجازه از دادگاه خود را در کنار او یافتم…
دادگاه مشغول رفع و رجوع اوراق جلسه قبل بود و هنوز جلسه ما تشکیل نشده بود…امری که فرصتی را فراهم آورد که پچ پچ کنان صحبت کوتاهی راجع به پرونده با موکل داشته باشم… پس از انجام کارهای مربوط به جلسه قبل و خروج افراد مرتبط با آن پرونده، جلسه ما (موکل و من) تشکیل شد اما چگونه:
۱. دادگاه بی آنکه رسمیت جلسه را اعلام نماید ابتدا مشخصات موکل و سپس مشخصات و سمت مرا را مورد پرسش قرارداد و پس از آن اظهارات موکل را نسبت به موضوع اتهامش اخذ نمود. حال آن که نخست می بایست کیفرخواست قرائت می شد…تعجب کردم بیشتر به خاطر تصوری که در راهروی دادگاه از ریاست دادگاه در ذهنم نقش بسته بود.
۲. تصورم بر این بود که نماینده دادستان حضور ندارد تا اینکه ریاست دادگاه؛ از خانمی که در صندلی سمت چپ ریاست نشسته بودند، خواستند که به عنوان نماینده دادستان کیفر خواست را قرائت کند… در هر حال تازه متوجه شدم که ایشان نه منشی دادگاه که نماینده دادستان است.
۳. پس از قرائت کیفرخواست، از دادگاه خواستم که مرا به مثابه نماینده دادستان که در سمت راست خود قرار داده، در سمت چپ خود قرار داده و دفاعیاتم را اخذ کند، با تعجب نگاه کردند…
بی آنکه منتظر پاسخی باشم بلافاصله به ایشان متذکر شدم که
این بار برخلاف قبل چند ثانیه ایی را مکث نمودم که از سوی قضات چه نماینده دادستان چه ریاست و چه حتی مستشار که بر خلاف معمول در پشت سر ما [موکل و وکیل] و در صندلی و میزی مجزا در انتهای اتاق دادگاه حاضر بودند و ظاهرا صدای ما را می شنیدند پاسخی بشنوم… که نشنیدم…
به نیکی می دانستم این امر آغاز گر یک تنش (ولو قانونی) است بی آنکه لزوما وارد ماهیت شوم از کیفرخواست چندین ایراد گرفتم…به گونه ایی که نماینده دادستان به چالش کشیده شد…و با موکل وارد جر و بحث شد …
در عین حال که دادگاه مرا به دفاعیات کتبی هدایت می کرد، مشغول نوشتن شدم اما همزمان پاسخ نماینده دادستان را پینگ پنگی می دادم…که دادگاه به جای تذکر به نماینده دادستان مرا خطاب قرار داده و گفتند که تو فقط بنویس گفتم این جوری که نمی شود من بنویسم ایشان صحبت کند…در ذهنم ترتیب رسیدگی، مدام در گوشم وزوز می کرد، خواستم یادآور شوم گفتم بی خیال…همینی که هست یکی زدی یکی باید بخوری…
از چند جا باید ایراد می گرفتم از مستشاری که باید در جای نماینده دادستان می بود یا از دادستانی که نباید در آنجا می بود و یا از ریاستی که اداره جلسه را به سلیقه خویش برگزار می کرد…یا حتی از خودم که چرا بی خیالِ ، باقی خیالاتم(مقررات )شوم ولو اینکه خیالم را پس زنند…
۴. در هر حال با ورود نصف و نیمه به ماهیت و… دادگاه از پرونده نقص گرفتند و مقرر شد که بین موکل وفردی از پرونده مواجهه حضوری صورت گیرد.
۵. نماینده دادستان خواستند ، تشریف ببرند که ریاست دادگاه گفتند کجا؟ صورت مجلس باید امضا شود و…از دادگاه درخواستی داشتم مبنی بر اینکه پیرو آن مواجهه حضوری، آن مورد نیز اضافه و نسبت به آن تحقیق شود…
ناراحت شدند خودکارشان را به من دادند گفتند بیا خودت اضافه کن …که تو داری مرا هدایت می کنی!
گفتم مگر نه اینکه در کتاب های حقوقی گفته می شود وکیل بال عدالت است!؟ تازه مگر من چه گفتم شما می توانید مخالفت کنید اینکه دیگر بحثی ندارد…جمله ی معروف چند ساله وکیلی را در پاسخ شنیدم!
۶. در انتهای جلسه، به عنوان واسط (وسطی ما بین ابتدا و انتهای اتاق دادگاه) اوراق را به مستشار و نماینده دادستان (که آن موقع در صندلی کناری مستشار نشسته بودند) جهت امضا صورت مجلس رساندم…که متوجه شدم مستشار می گفتند ایراد من (وکیل) درست بوده و…از تلخی ریاست دادگاه، کامم با این بیان مستشار کمی شیرین! شد! وارد بحث ما بین مستشار و نماینده دادستان نشده ، که ریاست دادگاه گفتند الان علیه شما اعلام تخلف می کنم! چرا؟!
۷. در هرصورت، از اتاق دادگاه خارج شدم…اندکی بعد نماینده دادستان در راهروی دادگاه مرا به حرف گرفتند و با تمجید از شجاعت! و دفاعیاتم ! و اینکه ایراد های من به ایشان درست بوده معذوریت های کرونا رو بهانه گرفتند…گفتم قبلش هم همین بوده…با این توصیه به من که کل کل! نکن…کجای اینجا و آنجا درسته که انتظار داری اینجا…
اما به نظر من
به امید تبلور نیکی ها و جامعه ای پویا
نفل از کانال تگرامی تخلفات انتظامی قضات
دیدگاهتان را بنویسید