نویسنده: سیروس کبیری

  • اشکال اجرای حکم ضبط تلفن همراه حاوی فیلم و عکس مبتذل و مستهجن

    اشکال اجرای حکم ضبط تلفن همراه حاوی فیلم و عکس مبتذل و مستهجن

    نحوه حل مشکل عدم امکان اجرای حکم ضبط تلفن همراه به علت قابل بازیابی بودن فیلم و عکس مبتذل و مستهجن پاک سازی شده

    کد نشست ۱۴۰۰-۸۵۹۶

    صورت‌جلسه نشست قضائی ۱۳۹۹/۱۱/۱۵ قضات شهر خرمدره در استان زنجان

    موضوع: اجرای حکم ضبط تلفن همراه حاوی تصاویر منافی عفت

    پرسش

    خانم الف علیه آقای ب شکایتی دایر بر تهیه فیلم و عکس مبتذل و مستهجن و وسیله تهدید قرار دادن آن مطرح نموده است و پس از رسیدگی منتهی به دادنامه، محکوم شده است، قاضی صادر کننده حکم در متن رای اعلام نموده که تصاویر از تلفن‌های همراه محو و حذف گردد سپس تلفن‌های همراه به نفع دولت ضبط گردد.

    در ادامه در مرحله اجرا تلفن های همراه جهت پاکسازی تصاویر مورد شکایت جهت ضبط تلفن همراه به پلیس فتا ارسال و پلیس فتا اعلام می‌نماید که در صورت پاکسازی و هرگونه اقدامی تصاویر قابل بازیابی و ریکاوری توسط هر شخص فنی می‌باشد و اعلام نموده جهت جلوگیری از سوء استفاده های آتی می‌بایست تلفن‌های همراه معدوم سازی گردد.

    با توجه به مسئله فوق ارشاد فرمائید: آیا اجرای احکام کیفری مکلف است رای صادره در خصوص ضبط را اجرا نماید یا اینکه می‌بایست پس از وصول نتیجه از پلیس فتا موضوع را به دادگاه ارسال و کسب تکلیف نماید؟ مشکل به وجود آمده مشکل اجرایی است یا ابهام در رای؟ وظیفه دادگاه در این خصوص چیست؟ اگر مجدداً دادگاه بر ضبط اصرار نماید وظیفه قاضی اجرا چه می‌باشد؟

    نظر اتفاقی

    به استناد ماده 215 و تبصره 5 ماده 19 از قانون مجازات اسلامی و مواد 148 و 506 از قانون آیین دادرسی کیفری ضبط اشیاء و اموالی که وسیله ارتکاب جرم بوده و یا از ارتکاب جرم تحصیل شده است از اختیارات قاضی رسیدگی کننده می‌باشد که به لحاظ نحوه وقوع جرم و اوضاع و احوال قضیه اتخاذ تصمیم خواهد شد.

    از طرفی در مانحن فیه که تلفن همراه وسیله ارتکاب جرم سامانه رایانه‌ای و مخابراتی بوده است طبق ماده 681 قانون آیین دادرسی کیفری قاضی موظف است با لحاظ نوع و میزان داده‌ها و نوع و تعداد سخت افزارها و نرم افزارهای مورد نظر و نقش آنها در جرم ارتکابی، در مهلت متناسب و متعارف برای آنها تعیین تکلیف کند که مطابق با ماده 677 قانون آیین دادرسی کیفری که اعلام می‌دارد توقیف سامانه‌های رایانه‌ای یا مخابراتی متناسب با نوع و اهمیت و نقش آنها در ارتکاب جرم از طریق ضبط سامانه بلامانع اعلام شده است. مضافاً بر اینکه طبق ماده 537 اجرای حکم ضبط از وظایف قاضی اجرای احکام کیفری می‌باشد.

    از طرفی طبق ماده ۴۹۱ قانون آیین دادرسی کیفری که اعلام می‌دارد هرگاه قاضی اجرای احکام کیفری، رأی صادره را از لحاظ قانونی لازم‌الاجراء نداند، مراتب را با اطلاع دادستان به دادگاه صادرکننده رأی قطعی اعلام و مطابق تصمیم دادگاه اقدام می‌کند.

    در مانحن فیه نیز اجرای حکم ضبط و تحویل آن به سازمان امور تملیکی ممکن است موجب فروش تلفن همراه به اشخاص و بازیابی تصاویر گردد، پس در خصوص اینکه تصاویر محو و حذف گردد آیا می‌بایست صرفاً به صورت نرم افزاری تصاویر و فیلم حذف گردد یا اینکه از لحاظ سخت افزاری نیز می‌بایست محل ذخیره سازی نیز تخریب گردد، دارای ابهام بوده و مشکل در اجرای رای نمی‌باشد چون اجرای رای با مشکلی مواجه نیست در نتیجه مستنداً به ماده ۴۹۷ قانون آیین دادرسی کیفری که اعلام می‌دارد رفع ابهام و اجمال از رأی با دادگاه صادرکننده رأی قطعی است، قاضی اجرا طبق ماده ۴۹۱ قانون آیین دادرسی کیفری که اعلام می‌دارد هرگاه قاضی اجرای احکام کیفری، رأی صادره را از لحاظ قانونی لازم‌الاجراء نداند، مراتب را با اطلاع دادستان به دادگاه صادرکننده رأی قطعی اعلام می‌کند و پرونده را به لحاظ نظریه پلیس فتا به دادگاه ارسال و درخواست رفع ابهام از جهت تخریب قطعه ای که داخل تلفن همراه بوده و می‌بایست تخریب گردد به دادگاه ارسال می‌نماید که دادگاه نیز مستند به مواد 497 و 491 قانون آیین دادرسی کیفری مکلف به رفع ابهام بوده النهایه قاضی اجرا وفق دستور دادگاه اقدام می‌نماید (در صورت صدور دستور تخریب قطعه یا ضبط تلفن همراه بدون تخریب قطعه مستنداً به ذیل ماده ۴۹۱ قانون آیین دادرسی کیفری وفق دستور دادگاه اقدام می‌نماید).

    نظر هیئت عالی

    در فرض پرسش هر چند به نظر می‌رسد موجب قانونی جهت ضبط دستگاه تلفن همراه وجود ندارد با این وجود، بر فرض صحیح بودن صدور حکم به ضبط، موضوع از مصادیق اشکالات مربوط به اجرای رای بوده که مطابق قسمت اخیر ماده 497 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392 با تدبیر قاضی اجرای احکام کیفری باید مرتفع شود.

    سامانه نشست های قضایی قضات

  • جلب شاهد در دعوای حقوقی

    جلب شاهد در دعوای حقوقی

    توضیح: در ماده 409 قانون آیین دادرسی مدنی مصوب 1318 آمده بود: «هر گواهی كه مطابق قانون احضارشده ولی در روز جلسه حاضر نشود مجددا احضار خواهد شد و اگر در دفعه دوم حاضر نگرديد دادگاه می تواند او را جلب نمايد.» این ماده به موجب ماده 529 قانون آیین دادرسی مدنی مصوب 1379 نسخ گردید و در ماده 243 قانون اخیر مقرر شد: «گواهی که برابر قانون احضار شده است، چنانچه در موعد مقرر حضور نیابد، دوباره احضار خواهد.» به این ترتیب، وضعیت امکان یا عدم جلب شاهد بعد از دو مرتبه احضار و عدم حضور بدون عذر موجه محل تردید بوده که سئوال موضوع نشست حاضر در همین ارتباط است. با توجه به تاریخ صدور نشست فوق، در متن نظریه به «ماده 159 قانون آیین دادرسـ دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری» اشاره شده که این ماده به موجب ماده 570 قانون آیین دادرسی کیفری 1392 نسخ صریح گردید.

    امکان جلب گواه در دعاوی حقوقی قانونا وجود ندارد

    صورت‌جلسه نشست قضایی ۱۳۸۳/۰۳/۱۴ قضات شهر بانه در استان کردستان

    موضوع: منع جلب گواه در امور مدنی

    پرسش: در پرونده های حقوقی چنانچه شاهد با وجود ابلاغ برای بار اول و دوم حاضر نشود آیا می توان او را جلب کرد یا خیر؟

    نظر اتفاقی

    قانون آیین دادرسی کیفری دادگاههای عمومی و انقلاب جلب شاهد را در امور جزایی در موارد فوق پیش بینی و تجویز کرده است لیکن قـانون آیین دادرسی مدنی دادگاههـای عمومی و انقلاب جلب شاهد و گواه را پیش بینی نکرده است.

    بنابراین، امکان جلب شاهد وجـود ندارد هرچند در قانون سابق جلب شاهد و گواه را قانونگذار اجازه داده است ولی قانون جدید آن را به سکوت برگزار کرده است فلذا موجب قانونی جهت جلب شـاهد در پرونـده هـای حقـوقی وجود ندارد.

    نظر هیئت عالی

    این سؤال در دو کمیسیون تخصصی مطرح شده است:

     نشست قضایی (8): در قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقـلاب در امور مدنی، جلب گواه تجویز نشده و دادگاه نمی تواند گواه را جلب نماید. بر طبق مقررات قانون مورد اشاره، دادگاه می تواند بر حسب تقاضای اصـحاب دعـوا، گـواه را بـه دادرسـی احضار نماید و اگر برای بار اول گواه حاضر نشود برای بار دوم احضـار مـی گـردد. حتّـی مقرر است در صورتی که گواه از حضور در دادگاه معذور بوده و یا دادگاه مقتضی بداند به وسیله یکی از قضات در محل کار و یا در محل دعوا از گواه تحقیق کند ولی به هیچ وجـه اجازه جلب گواه داده نشده و بر طبق مقررات ماده 529 قانون آیین دادرسـی مـدنی، مـاده مزبور ملغا گردیده است. به این ترتیب جلب گواه خلاف قانون و تخلف است.

     نشست قضایی (3 ) مدنی: مطابق مـاده 159 قـانون آیـین دادرسـی دادگـاههـای عمـومی و انقلاب در امور کیفری، هر یک از شهود تحقیق و مطلعین باید در موعد مقرر حاضر شوند. در صورت عدم حضور برای بار دوم احضار و چنانچه بدون عذر موجه حضور نیابنـد بـه دستور دادگاه جلب خواهند شد. در ماده 409 قانون آیین دادرسی مدنی سابق که نسخ شده و قابلیت اجرا ندارد، جلب گواه متعاقب دو بار احضار و عدم حضور در دفعـه دوم تجـویز شده بود لکن مقررات قانون آیین دادرسی مدنی دادگـاههـای عمـومی و انقـلاب در مـورد جلب گواه ساکت است و طبق مـاده 232 قـانون اخیرالـذکر هریـک از طـرفین دعـوا کـه متمسک به گواهی شده‌اند باید گواهان خود را در زمانی که دادگاه تعیـین کـرده حاضـر و معرفی کنند و وفق مواد 242 و 243 قانون مزبور دادگاه می توانـد بـه درخواسـت یکـی از اصحاب دعوا و همچنین در صورتی که مقتضی بداند گواهان را احضـار کنـد… چنـانچـه شاهد در موعد مقرر حضور نیابد دوباره احضار خواهد شد. بنـا بـه مراتـب مـذکور چـون جلب گواه از موارد سلب آزادی است، نیاز به نص قانونی دارد که در امـور حقـوقی چنـین نصی وجود ندارد و لذا در امور حقوقی جلب گواه جایز نیست.

    سامانه نشست های قضایی قضات

  • حکم اعسار از پرداخت دیه صادره از دادگاه کیفری یک قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور نیست (رأی 817)

    حکم اعسار از پرداخت دیه صادره از دادگاه کیفری یک قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور نیست (رأی 817)

    رأی وحدت رويه شماره ۸۱۷-1400/9/16 هيأت عمومی ديوان عالی کشور راجع به غیر قابل فرجام خواهی بودن حکم اعسار از پرداخت دیه صادره از دادگاه کیفری یک در دیوان عالی کشور

    شماره ۱۱۰/۱۲۳۶۹/۹۰۰۰                                                            ۱۴۰۰/۱۰/۱۹

    مدیرعامل محترم روزنامه رسمی کشور

    گزارش پرونده وحدت‌رویه قضایی ردیف ۱۴۰۰/۶۴ هیأت عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور با مقدمه و رأی شماره ۸۱۷ ـ ۱۴۰۰/۹/۱۶ به شرح ذیل تنظیم و جهت انتشار ارسال می‌گردد .                  

    مستشار و مدیرکل هیأت عمومی دیوان عالی کشور ـ محمدعلی شاه‌حیدری‌پور

    مقدمه

    جلسه هیأت ‌عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۱۴۰۰/۶۴ ساعت ۸:۳۰ روز سه‌شنبه، مورخ ۱۴۰۰/۹/۱۶ به ‌ریاست حجت‌الاسلام‌ والمسلمین جناب آقای سید احمد مرتضوی مقدم، رئیس محترم دیوان ‌‌عالی ‌‌کشور، با حضور حجت‌الاسلام‌ والمسلمین جناب آقای سید محسن موسوی، نماینده محترم دادستان ‌کل‌ کشور و با شرکت آقایان رؤسا، مستشاران و اعضای ‌معاون کلیه شعب دیوان‌عالی‌کشور، در سالن هیأت‌ عمومی تشکیل شد و پس از تلاوت آیاتی از کلام الله مجید، قرائت گزارش ‌پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکت‌‌کننده در خصوص این پرونده و استماع نظر نماینده محترم دادستان ‌کل‌ کشور که به ‌ترتیب‌ ذیل منعکس ‌می‌گردد، به ‌صدور رأی وحدت‌ رویه ‌قضایی شماره ۸۱۷ ـ ۱۴۰۰/۹/۱۶ منتهی گردید.

    الف) گزارش پرونده

    به استحضار می‌رساند، آقای بهزاد سعادت‌زاده عضو معاون محترم دیوان عالی کشور، با اعلام اینکه از سوی شعب نهم و چهل و دوم دیوان عالی کشور، در خصوص قابل فرجام بودن احکام مربوط به اعسار از پرداخت دیه موضوع دادنامه‌های صادره از شعب دادگاه کیفری یک، آراء مختلف صادر شده، درخواست طرح موضوع را در هیأت عمومی دیوان عالی کشور کرده است که گزارش امر به شرح آتی تقدیم می‌شود:

    الف) به حکایت دادنامه شماره ۹۹۰۹۹۷۰۹۰۹۴۰۰۹۶۲ـ ۱۳۹۹/۱۰/۲۳ شعبه نهم دیوان عالی کشور، در خصوص دادخواست آقای یحیی … به طرفیت آقای مسعود … به خواسته صدور حکم به اعسار از پرداخت محکوم‌به (دیات صدمات وارده) موضوع دادنامه شماره ۰۰۱۴۹ ـ ۱۳۹۷/۹/۱۱ شعبه اول دادگاه کیفری یک استان مازندران، این شعبه به‌موجب دادنامه شماره ۰۰۱۶۷ ـ ۱۳۹۹/۸/۱۱، چنین رأی صادر کرده است:

    « … نظر به اینکه محکومیت قطعی خواهان در پرداخت محکوم‌به، به موجب دادنامه مارّالذکر[۰۰۱۴۹ ـ ۱۳۹۷/۹/۱۱] محرز است … دادگاه ضمن حکم به اعسار خواهان دعوی از پرداخت محکوم‌به مارّالذکر به صورت یکجا، خواهان موصوف را متمکّن به تأدیه محکوم‌به، به نحو اقساط تشخیص و مستنداً به مواد ۶ ، ۸ ، ۹ ، ۱۰ و ۱۱ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی، حکم به پرداخت ۲۰ درصد دیه کامل، به صورت پیش قسط و تقسیط الباقی آن از قرار هر قسط نیم درصد دیه کامل در هر ماه بلاانقطاع تا استهلاک کامل محکوم‌به صادر و اعلام می‌نماید؛ با قید اینکه صدور حکم تقسیط مانع استیفای حقوق محکوم‌له از اموالی که بعداً از محکوم‌علیه به دست می‌آید نخواهد بود. رأی صادره حضوری و ظرف بیست روز از [تاریخ] ابلاغ قابل فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور می‌باشد.» 

    پس از فرجام‌خواهی از این رأی، شعبه نهم دیوان عالی کشور به موجب دادنامه شماره صدرالذکر، چنین رأی داده است:

    «با توجه به مندرجات پرونده و کیفیات منعکس در آن خصوصاً شهادت شهود برابر برگ استشهادیه و پاسخ استعلامات صورت گرفته و اینکه فرجام‌خواه ایراد مؤثری که موجب نقض دادنامه فرجام خواسته باشد ارائه ننموده است، دادنامه مذکور وفق موازین قانونی صادر شده است علیهذا به استناد بند الف ماده ۴۶۹ قانون آئین دادرسی کیفری ضمن رد فرجام‌خواهی، دادنامه فرجام خواسته به شماره ۰۰۱۶۷ ـ ۱۳۹۹/۸/۱۱ تأیید و ابرام می‌گردد.»

    ب) به حکایت دادنامه شماره ۹۹۰۹۹۷۰۹۲۵۷۰۰۴۴۴ ـ ۱۳۹۹/۱۰/۲۱ شعبه چهل و دوم دیوان عالی کشور، در خصوص دادخواست خانم منیژه … به طرفیت خانم زهرا … به خواسته صدور حکم به اعسار از پرداخت محکوم‌به (یک فقره دیه کامل مرد مسلمان) موضوع دادنامه شماره ۰۰۵۹ ـ ۱۳۹۷/۲/۳۱ شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان خوزستان، این شعبه به موجب دادنامه شماره ۰۱۷۷ ـ ۱۳۹۹/۴/۱۵، چنین رأی صادر کرده است:

    «… به استناد مواد ۶، ۷ و ۱۱ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی مصوب سال ۱۳۹۴ حکم به اعسار خواهان از پرداخت یکجای دیه و پرداخت به نحو اقساط بدین‌گونه که خواهان مکلف است یک دوم دیه کامل را به صورت نقد در حق خواهان پرداخت نماید و در خصوص نصف دیگر دیه به صورت ماهانه یک سوم از نیم درصد از دیه کامل در حق خوانده تا پایان اقساط محکوم می‌نماید. رأی صادره به جهت اینکه اخطاریه، ابلاغ واقعی گردیده حضوری محسوب و ظرف مدت بیست روز از تاریخ ابلاغ قابل فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور می‌باشد.»

    پس از فرجام‌خواهی از این رأی، شعبه چهل و دوم دیوان عالی کشور به موجب دادنامه شماره صدرالذکر، چنین رأی داده است:

    «… با عنایت به اینکه هر چند حسب مفاد ماده ۱۳ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی مصوّب ۱۳۹۴، دادگاه کیفری یک صادرکننده حکم محکومیت دیه، صالح به رسیدگی به دعوی اعسار خواهان بوده و لکن مستفاد از ماده ۱۴ قانون مذکور و همچنین مواد ۳۶۷ و ۳۶۸ قانون آیین دادرسی [دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور] مدنی این است که، دعوی اعسار غیرمالی بوده و حکم صادره در مورد آن صرفاً قابل تجدیدنظر است و قابل فرجام‌‌خواهی در دیوان عالی کشور نمی‌باشد و قید ذیل دادنامه صادره از شعبه دوم دادگاه کیفری یک در خصوص قابل فرجام بودن آن غیر موجّه و مبتنی بر اشتباه بوده است. مضاف بر اینکه خواهان اعسار نیز خود در اعتراض به رأی مذکور تقاضای تجدیدنظر از دادگاه تجدیدنظر استان نموده است. لهذا با عنایت به مراتب مذکور حکم صادره معترضٌ‌عنه قابل فرجام در دیوان عالی کشور نبوده و مقرر می‌دارد که پرونده به مرجع قضایی مربوطه اعاده تا به دادگاه تجدیدنظر استان ارسال شود.»

    چنانکه ملاحظه می‌شود، شعب نهم و چهل و دوم دیوان عالی کشور، در خصوص قابل فرجام بودن احکام مربوط به اعسار از پرداخت دیه موضوع دادنامه‌های صادره از شعب دادگاه کیفری یک، اختلاف‌نظر دارند به طوری که شعبه نهم به فرجام‌خواهی به‌عمل آمده در خصوص حکم صادره در این باره رسیدگی کرده و ضمن رد فرجام‌خواهی، دادنامه فرجام‌خواسته را ابرام کرده است، اما شعبه چهل و دوم با استدلال مندرج در آن، احکام اعسار مذکور را قابل فرجام ندانسته است و لذا مقرر نموده که پرونده برای رسیدگی به اعتراض به عمل آمده در دادگاه تجدیدنظر اعاده شود.

    بنا به مراتب، در موضوع مشابه، اختلاف استنباط محقق شده است، لذا در اجرای ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری به منظور ایجاد وحدت رویه قضایی، طرح موضوع در جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور درخواست می‌گردد.

    معاون قضایی دیوان عالی کشور در امور هیأت عمومی ـ غلامرضا انصاری

    ب) نظریۀ نماینده محترم دادستان کل کشور

    احتراماً، در خصوص پرونده وحدت رویه ردیف ۱۴۰۰/۶۴هیأت عمومی دیوان عالی کشور، به نمایندگی از دادستان محترم کل کشور به شرح ذیل اظهار عقیده می‌نمایم:

    براساس گزارش معاونت قضایی در امور هیأت عمومی ملاحظه می‌گردد اختلاف نظر بین شعبه محترم نهم و چهل و دوم دیوان عالی کشور راجع به قابل فرجام بودن یا نبودن احکام مربوط به اعسار از پرداخت دیه موضوع دادنامه‌های صادره از شعب دادگاه کیفری یک استان، می‌باشد. لذا با بررسی موضوع،

    اولاً به صراحت ماده ۱۴ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی مصوب ۱۳۹۳ دعوای اعسار از دعاوی غیرمالی است و در مرحله بدوی و تجدیدنظر خارج از نوبت رسیدگی می‌شود و حسب ماده ۲۲ همان قانون کلیه محکومیت‌های مالی از جمله دیه و ضرر و زیان ناشی از جرم نیز مشمول مقررات این قانون می‌باشد ضمن اینکه براساس رأی وحدت رویه شماره ۶۶۲ـ ۱۳۸۲/۷/۲۹ دیوان عالی کشور نیز که سابقاً دعوای اعسار از پرداخت دیه را از جمله دعاوی غیرمالی و قابل تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر استان اعلام نموده است. قانونگذار در مقررات فوق تفکیکی بین حکم صادر شده راجع به دیه در دادگاه کیفری یک و دو قائل نگردیده و عموم اطلاق مقررات یاد شده شامل کلیه دعاوی اعسار از پرداخت محکوم‌ٌبه صرف‌نظر از مرجع رسیدگی‌کننده آن می‌باشد.

    ثانیاً به موجب ماده ۱۳ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی و مستفاد از مواد ۴۳۹ ـ ۴۳۷ ـ ۵۲۹ و تبصره ماده ۵۳۴ قانون آیین دادرسی کیفری و نیز مواد ۲۴ و ۵۰۵ قانون آیین دادرسی مدنی دعوای اعسار به طور کلی (اعم از اینکه اعسار از تأدیه دین و محکوم‌ٌبه باشد یا اعسار از پرداخت هزینه دادرسی) از مصادیق دعاوی حقوقی است که رسیدگی به آن تابع تشریفات آیین دادرسی مدنی بوده و صرف‌نظر از اصل دعوا، در هر حال رسیدگی به آن، در صلاحیت دادگاه نخستین رسیدگی‌کننده به دعوای اصلی یا صادره‌کننده اجرائیه می‌باشد. دادگاه کیفری یک نیز به‌عنوان دادگاه نخستین به دعوای اعسار از پرداخت دیه رسیدگی می‌نماید و مطابق اصول کلی دادرسی و مستفاد از مواد ۳۳۰ و ۳۳۴ قانون آیین دادرسی مدنی رأی دادگاه نخستین در دعاوی غیرمالی قابل تجدیدنظرخواهی در دادگاه تجدیدنظر استان است و تصور اینکه شأن و جایگاه دادگاه کیفری یک استان همطراز با دادگاه تجدیدنظر استان باشد را باید از ذهن زدود چون سابقاً دیوان عالی کشور در آراء وحدت رویه‌ای مانند رأی شماره ۷۵۲ مورخ ۱۳۹۵/۲/۶ شأنیت عالی بودن دادگاه تجدیدنظر استان نسبت به دادگاه کیفری یک را تأیید نموده است.

    ثالثاً به موجب ماده ۴۲۶ اصلاحی قانون آیین دادرسی کیفری اصل کلی این است که دادگاه تجدیدنظر استان مرجع صالح برای رسیدگی به درخواست تجدیدنظرخواهی از کلیه آراء غیرقطعی کیفری است جز در مواردی که در صلاحیت دیوان عالی کشور باشد و در ماده ۴۲۸ قانون مذکور موارد قابل فرجام‌خواهی که در صلاحیت دیوان عالی کشور می‌باشد بیان شده و رسیدگی به دعوای اعسار از پرداخت محکوم‌ٌبه از جمله دیه در زمره موارد احصاء شده قابل فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور نمی‌باشد و از آنجا که موضوع دعوای اعسار، رسیدگی به وضعیت معیشتی و تمکن مالی محکوم‌علیه است که موضوعی مستقل و مجزا از اصل حکم راجع به جنایت و مسئولیت کیفری می‌باشد لذا رأی دادگاه کیفری یک در این خصوص از شمول صلاحیت دیوان عالی کشور خارج بوده و صرفاً قابل تجدیدنظرخواهی در دادگاه تجدیدنظر استان‌ می‌باشد و قابلیت فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور را ندارد. در نتیجه نظر شعبه محترم چهل و دوم دیوان عالی کشور مطابق مقررات قانونی بوده و مورد تأیید می‌باشد.

    ج) رأی وحدت‌ رویه شماره ۸۱۷ ـ ۱۴۰۰/۹/۱۶ هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور

    با عنایت به اینکه برابر ماده ۲۲ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی مصوب ۱۳۹۴، محکومیت به پرداخت دیه در زمره محکومیت‌های مالی مشمول این قانون است و مطابق دیگر مواد همین قانون، از جمله مواد ۱۰ و ۱۴ آن، دعوای اعسار دعوایی «غیرمالی» است که به موجب دادخواست و به طور مستقل مطرح و رسیدگی می‌شود و در ماده ۱۴ اخیرالذکر تنها به «مرحله تجدیدنظر» این دعوا اشاره شده است و با توجه به اینکه قابل فرجام‌بودن آراء دادگاه‌ها، امری استثنایی و نیازمند نص است و در هیچ‌یک از مقررات مربوط چنین نصی وجود ندارد، بنابراین آراء صادره از سوی دادگاه‌های کیفری یک در خصوص اعسار از پرداخت دیه، قابل فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور نیست. بنا به مراتب رأی شعبه چهل و دوم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت قاطع آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

    هیأت‌ عمومی دیوان‌ عالی‌ کشور

    روزنامه رسمی، سال هفتاد و هفت، شماره 22383، ویژه نامه شماره 1499، سه شنبه 28 دی 1400

  • آیین نامه وظایف و اختیارات دیوان عالی کشور

    آیین نامه وظایف و اختیارات دیوان عالی کشور

    آیین نامه وظایف و اختیارات دیوان عالی کشور مصوب 27 مهر 1399 رئیس قوه قضاییه

    شماره۹۰۰۰/۱۲۰۸۰۳/۱۰۰                                                            ۱۳۹۹/۷/۲۳

    آیین‌نامه وظایف و اختیارات دیوان عالی کشور

    در اجرای اصل یکصد و شصت و یکم قانون اساسی، «آیین‌نامه وظایف و اختیارات دیوان عالی کشور» به شرح مواد آتی است:

    فصل اول ـ کلیات

    ماده ۱ ـ معانی اصطلاحات به کار رفته در این آیین‌نامه به شرح زیر می‌باشد:

    الف ـ دیوان: دیوان عالی کشور؛

    ب ـ معاون/معاونت اول: معاون/معاونت اول قضایی و امور شعب دیوان؛

    پ ـ معاون/معاونت هیأت عمومی: معاون/معاونت قضایی دیوان در امور هیأت عمومی؛

    ت ـ معاون نظارت: معاون قضایی و نظارت دیوان؛

    ث ـ معاونت برنامه ریزی: معاونت برنامه ریزی و امور عمومی دیوان؛

    ج ـ هیأت عمومی: هیأت عمومی وحدت رویه و هیأت عمومی آراء اصراری.؛

    چ ـ هیأت عمومی وحدت رویه: هیأتی که با حضور حداقل سه چهارم رؤسا و مستشاران و اعضای معاون شعب حقوقی و کیفری دیوان به منظور صدور رأی وحدت رویه تشکیل و رسمیت می‌یابد.

    ح ـ هیأت عمومی آراء اصراری: هیأتی که حداقل با حضور نصف به‌علاوه یک از رؤسا، مستشاران و اعضای معاون شعب حقوقی یا کیفری دیوان به منظور رسیدگی به آراء اصراری صادره از دادگاهها حسب مورد تشکیل و رسمیت می‌یابد.

    خ ـ‌ شورا : شورای علمی مذکور در ماده ۲۱ این آیین‌نامه.

    ماده۲ـ رییس دیوان توسط رییس قوه قضاییه از میان قضات واجد شرایط به شرح مقرر در اصل یکصد و شصت و دوم قانون اساسی پس از مشورت با قضات دیوان برای مدت ۵ سال منصوب می‌شود.

    ماده۳ـ رییس دیوان، رییس شعبه اول دیوان است و علاوه بر نظارت و ریاست اداری بر شعب و امور اداری دیوان و سایر وظایف و اختیارات قانونی، عهده دار وظایف زیر نیز می­باشد:

    الف ـ اعزام هیات‌های نظارت به منظور ارزیابی عملکرد دادگاهها؛

    ب ـ پیشنهاد ارتقاء، تشویق و جابجایی قضات دادگاهها به رییس قوه قضاییه؛

    پ ـ پیشنهاد قضات دیوان جهت عضویت در شوراها، هیأت‌ها و کمیسیون هایی که براساس قانون عضویت قاضی دیوان در آنها  مقرر شده است، مطابق دستورالعمل مربوط.

    ماده۴ـ دیوان در تهران مستقر و شامل بخش‌های قضایی و اداری است.

    ماده۵ ـ حسب تشخیص رییس دیوان، شعب دیوان به حقوقی و کیفری تقسیم می‌شوداین امر مانع از ارجاع تخصصی پرونده‌ها، با توجه به نوع دعاوی از قبیل تجاری، خانواده، اطفال و مواد مخدر، بر اساس تجارب و سوابق علمی و تخصصی قضات نخواهد بود.

    ماده۶ ـ هریک از شعب دیوان از رییس و دو مستشار تشکیل و با حضور دو عضو رسمیت می‌یابد. اداره شعبه و نظارت بر امور دفتری بر‌عهده رییس شعبه و در غیاب وی بر عهدة عضو مستشاری است که سابقه قضایی بیشتری دارد.

    ماده۷ـ دیوان به تعداد لازم عضو معاون دارد که می‌تواند وظایف مستشار یا رییس را عهده­دار شود.

    ماده۸ ـ دفتر شعبه دیوان برای انجام امور اداری از مدیر دفتر، متصدی امور دفتری و بایگان تشکیل می‌شود.

    ماده۹ـ تعداد شعب دیوان با توجه به وظایف و مسؤولیت‌های قانونی محوله، به پیشنهاد رییس دیوان و با تصویب رییس قوه قضاییه افزایش یا کاهش می‌یابد.

    ماده۱۰ـ معاونان قضایی، شامل معاون اول، معاون هیأت عمومی و معاون نظارت با پیشنهاد رییس دیوان از میان قضات شاغل در دیوان، ترجیحاً رؤسا و مستشاران شعب، توسط رییس قوه قضاییه منصوب می‌شوند.

    ماده۱۱ـ معاون اول عهده‌دار وظایف زیر است:

    الف ـ اداره امور دیوان، در صورت عدم حضور رییس دیوان؛

    ب ـ اداره امور شعب دیوان و ارجاع پرونده‌ها؛

    پ ـ پیگیری و نظارت بر روند رسیدگی پرونده‌‌ها؛

    ت ـ انجام امور مربوط به نمایندگی‌های مرتبط با دیوان و پیشنهاد نماینده جهت شرکت در جلسات مربوط با رعایت دستورالعمل نمایندگان قوه قضاییه ونظارت بر مراجع شبه قضایی؛

    ث ـ انجام سایر امور محوله با ارجاع رییس دیوان.

    ماده۱۲ـ معاون هیأت عمومی عهده دار وظایف زیر است:

    الف ـ شناسایی آراء مختلف و متعارض صادرشده از دادگاه‌ها و شعب دیوان در موارد مشابه؛

    ب ـ‌ تهیه و تنظیم گزارش برای طرح در جلسات هیأت عمومی؛

    پ ـ اعلام نواقص گزارش‌های شعب، پیش از طرح آن در هیأت عمومی آراء اصراری و تکمیل موارد ضروری؛

    ت ـ نگارش و تنظیم آراء هیأت عمومی و انتشار آنها؛

    ث ـ ثبت، ضبط و انتشار مشروح مذاکرات هیأت عمومی؛

    ج ـ همکاری با پژوهشگاه قوه قضاییه در ایجاد بانک اطلاعات آراء قطعی دادگاه‌ها، شعب و هیأت عمومی جهت شناسایی آرای متعارض.

    ماده۱۳ـ معاون نظارت عهده دار وظایف زیر است:

    الف ـ پیشنهاد ‌اعزام هیأت‌های نظارت به مراجع قضایی به منظور ارزیابی عملکرد دادگاه‌ها، تهیه گزارش و ارائه نتایج حاصله از طریق رییس دیوان به رییس قوه قضاییه و سایر مراجع ذی‌ربط؛

    ب ـ اعمال نظارت الکترونیکی بر آراء قضایی از طریق سامانه‌های موجود؛

    پ ـ‌ تشکیل بانک اطلاعات آراء قضایی و طبقه‌بندی موضوعی و ارزیابی آنها به منظور شناسایی آراء متعارض و مختلف، متقن و شاخص؛

    ت ـ‌ اعلام تعارض آراء به معاونت هیأت عمومی؛

    ث ـ‌ شناسایی علل نقض آراء دادگاه‌ها و انعکاس آن به مراجع مربوط؛

    ج ـ پیشنهاد راهکار اصلاحی بر اساس یافته‌ها و نتایج حاصل از اعمال نظارت به ریاست دیوان جهت اقدام توسط رؤسای دادگستری‌ها و شعب دادگاه‌ها؛

    چ ـ پیشنهاد تشویق قضات شایسته به رییس دیوان بر اساس نتایج اعمال نظارت؛

    ح ـ ‌پیشنهاد جابه‌جایی رؤسای دادگستری‌ها و شعب مورد نظارت در صورت ضرورت از طریق رییس دیوان به رییس قوه قضاییه؛

    خ ـ پیشنهاد برگزاری همایش‌های کشوری و نشست‌های مشترک منطقه‌ای به رییس دیوان برای قضات دادگاه‌ها با حضور قضات دیوان؛

    د ـ پیشنهاد بر­­گزاری  دوره‌های آموزشی برای قضات استان‌های مورد نظارت به منظور ارتقاء دانش و مهارت قضایی به معاونت منابع انسانی و امور فرهنگی قوه قضاییه از طریق رییس دیوان؛

    ذ ـ پیگیری اجرای پیشنهاد‌های مربوط به نتایج حاصل از اعمال نظارت‌ها اعم از موردی، دوره‌ای و الکترونیکی تا حصول نتیجه مورد نظر.

    ماده۱۴ـ معاونت برنامه ریزی و امور عمومی عهده‌دار وظایف زیر است:

    الف ـ تأمین و به‌کارگیری نیروی انسانی لازم؛

    ب ـ انجام امور اداری و آموزشی کارکنان؛

    پ ـ نظارت و ارزیابی عملکرد کارکنان اداری؛

    ت ـ ‌انجام امور مالی، پشتیبانی و خدمات رفاهی؛

    ث ـ همکاری با مرکز آمار و فناوری اطلاعات جهت جمع­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­آوری، پردازش و انتشار گزارش‌های آماری؛

    ج ـ تأمین فضا، تجهیزات و امکانات اداری و رفاهی مورد نیاز کارکنان؛

    چ ـ جمع آوری، تجزیه و تحلیل اطلاعات و برنامه‌ریزی فعالیت‌های مربوط به امور رفاهی؛

    ح ـ‌ پیگیری طرح‌ها و برنامه‌های دیوان؛

    خ ـ‌ هماهنگی و تعامل با معاونت منابع انسانی و امور فرهنگی به منظور برگزاری کلاس‌های آموزشی مورد نیاز؛

    د ـ انجام سایر امور ارجاعی رییس دیوان.

    فصل دوم ـ هیأت عمومی

    ماده۱۵ـ در اجرای اصل یکصد و شصت و یکم قانون اساسی و سایر قوانین، از جمله قانون آیین دادرسی مدنی و قانون آیین دادرسی کیفری، «هیأت عمومی» حسب مورد به منظور صدور آراء وحدت رویه و تصمیم‌گیری در خصوص آراء اصراری، تشکیل می‌شود.

    ماده۱۶ـ هیأت عمومی وحدت رویه به ریاست رییس دیوان یا یکی از معاونان قضایی وی، با حضور دادستان کل کشور یا نماینده وی و حداقل سه چهارم رؤسا، مستشاران و اعضای معاون شعب دیوان تشکیل می‌شود.

    ماده۱۷ـ معاون هیأت عمومی در صورت لزوم می‌تواند پس از کسب نظر رییس دیوان، از کارشناسان و صاحب‌نظران و استادان برجسته در حوزه‌های مرتبط با موضوع، جهت ارائه نظرات مشورتی و همچنین از قضات صادرکننده آراء متعارض و مختلف به­منظور توضیح آراء خود دعوت به عمل آورد.

    ماده۱۸ـ حضور قضات، کارآموزان قضایی، استادان دانشگاه، وکلا، کارآموزان وکالت و دانشجویان دانشکده‌های حقوق در جایگاه مدعوین پس از موافقت رییس دیوان بر اساس ضوابطی که معاونت هیأت عمومی با رعایت اصول قانونی حاکم بر رسیدگی در دیوان تنظیم می‌کند، بلامانع است.

    ماده۱۹ـ در اجرای ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری، درخواست صدور رأی وحدت رویه از سوی هریک از قضات دیوان یا دادگاه‌ها یا دادستان‌ها یا وکلای دادگستری به معاونت هیأت عمومی ارسال می‌شود.

    ماده۲۰ـ مرکز آمار و فناوری اطلاعات قوه قضاییه موظف است با همکاری معاونت هیأت عمومی سامانه‌ای جهت شناسایی و استخراج آراء متعارض طراحی نماید.

    ماده۲۱ـ به منظور بررسی مقدماتی درخواست‌های آراء وحدت رویه و تنظیم متون آراء صادره از هیأت عمومی و ارائه نظرات علمی و مشورتی در امور ارجاعی رییس دیوان، شورای علمی ـ مشورتی دیوان مرکّب از پانزده نفر از قضات دیوان به تعیین رییس دیوان تشکیل می‌شود.

    ماده۲۲ـ شورا با تصویب رییس دیوان می‌تواند جهت انجام امور محوله، کمیسیون‌های تخصصی تشکیل دهد.

    ماده۲۳ـ معاون هیأت عمومی قبل از طرح موضوع در هیأت عمومی، نظر شورا را اخذ می‌نماید. با موافقت رییس دیوان، حسب مورد، نتیجه درخواست‌ها را برای طرح موضوع در هیأت عمومی گزارش و یا با رد درخواست آن را بایگانی می‌نماید. علت رد درخواست به متقاضی طرح در هیأت عمومی وحدت رویه و سایر اشخاص و مقامات مربوط اعلام می‌شود.

    ماده۲۴ـ در مواردی که اختلاف مربوط به شعب دیوان باشد، اعضای شعب مربوط در جلسه شورا دعوت می‌شوند.

    ماده۲۵ـ درخواست معاون هیأت عمومی خطاب به رییس دیوان برای طرح موضوع در هیأت عمومی وحدت رویه باید مشتمل بر موارد زیر باشد:

    الف ـ موضوعات مربوط به جریان دادرسی، استدلال­ها و استنادهای قانونی و استنباط­های مغایر منتهی به صدور آراء متعارض؛

    ب ـ استخراج و جمع‌آوری مستندات قانونی و مبانی نظرات، اعم از فقهی و حقوقی و نظر مراجع تخصصی و علمی و  سوابق مربوط به آراء وحدت رویه و اصراری؛

    پ ـ تبیین اجمالی رویه‌های مختلف موجود بین شعب دیوان و دادگاه‌ها با ذکر مبانی استنادی منتهی به صدور آراء مختلف.

    ماده۲۶ـ آراء صادرشده در هیأت عمومی وحدت رویه و اصراری به انضمام خلاصه‌ای از مذاکرات توسط معاونت هیأت عمومی در سامانه‌های مربوط منتشر می‌شود.

    فصل سوم ـ ترتیب رسیدگی در شعب و هیأت عمومی

    ماده۲۷ـ ترتیب رسیدگی به فرجام خواهی در شعب دیوان و تهیه گزارش با رعایت مواد ۳۹۲ قانون آیین دادرسی مدنی و ۴۶۶ و ۴۶۷ قانون آیین دادرسی کیفری به‌عمل می‌آید.

    ماده۲۸ـ انجام سایر امور مربوط به پرونده‌های ارجاعی به دیوان، مانند اعاده دادرسی و حل اختلاف در صلاحیت طبق قانون مربوط انجام می‌شود.

    ماده۲۹ـ رأی شعبه دیوان با نظر اکثریت اعضای شعبه صادر می‌شود. در صورت عدم حصول اکثریت، یکی از مستشاران سایر شعب و یا اعضای معاون دیوان به تعیین رییس دیوان یا معاون اول در صدور رأی شرکت می‌کند.

    ماده۳۰ـ گزارش مربوط به درخواست صدور آراء وحدت رویه و اصراری حداقل یک هفته قبل از تشکیل هیأت ‌عمومی در اختیار اعضای شعب دیوان قرار می‌گیرد.

    ماده۳۱ـ هیأت ‌عمومی در موعد مقرر تشکیل، جلسه با تلاوت آیاتی از قرآن مجید شروع و سپس گزارش مربوط حسب مورد توسط معاون هیأت عمومی یا یکی از اعضای شعبه صادرکننده رأی قرائت می‌شود.

    ماده۳۲ـ در صورت ایراد عدم قابلیت طرح یا ناقص بودن پرونده، ابتدا در خصوص ایراد یا نقص پرونده، نظر اعضاء اخذ و در صورتی که به نظر اکثریت حاضرین ایراد و نقص قابل پذیرش باشد، پرونده از دستور جلسه خارج و در غیر این صورت، هیأت عمومی رسیدگی و اتخاذ تصمیم خواهد کرد.

    ماده۳۳ـ هر یک از اعضای هیأت عمومی به ترتیب ثبت نام، نظر خود را در خصوص موضوع به نحو مستند و مستدل حداکثر ظرف ۱۰ دقیقه بیان می‌نمایند. در صورت کثرت تعداد ثبت‌نام‌کنندگان، پس از بیان نظرات حداکثر پنج نفر از هر یک از موافق و مخالف، رییس جلسه نسبت به کفایت مذاکرات یا ادامه آن نظرخواهی نموده و بر اساس تصمیم اکثریت اقدام می‌شود.

    ماده۳۴ـ پس از اعلام کفایت مذاکرات، نظر دادستان کل کشور یا نماینده وی استماع، سپس به صورت مکتوب یا الکترونیکی رأی‌گیری و بر اساس نظر اکثریت اتخاذ تصمیم می‌شود.

    ماده۳۵ـ متن رأی ظرف یک هفته توسط معاون هیأت عمومی از طریق شورا، نگارش و پس از موافقت رییس دیوان، رأی وحدت رویه در روزنامه رسمی و درگاه اینترنتی و رأی اصراری به شعبة مربوط ارسال و منتشر می‌شود.

    ماده۳۶ـ در صورت تساوی آراء حاضران، رییس دیوان به طریق مقتضی نظر سه نفر از قضاتی را که در رأی‌گیری شرکت نداشتند، اخذ و پس از حصول اکثریت، رأی هیأت عمومی مطابق ماده ۳۵ این آیین‌نامه نگارش و منتشر می‌شود.

    ماده۳۷ـ مقررات نحوه اداره هیأت عمومی وحدت رویه در خصوص هیأت عمومی آراء اصراری نیز جاری است.

    فصل چهارم ـ نحوه رسیدگی به تخلف مقامات در دیوان

    ماده۳۸ـ در مواردی که مطابق قانون، دیوان وظیفه رسیدگی به تخلفات مقامات مشخصی را به عهده دارد، چنانچه شیوه خاصی در قانون معین نشده باشد، رسیدگی با رعایت تشریفات مقرر در این فصل به‌عمل می‌آید.

    ماده۳۹ـ چنانچه حسب نظر دادستان کل کشور دلایلی بر وقوع تخلف از ناحیــه قضات موضوع ماده ۷ قانون نظارت بر رفتار قضات باشد، با نظارت مستقیم، پرونده را به یکی از معاونان قضایی دادستان کل کشور ارجاع و معاون قضایی نتایج تحقیقات را با اعلام نظر نهایی خود به دادستان کل کشور اعلام می‌کند. در صورتی که دادستان کل کشور عقیده به تعقیب داشته باشد، با صدور کیفرخواست پرونده را نزد رییس دیوان ارسال تا به دستور وی در هیأت موضوع ماده ۷ قانون مذکور مطرح گردد.

    ماده۴۰ـ‌ چنانچه رییس قوه قضاییه یا هر یک از مراجع نظارتی مذکور در قانون اساسی دلایلی بر وقوع تخلف رییس جمهور از وظایف قانونی داشته باشند، مراتب را در اجرای بند ۱۰ اصل ۱۱۰ قانون اساسی و ماده ۱۹ قانون تعیین حدود وظایف و اختیارات و مسئولیتهای ریاست جمهوری اسلامی ایران جهت رسیدگی به رییس دیوان اعلام می‌کنند. رییس دیوان مراتب را جهت انجام تحقیقات مقدماتی و اعلام نتیجه به دادستان کل کشور اعلام می‌کند. پس از اعلام نتیجه توسط دادستان کل کشور، در صورتیکه رییس دیوان دلائل ارائه شده را کافی بداند، پرونده را جهت رسیدگی در هیأت عمومی وحدت رویه مطرح می‌نماید.

    ماده۴۱ـ حق برخورداری هریک از مقامات مذکور در مواد ۳۹ و ۴۰ این دستورالعمل از وکیل و تدارک دفاع، نحوه احضار، جمع‌آوری دلایل، اخذ اظهارات شهود و مطلعان، جلب نظر کارشناس در فرایند تحقیقات مطابق مقررات آیین دادرسی است.

    ماده۴۲ـ در مواردی که تحقیقات دادسرای دیوان کامل نباشد، حسب مورد رییس هیأت مربوط با ذکر دقیق موارد نقص، تکمیل تحقیقات را از دادسرای دیوان می‌خواهد.

    ماده۴۳ـ تحقیقات انجام شده با حضور دادستان کل و دعوت از فـردی که تخلف به وی منتسب می‌باشد، در هیأت مربوط که حسب مورد با حضور تعداد اعضای مقرر در قانون نظارت بر رفتار قضات و قانون آیین دادرسی کیفری رسمیت می‌یابد،‌ طرح می‌شود. ابتدا گزارش توسط دادستان کل کشور قرائت و پس از مذاکرات لازم و اخذ دفاعیات مقام مربوط که با رعایت مواد ۳۲، ۳۳ و ۳۴ این آیین‌نامه انجام می‌شود و اعلام ختم رسیدگی، رأی حاضرین هیأت مربوط اخذ می‌گردد. رأی اکثریت حاضر مناط اعتبار است. در مورد قضات، رأی هیأت موضوع ماده ۷ قانون نظارت بر رفتار قضات نافذ و لازم‌الاجرا است. چنانچه رأی هیأت عمومی وحدت رویه مبنی بر تخلف رییس جمهور از وظایف و اختیارات قانونی باشد،‌ رییس دیوان رأی صادره را برابر بند ۱۰ اصل یکصد و دهم قانون اساسی جهت اتخاذ تصمیم مقام معظم رهبری به دفتر معظم له ارسال می‌کند.

    ماده۴۴ـ هرگونه اعلام و انتشار اطلاعات در جریان رسیدگی و تحقیقات از سوی مقامات و دیگر افرادی که دسترسی به محتویات پرونده را دارند یا به هر نحو از آن مطلع هستند، در دیوان و دادستانی کل کشور پیش از اتخاذ تصمیم نهایی، مشمول مقررات آیین دادرسی کیفری خواهد بود.

    ماده۴۵ـ مقررات مذکور در این آیین‌نامه نافی دیگر وظایف و اختیارات دیوان که در قانون و سایر مقررات آمده است نمی باشد.

    ماده۴۶ـ این آیین‌نامه در ۴۶ ماده در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۰ به تصویب رییس قوه قضاییه رسید.

    رئیس قوه قضائیه ـ سیدابراهیم رئیسی

    روزنامه رسمی، سال هفتاد و هفت، شماره 22318، ویژه نامه شماره 1469، سه شنبه 11 آبان 1400

  • آیین نامه نحوه اجرای محکومیت های مالی

    آیین نامه نحوه اجرای محکومیت های مالی

    آیین نامه نحوه اجرای محکومیت های مالی مصوب 18 شهریور 1399 رئیس قوه قضاییه

    شماره۹۰۰۰/۵۲۳۲۷/۱۰۰                                                                ۱۴۰۰/۸/۴

    جناب آقای دکتر اکبرپور

    رئیس محترم هیأت مدیره و مدیرعامل روزنامه رسمی کشور

    با احترام تصویر بخشنامه‌ها، آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های صادره از طرف ریاست محترم قوه قضائیه وقت جهت درج در روزنامه رسمی به پیوست ایفاد می‌‌گردد.

    مدیرکل دبیرخانه قوه قضائیه ـ دکتر محسن محدث

    شماره۹۰۰۰/۱۰۹۳۳۰/۱۰۰                                                            ۱۳۹۹/۶/۱۸

    آیین‌نامه نحوه اجرای محکومیت‌های مالی

    در اجرای ماده ۲۸ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی مصوب ۱۳۹۴، “آیین‌نامه اجرایی نحوه اجرای محکومیت‌های مالی” به شرح مواد آتی است.

    ماده۱‌ـ اعمال ماده ۳ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی مصوب ۱۳۹۴ که در این آیین‌نامه قانون نامیده می‌شود،‌ منوط به احراز موارد زیر توسط دادگاه است:

    ۱ـ درخواست محکوم‌له؛

    ۲ـ‌ استنکاف محکوم علیه از پرداخت، بدون عذر موجه؛

    ۳ـ عدم اقامه دعوای اعسار از پرداخت محکوم‌ به در مهلت مقرر در قانون یا عدم معرفی کفیل یا وثیقه گذار پس از انقضاء مهلت؛

    ۴ـ‌ عدم شناسایی هرگونه مال از محکوم‌ علیه.

    ماده۲ـ در مواردی که اجرای حکم به وسیله دادسرا انجام می‌شود، مرجع صدور دستور حبس محکوم‌ علیه، قاضی دادگاه نخستین صادرکننده رأی است.

    ماده۳ـ چنانچه پس از تقویم محکوم به عین معین، برابر ماده ۴۶ قانون اجرای احکام مدنی، محکوم علیه حاضر به پرداخت قیمت تعیین شده نباشد، نحوه وصول آن تابع مقررات قانون و این آیین‌نامه خواهد بود.

    ماده۴ـ در صورتی که بدهی، تقسیط یا برای پرداخت آن مهلت تعیین شده باشد و محکوم‌ علیه در مهلت یا زمان مقرر بدهی یا هر یک از اقساط را پرداخت نکند، دادگاه تقاضای محکوم له مبنی بر حبس وی را بررسی، چنانچه محکوم علیه دادخواستی جهت تعدیل اقساط یا تمدید مهلت تقدیم نکرده باشد و عذر موجهی جهت عدم پرداخت نداشته و مستنکف بودن وی احراز گردد، تا پرداخت بدهی یا اقساط به دستور دادگاه حبس می‌شود.

    تبصره ـ چنانچه پرداخت در مهلت مقرر یا اقساط به علل موجه، خارج از توان مالی محکوم علیه باشد و دادخواست تعدیل اقساط یا تمدید مدت تقدیم شود، دادگاه در اسرع وقت به آن رسیدگی تا از حبس وی خودداری گردد. همین حکم جاری است در صورتی که محکوم به تقسیط شده عین معین بوده و به لحاظ افزایش نامتعارف قیمت،‌ انجام آن خارج از توان مالی محکوم علیه باشد.

    ماده۵‌ ـ چنانچه پس از درخواست اعمال ماده ۳ قانون، محکوم‌له به ‌نحو کتبی درخواست اعطای مهلت به محکوم ‌علیه، عدم حبس و یا آزادی وی را از دادگاه بنماید، دادگاه درخواست محکوم‌له را می‌پذیرد و بر اساس آن اقدام می‌کند.

    ماده۶‌ ـ جهت تسریع و تسهیل اجرای ماده ۱۹ قانون، مرجع اجراکننده، اعم از مراجع قضایی و ثبتی باید هر‌گونه مکاتبه با بانک مرکزی و سایر مراجعی که به هر نحو اطلاعاتی در خصوص اموال محکوم علیه دارند، جهت اخذ اطلاعات اموال و حساب اشخاص به‌منظور انسداد حساب یا رفع انسداد را از طریق سامانه الکترونیکی قوه‌قضاییه انجام دهند و در‌‌ صورت عدم امکان استفاده از سامانه مزبور، مراتب از طریق غیر الکترونیکی انجام می‌شود.

    ماده۷ـ مرکز آمار و فناوری اطلاعات موظف است با همکاری مراجعی که اطلاعات مورد نیاز برای اجرای مقررات قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی را در اختیار دارند، امکان انجام الکترونیک استعلام‌ها و مکاتبات مراجع قضایی را فراهم نماید.

    ماده۸‌ ـ اعمال مجازات ماده ۲۰ قانون رافع تکلیف اجرای احکام و سازمان‌های متخلف در اجرای دستور دادگاه یا رییس واحد ثبتی یا ادارات اجرای ثبت نیست و امر مذکور باید به فوریت اجرا شود.

    ماده۹ـ بمنظور ساماندهی و تسریع در امور مربوط به وصول محکومیت‌های مالی تقسیط شده،‌ از قبیل محکومیت به پرداخت مهریه، ارزش ریالی دیه و وجه چک، چنانچه محکوم علیه از کارکنان سازمانها و مؤسسات دولتی یا وابسته به دولت و شرکت‌های دولتی، شهرداری‌ها، بانک‌ها، شرکت‌ها، بنگاه‌های خصوصی و نظایر آن بوده و استیفای محکوم به از طرق مذکور در قانون ممکن نگردد، واحدهای اجرای احکام در اجرای ماده ۹۶ قانون اجرای احکام مدنی و با رعایت تبصره‌های آن،‌ ضمن ارسال مشخصات محکوم علیه و محکوم له ‌مطابق فرم‌های ضمیمه،‌ برابر ماده ۹۷ قانون یاد شده به مرجع پرداخت‌کننده حقوق و مزایای محکوم علیه ابلاغ نمایند وجوه مربوط را طبق حکم قطعی صادره تا سقف مبلغ مقرر در حکم (ارزش محکوم به) با احتساب نیم عشر اجرایی، ماهانه یک چهارم از حقوق محکوم علیه دارای زن یا فرزند و یک سوم از حقوق وی در صورت فقدان زن یا فرزند بطور مستقیم کسر و حسب مورد به حساب محکوم له و صندوق دولت (خزانه) واریز و فهرست واریزی‌ها را به ضمیمه مستندات مربوط برای درج در پرونده به مرجع قضایی ذیربط ارسال دارند.

    تبصره ـ در مورد کارکنان مذکور که حقوق و مزایای آنان برداشت می‌شود، دادگاه در صدور حکم تقسیط و تعیین اقساط، کسر حقوق محکوم علیه را مورد ملاحظه قرار می‌دهد تا موجب عسر و حرج وی نگردد.

    ماده۱۰ـ‌ در صورتیکه در حین اجرای حکم اموالی از محکوم علیه شناسایی گردد، برابر تبصره ۱ ماده ۱۱ قانون و ماده ۹۸ قانون اجرای احکام مدنی، اجرای این آیین‌نامه مانع استیفای بخش اجرا نشده آن از اموال یا مطالبات شناسایی شده نخواهد بود.

    ماده۱۱ـ در صورتی که اموال شناسایی شده برای استیفای محکوم به توقیف گردد و برای استیفای آن کافی باشد، باید بلافاصله دستور توقیف و کسر حقوق و مزایای محکوم علیه موقوف و مراتب به مرجع ذیربط اعلام گردد.

    ماده۱۲ـ مهلت مقرر در ماده ۳ قانون جهت اقامه دعوای اعسار از محکوم ‌به، از تاریخ ابلاغ اجراییه محاسبه می‌شود و این مهلت نافی تکلیف محکوم‌ علیه، مندرج در ماده ۳۴ قانون اجرای احکام مدنی مصوب ۱۳۵۶ نخواهد بود.

    تبصره ‌ـ در محکومیت به پرداخت دیه، ضرر و زیان ناشی از جرم، رد مال یا امثال آن، ‌مهلت مقرر در ماده ۳ قانون از تاریخ ابلاغ اخطاریه‌ای است که توسط قاضی اجرای احکام کیفری صادر می‌شود. در خصوص دیه رعایت مهلت‌های قانونی آن الزامی است.

    ماده۱۳ـ مدعی اعسار باید صورت کلیه اموال خود و هر نوع تغییر در اموال مذکور از یک سال قبل از طرح دعوی اعسار را برابر ماده ۸ قانون به ضمیمه دادخواست اعسار به دادگاه تقدیم کند. در غیر‌ این‌ صورت، دادگاه تصمیم مقتضی اتخاذ می‌کند.

    ماده۱۴ـ در صورت قطعیت حکم اعسار محکوم‌ علیه، از تأمین موضوع تبصره ۱ ماده ۳ قانون رفع اثر می‌شود.

    ماده۱۵ـ پس از صدور حکم به رد دعوای اعسار از پرداخت محکوم‌ به، تقدیم مجدد دادخواست مانع از حبس محکوم‌ علیه نخواهد بود، مگر با صدور حکم جدید اعسار که در این صورت از حبس وی خودداری و در صورت حبس، آزاد می‌شود.

    ماده۱۶ـ پس از صدور حکم اعسار یا اعطای مهلت جهت پرداخت، چنانچه محکوم‌‌علیه در حبس باشد،‌ بلافاصله آزاد می‌شود و عدم قطعیت رأی مانع آزادی محکوم‌ علیه نیست.

    ماده۱۷ـ پس از صدور حکم تقسیط، چنانچه محکوم علیه مبادرت به پرداخت قسط مقرر کند، بلافاصله از  زندان آزاد می‌شود و عدم قطعیت مانع آزادی وی نیست.

    تبصره ـ‌ چنانچه مرجع قضایی در مقام رسیدگی به دعوی اعسار، میزان مشخصی از مال و یا مبلغ مشخصی را به عنوان پیش قسط یا اقساط تعیین کند و محکوم علیه به سبب امتناع از پرداخت بازداشت شود، در صورتی که محکوم علیه مالی معرفی نماید و یا مالی از وی به دست آید که امکان استیفاء‌ مال یا مبلغ تعیین شده امکان پذیر باشد، به دستور قاضی مجری حکم بلافاصله آزاد می‌گردد.

    ماده۱۸ـ در مواردی که محکوم‌ علیه دارای محکومیت‌های مالی متعدد باشد، باید برای هر یک از محکومیت‌ها، دادخواست اعسار جداگانه تقدیم نماید، مگر در مورد محکومیت‌هایی که محکوم‌له آن واحد است که در ‌این ‌صورت صدور حکم اعسار یا تقسیط محکوم‌ به نسبت به احکام دیگر بین آن دو شخص نیز جاری خواهد بود.

    ماده۱۹ـ خسارت‌های مذکور در ماده ۱۲ قانون، خسارت‌های ناشی از اقامه دعوی اعسار است که به خوانده این دعوی وارد می‌شود، مانند هزینه دادرسی، حق‌الوکاله برابر تعرفه که در سامانه درج شده و هزینه ایاب و ذهاب شهود.

    ماده۲۰ـ منظور از دادگاه در ماده ۱۶ قانون، دادگاه کیفری ۲ یا دادگاهی است که وظیفه آن را انجام می‌دهد.

    ماده۲۱ـ اثبات رفع عسرت از محکوم ‌علیه، مستلزم اقامه دعوا است. به این دعوا خارج از نوبت رسیدگی می‌شود.

    ماده۲۲ـ در صورتی که محکوم ‌علیه به اعتبار پرونده کیفری یا به اعتبار تبصره یک ماده ۳ قانون دارای تأمین باشد، اخذ تأمین مضاعف برای دادخواست اعسار خارج از مهلت، یا رفع ممنوع‌الخروجی مجاز نیست.

    ماده۲۳ـ محکوم‌له می‌تواند در تمامی مراحل رسیدگی به دعوی اعسار، با معرفی مال محکوم‌ علیه نسبت به استیفای حقوق خود اقدام کند.

    ماده۲۴ـ صدور حکم ورشکستگی تاجر به منزله صدور حکم اعسار در دعاوی مدنی است و مانع حبس ورشکسته بابت عدم تأدیه محکوم‌ به می‌شود. وصول مطالبات اشخاص در صورت اخیر برابر مقررات مربوط می‌باشد.

    ماده۲۵ـ اعزام زندانیان مشمول قانون به مراکز درمانی خارج از زندان در موارد ضرورت و همچنین اعطای مرخصی به آنان با اخذ تأمین متناسب، به تشخیص و بر عهده قاضی اجرای احکام کیفری است. هر یک از این اقدامات به اطلاع دادگاهی که حکم زیر نظر آن اجرا می‌شود،‌ خواهد رسید.

    تبصره ـ به‌ منظور فراهم شدن موجبات پرداخت محکوم ‌به، قاضی اجرای احکام کیفری می‌تواند هر سه ‌ماه یک نوبت با اخذ تأمین از محکوم‌ علیه، حداکثر به مدت ۱۰ روز به وی مرخصی اعطاء نماید. مراتب به اطلاع دادگاه صادرکننده حکم خواهد رسید. در صورت پرداخت قسمتی از محکوم به در مدت مرخصی، مدت یاد شده به تشخیص قاضی اجرای احکام کیفری قابل تمدید است. همچنین، برای حضور در جلسات دادگاه به محکومانی که امکان استفاده از مرخصی دارند، با اخذ تامین مرخصی اعطا گردد تا لزومی به اعزام و بدرقه آنان که ممکن است به عللی موجب اطاله رسیدگی گردد، خودداری شود.

    ماده۲۶ـ تشخیص مصادیق مستثنیات دین مذکور در ماده ۲۴ قانون و کم و کیف آن با رعایت عرف و اوضاع و احوال فعلی شخص، با دادگاه مجری حکم است. دادگاه می‌تواند در‌‌ صورت نیاز موضوع را به کارشناس ارجاع نماید.

    تبصره ـ از آنجا که یارانه به افراد کم درآمد جامعه پرداخت می‌گردد، در صورتی که توقیف آن موجب اخلال در امور زندگی آنان گردد، قضات اجرای احکام از توقیف و برداشت آن به نفع محکوم له خودداری نمایند. در هرحال، توقیف و برداشت آن منحصر به یارانه‌ای است که به شخص محکوم تعلق می‌گیرد و تسری به سایر اعضای خانواده ندارد.

    ماده۲۷ـ محکوم‌علیه می‌تواند با رضایت خود مالی را که جزء مستثنیات دین است جهت استیفاء محکوم ‌به معرفی نماید.

    ماده۲۸ـ این آیین‌نامه به پیشنهـاد وزارت دادگسـتری در ۲۸ مـاده و ۶ تبصره در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۸  به تصویب رییس قـوه‌ قضائیه رسید.

    رئیس قوه قضائیه ـ سیدابراهیم رئیسی

    روزنامه رسمی، سال هفتاد و هفت، شماره 22318، ویژه نامه شماره 1469، سه شنبه 11 آبان 1400

  • قانون راجع به رشد متعاملین

    قانون راجع به رشد متعاملین

    قانون راجع به رشد متعاملین ‌مصوب 13 شهریور ماه 1313 شمسی

    ماده واحده – از تاریخ اجرای این قانون در مورد كلیه معاملات و عقود و ایقاعات به استثناء نكاح و طلاق، محاكم عدلیه و ادارات دولتی و دفاتر‌ اسناد رسمی باید كسانی را كه به سن 18 سال شمسی تمام نرسیده‌اند اعم از ذكور و اناث غیر رشید بشناسند مگر آن كه رشد آنان قبل از اقدام به انجام‌ معامله یا عقد و یا ایقاع به طرفیت مدعی‌العموم در محاكم ثابت شده باشد.

    اشخاصی كه به سن 18 سال شمسی تمام رسیده‌اند در محاكم عدلیه و ادارات ‌دولتی و دفاتر اسناد رسمی رشید محسوب می‌شوند مگر این كه عدم رشد آنها به طرفیت مدعی‌العموم در محاكم ثابت گردد.

    مناط تشخیص سن اشخاص اوراق هویت آنها است مگر آن كه خلاف آن ثابت شود.

    ‌این قانون كه مشتمل بر یك ماده است، در جلسه سیزدهم شهریور ماه یك هزار و سیصد و سیزده شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید.

    ‌رییس مجلس شورای ملی – دادگر

    روزنامه رسمی، نمره 4047 تاریخ 1313/6/24 نقل از قوانین سال 1313، صفحات 28-27