دسته: مقالات حقوقی

مقالات حقوقی و قضایی در موضوعات و مسائل مختلف حقوقی

  • رقابت های جایگزین حبس

    رقابت های جایگزین حبس

    روح الله آرمند – معاون دادستان عمومی و انقلاب کرمانشاه

    جدیداً مسابقه ای بر سر مجازاتهای جایگزین حبس در گرفته و انگار هرچه این جایگزین بدیع‌تر باشد نشانه خوش فکری و تفاخر است. همیشه اینجور بودایم یا بیستون ساخته ایم یا چهل ستون.  با کمی تعمق برخی از این جایگزین‌ها فاقد منطق و دور اندیشی  قضایی است. بعنوان مثال نمونه ذیر:

    «شخصی  که به اتهام مداخله در اموال توقیفی پرونده وی منجر به صدور کیفرخواست گردیده در ابتدا به سه ماه حبس محکوم شده بود رییس شعبه …  به جای مجازات زندان، وی را مکلف کرد تا  بر نحوه اجرای پروژه های ساختمانی و تطابق آن‌ بر آیین نامه های ساختمانی و مقررات ملی ساختمان به میزان بیست روز نظارت داشته باشد. اداره بنیاد مسکن انقلاب اسلامی و واحد اجرای  احکام کیفری شهرستان…. بر اجرای این حکم نظارت میکنند»

    1- تناسب با گذشته مجرم‌

    با کدام منطق کسی که به اتهام مداخله در اموال توقیفی تحت تعقیب قرار گرفته و لااقل عدم امانت وی محرز شده مسول نظارت بر پروژه های ساختمانی کنیم.

    2- هزینه های اجرا

    ویژگی تعیین یک جایگزین مناسب کمترین هزینه در اجرا و مداخله عوامل پیرامونی است، چرا که در غیر اینصورت مطلوب قانونگذار از جایگزین که همان هزینه فایده و هدایت خدمات مجرم به جامعه محقق نمی‌گردد.

    3- امنیت روانی جامعه

    در اموری که سر و کار آن با آسایش و امنیت روانی مردم است محول کردن کار نظارت به شخصی که نه انگیزه و چه بسا مهارت کافی این کار را ندارد شاید جایگزین حبس شود ولی مخالف روح مقررات ناظر بر ایمنی ساخت و ساز است.

    4- تعارض با حقوق ثالث

    جایگزین حبس نباید با حقوق ثالث در تعارض قرار گیرد در فرض فوق چه این فرد ناظر بر پروژهای دولتی یا خصوصی گردیده؟ در هردو فرض با حقوق اشخاص ثالث در بهرمندی از ناظر امین ناسازگار است

    تمسک به تخصص افراد در تعیین جایگزین حبس باید به نحوی باشد که موجب سلب اعتماد و آسایش فکری از مردم نگردد بعنوان مثال پزشک خاطی را اگر موظف به انجام جراحی چشم به عنوان جایگزین حبس کنیم یا مسول برج مراقبت پرواز را به عنوان جایگزین حبس موظف به هدایت پروازها کنیم، آیا خود همان قاضی صادر کننده رای حاضر است توسط همان پزشک معالجه یا با همان پرواز مسافرت کند؟!!!

    مجازات جایگزین حبس نباید بنیان‌های اعتماد عمومی و سرمایه اطمینان مردم به آن  خدمات را خدشه دار نماید. چرا که دریافت کنندگان خدمات عمومی به پشتوانه سالها خدمات مطلوب اعتمادشان جلب گردیده ممکن است، اساسا اعتماد عمومی به سختی تحصیل و به راحتی زائل میگردد.

    5- حفظ حرمت‌ها

    در تعیین جایگزین ها باید قداست‌ها نیز حفظ شود. طبعا الزام به انجام هر کاری که مطبوع فرد نباشد یا ترک عملی که مطلوب اوست اگر نگوییم نوعی مجازات، نوعلی رنج و الم بر اوست. ملزم کردن مجرم به از بر کردن اشعار حافظ یا شرکت در مراسمات مذهبی به عنوان مجازات جایگزین قداست شکنی از این اعمال است.

     ولی اعطای آزادی مشروط به عنوان پاداش شرکت در مراسمات مذهبی چون با اختیار فرد همراه و عنوان مجازات نداشته و یک نوع ارفاق است امری پسندیده میباشد

    6- منفعت عمومی

    در تعیین جایگزین حبس صرفا به نمود رسانه ای آن توجه نشود نافع بودن برای اجتماع و اثر بخش بودن برای مجرم دو شاخصه اصلی در تعیین جایگزین است.

    7- اصل جایگزینی

    دادرس پیش از جایگزین کردن مجازات خودش را در دوحالت جایگزین ارائه کننده و دریافت کننده خدمات جایگزین حبس قراردهد. به این معنی که به عنوان یک شهروند آیا این خدمات مجرم به عنوان جایگزین را می‌پذیرد و از منظر این مجرم آیا جایگزین بدتر از حبس، موجب تخفیف جایگاه اجتماعی اش نمیشود.

    8- مصلحت جامعه

    در تعیین مجازات جایگزین حبس با مجازات های اصلی همانند حبس و شلاق و… تفاوتی به ذهن میرسد. یعنی در جایگزین‌ها در دوران بین منفعت مجرم و جامعه باید منفعت جامعه را ملاک قرار داد زیرا معیاری که از مصادیق قانونی استنباط میشود اولویت منفعت اجتماع است ولی در مجازاتهای دیگر وضعیت مجرم./ رسانه رفاهی قضات

    نقض حقوق مؤلفان و مصنفان

    از ایرادات دیگری که به آن دسته از مجازات های جایگزین حبس از نوع «رونویسی از کتب نویسندگان» وارد است، نقض حقوق مولفان و مصنفان است. در همین ارتباط اعلام نظر یکی از نویسندگان و دفتر حفظ و نشر آثار  آیت‌الله خامنه‌ای به نقل از خبرگزاری ایسنا قابل توجه است:

    واکنش دفتر نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای به حکم دادگاه انقلاب: «بد سلیقگی» بود.

    در تاریخ 19 اسفند سال 1397 تصویر دادنامه صادره از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی منتشر شد که طی آن، ابوالفضل قدیانی، فعال سیاسی ۷۳ ساله، علاوه بر حبس به رونویسی از سه کتاب مرتبط با اندشیه و زندگی رهبر انقلاب محکوم شده است که یکی از این کتاب‌ها، «داستان سیستان» نوشته رضا امیرخانی با موضوع سفر رهبر انقلاب به سیستان‌وبلوچستان است.

    آقای امیرخانی در پستی اینستاگرامی با اعلام نارضایتی از این حکم نوشت:

    «اگر قرار است کتاب به فهرست مجازات‌های تکمیلی افزوده شود، بهتر است پیش از آن، تغییراتی در قانونِ حقوق مولفان و مصنفان انجام پذیرد و در آن پیش‌بینی شود تا از مولفان برای این کار اجازه بگیرند… فقط فراموش نکنیم که با انتشار این سیاهه‌ی کتب، مشکلی خواهیم داشت مثل مشکل سیاهه‌ی شهر‌های محل تبعید!»

    دفتر حفظ و نشر آثار  آیت‌الله خامنه‌ای نیز در واکنش به این مجازات اعلام کرد:

    «آثار مرتبط با رهبر معظم انقلاب برای آشنایی با رأی و اندیشه و نیز زندگی و سیره اخلاقی و اجتماعی معظم‌له است و به‌کارگیری آن به عنوان مجازات یک مجرم، بدسلیقگی است.دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب هیچ توصیه ای به دادگاه هاجهت مطالعه اجباری آثار رهبر انقلاب توسط محکومان ندارد و این کار را مغایر با اثربخشی ‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌ روح‌ کار‌‌‌ فرهنگی‌ می‌داند

    منبع: قضاوت آنلاین

  • مصادیق عوارض غیرقانونی شوراهای اسلامی کشور و شهرداری در آیینه آرای هیأت عمومی دیوان عدالت اداری

    مصادیق عوارض غیرقانونی شوراهای اسلامی کشور و شهرداری در آیینه آرای هیأت عمومی دیوان عدالت اداری

    فهرست عوارض غیرقانونی شوراهای اسلامی و شهرداری های کشور

    امید محمدی

    به روزترین عناوین عوارض غیرقانونی شوراها و شهرداریها در آیینه آرای هیأت عمومی دیوان عدالت اداری:

    1. وضع عوارض و بهای خدمات كسب و پیشه و مشاغل برای بانك ها
    2. وضع عوارض استقرار، جابه جایی و سالیانه ی ساختمان بانک-ها
    3. وضع عوارض عابر بانک ها
    4. عوارض تابلوها
    5. حق النظاره خدمات مهندسی

    1. جریمه های تخلفات ساختمانی موضوع ماده 100 قانون شهرداری ها
    1. عوارض كسر پاركینگ (موضوع تبصره 5 ماده 100 قانون شهرداری)
    2. اراضی و املاك بلا استفاده و خالی و متروك
    3. محموله های عبوری از شهر
    4. استخرهای روباز و سرپوشیده و سایر باشگاه‌ها

    1. استخرهای خصوصی (خانگی)
    2. عوارض از نرخ بلیط های مورد استفاده از وسایل بازی و سرگرم كننده داخل محوطه مركزی اماكن تفریحی و اخذ عوارض از بهای بلیط ورودی استخرهای شنا، سونا، جكوزی و مسابقات ورزشی
    3. كارخانجات تولید نوشابه (عوارض گازدار!)
    4. توقفگاه های اختصاصی
    5. مراسم تالارهای پذیرایی

  • نگاهی به یک رأی تحسین برانگیز

    نگاهی به یک رأی تحسین برانگیز

    دکتر مهدی هداوند

    اصل کلی حقوقی: هیچکس نباید از دروغگویی/ کار غیراخلاقی خود نفع ببرد، و هیچکس نباید از راستگویی/کار اخلاقی خود زیان ببیند

    یا: چگونه ممکن است که چیزی به ضد خود بدل شود!

     یا: قانون، حقوق نیست یا همه حقوق نیست؛ و گاه در مقابل حقوق است و باید نادیده گرفته شود یا در پرتو اصول کلی حقوقی تعدیل شود

    دادنامه ای قابل ستایش و بسیار ارزشمند از یکی از شعب دیوان عدالت اداری دیدم که شایسته تامل و تدبر است.

    خلاصه ماجرا این بوده است که فردی صادقانه حقایق مربوط به خود را که از نظر گزینش دلیل بر عدم صلاحیت افراد می باشد، به گزینش گفته است و گزینش نیز براساس همین به اصطلاح اقاریر او، و بدون اینکه دلایل دیگری داشته باشد، صلاحیت او را برای استخدام در دولت رد کرده است.

    شعبه دیوان این تصمیم گزینش را ابطال کرده است با این استدلال کم نظیر که اجمالا میگوید :

    صداقت و راستگویی افراد نباید موجب زیان معنوی و مادی آنان گردد چون این امر باعث تشویق آحاد جامعه به عدم صداقت و بیان اظهارات خلاف واقع خواهد شد.

    این دادنامه بطور تلویحی و درحقیقت میگوید حقوق نمی تواند و نباید از دروغ گویی حمایت کند و علیه صداقت عمل کند؛ و هیچکس نباید از دروغگویی خود نفع ببرد و همچنین هیچ کس نباید از صداقت و راستگویی خود متضرر شود؛ بنابراین هر تفسیری از قوانین باید در جهت حمایت از ارزشهای اخلاقی مبنای نظام حقوقی از جمله صداقت و راستی باشد و قانون نباید به گونه ای اجراء و تفسیر شود که از ریا، نفاق، دورویی و سالوس حمایت کند و این رذائل اخلاقی را تقویت و ترویج کند.

    با اين حال قاضي در تشخيص ارزش هاي پايه حقوق آن گونه كه هواداران حقوق طبيعي مدعي آن هستند و آن طور كه در مكتب پراگماتيزم حقوقي اظهار مي شود آزاد نيست و كماكان بايد پايبند به منابع حقوق و يكپارچگي حقوق باشد و در اين ميان اصول كلي حقوقي که خود جزیی از منابع حقوق هستند، راهگشا هستند: اصولي كه از يك سو ربطي وثيق با مباني و مبادي حقوق که بنیادین ترین آنها یعنی آتانومی است دارند و منادي حق ها و ارزش هاي بنيادين حقوقي منبعث از آتانومی در قالبي حقوقي هستند و از سوي ديگر خود بخشي از منابع حقوق اند.

    يكي از همين اصول کلی حقوقي که اصل آن به زبان لاتین است، مي گويد «هيچ كس نبايد از خطا، تخلف یا عمل مجرمانه خود منتفع شود». بنابراين دروغگو نبايد از دروغ گفتن خود سود ببرد و هر حكم ديگري به جز اين به كار بردن قانون عليه حقوق است و عليه يكپارچگي حقوق و غايت نهايي حقوق در پاسداري از قواعد اخلاقی منبعث از آتونومی است.

    در همینجا می توان از اصل دیگری نیز سخن گفت که می توان گفت، دادنامه مذکور آن را شناسایی کرده است :«هیچکس نباید از اخلاقی بودن و اخلاقی رفتار کردن خود ضرر ببیند» و بنابراین راستگو نباید از راست گفتن خود متضرر شود؛ نظام حقوقي نمي تواند و نباید از عمل غیراخلاقی همچون دروغ گویی حمايت كند، زيرا با مقتضاي ذات آن در تعارض است همانند سند بيعي كه موجب تملیک نشود.

    با این که اداره های عمومي نمي توانند بدون برخورداري از اختيارات قانوني و صلاحيت هاي تشخيصي به حيات خود ادامه دهند، با اين حال كوتاهي در برقراري محدوديت و مرزهاي حقوقي موثر بر اختيارات و عملكرد اداره عمومي، يكپارچگي نظام حقوق عمومي را كه با هدف تنظيم و كنترل قدرت عمومي و ايجاد دولت محدود و حمايت از حقوق و آزادي هاي مردم طراحي شده است و همچنين تحقق حكومت قانون و نفي خودكامگي را نابود مي كند. در نظامي كه متعهد به حكومت قانون است؛ هيچ كس نمي تواند به پشتوانه اختياراتي كه قانون به او تفويض كرده است، قانون را علیه حقوق بکاربگیرد، نظم حقوقي را تباه كند، آن را ناديده بگيرد يا آن را از درون تهي كند و درصدد نابودي آن با ابزار اختيارات قانوني بر آيد. به عبارت ديگر اختيارات حاصل از قانون نبايد عليه نظام حقوقي مورد استفاده قرار گيرد در غير اين صورت اين وضعيت به منزله بازگشت دوباره به خودكامگي و استبداد است اما با روشي فريبكارانه و با پوششي از دلايل قانوني و معني آن جنگيدن با حقوق با سلاح قانون است.

    قاضي ديوان عدالت اداري در جريان بازنگري قضايي عمل اداري بايد تا چنين عمقي را بررسي كند و نبايد شريك مقام اداري در تقلب نسبت به قانون و عامل تعطيلي نظام حقوقي و تخريب كننده يكپارچگي آن شود.

    آنچه گفتیم در سطح قضاوت و اجراء بود و در باب نقش تفسیری قضات و مجریان قانون؛ حال همین سوال را در مورد اصل قانونگذاری و ایجاد نهاد هایی همچون گزینش از خود بپرسیم که این چنین نهادهایی در خدمت چه هستند و تا چه حد مردم را به سوی ارزشهایی همچون صداقت و راستی سوق می دهند و تا چه حد ممکن است از ریا، سالوس و نفاق ناخوداگاه حمایت کنند؟ آیا چنین نهادی بالذات نم یتواند به ضد خود بدل شود و بجای این که در جهت تضمین فضایل اخلاقی عمل کند به رشد، تثبیت و تقویت رذایل اخلاقی کمک کند؟

    اینجاست که قانون در مقابل حقوق عرض اندام می کند و قصد نابود سازی موجودیت، یکپارچگی و هماهنگی درونی آن را دارد. چنین آرایی مانع از قربانی شدن حقوق در پای قانون می شوند. قانون، حقوق نیست یا همه حقوق نیست؛ و گاه در مقابل حقوق است و باید نادیده گرفته شود یا در پرتو اصول کلی حقوقی تعدیل شود.

    منبع: قضاوت آنلاین

  • ضرورت تهیه و انتشار گزارش های حوادث و سوانح ملی

    ضرورت تهیه و انتشار گزارش های حوادث و سوانح ملی

    گزارش کمیته حقوقی علل وقوع حادثه ساختمان پلاسکو، دکتر مهدی هداوند

    با توجه به مطرح شدن پیشنهاد ارائه گزارش ملی سیل گلستان و مازندران، ضمن تایید و حمایت از انجام چنین اقداماتی ، در مورد گزارش های حادثه پلاسکو خوب است مطلع باشند که گزارش تجمیعی حادثه پلاسکو بعد از حدود دو ماه از وقوع حادثه منتشر شد، اما متاسفانه گزارشهای کمیته های تخصصی از جمله گزارش کمیته حقوقی تاکنون منتشر نشده است و همانطور که گفته‌اند آماده انتشار است.

    گزارش کمیته حقوقی با همکاری حدود ۵۵ تن از اساتید و متخصصین و فارغ التحصیلان و دانشجویان دکتری و فوق لیسانس از رشته های مختلف حقوق و عمدتا حقوق عمومی در حدود یک ماه و نیم بعد از ایجاد کمیته ملی حادثه پلاسکو و در قالب یک متن حدودا ۷۰۰ صفحه ای تهیه و تالیف شد که اسامی همکاران در ابتدای گزارش آمده است و امیدوارم به زودی منتشر شود.

    این گزارش، در اصل وظایف و اختیارات و مسئولیت های حدود ۲۲ سازمان مرتبط را در سه مقطع : قبل از حادثه (پیشگیری)، در زمان حادثه (فرماندهی و اطفاء حریق و غیره…) و پس از حادثه (امداد و نجات و حمایت ها و جبران ها) از جهات حقوقی تحلیل کرده است و حداقل سه شاخه: حقوق ایمنی، حقوق شهری و شهرسازی و حقوق مدیریت بحران را در بر میگیرد و در نهایت نظام حقوقی ساختمان و مدیریت بحران در ایران را تحلیل کرده است و کاستی های آن را برشمرده است و پیشنهادهایی برای اصلاح آن ( در حوزه قوانین و مقررات ایمنی، آتش نشانی، مدیریت بحران، مقررات ملی ساختمان، نظامات شهری و شهرسازی و شهر ایمن و …) داده شده است. به علاوه تا حدودی به علل بنیادی‌تر وقوع و صدمات گسترده ناشی از حوادث اینچنینی در نظام حقوقی از قبیل ضعف‌ها و نارسایی های موجود و مزمن در نظامات حکمرانی و مدیریتی، نظارت و پاسخگویی، مسئولیت پذیری، رسانه‌ها، فساد، حق بر شهر، نظام اداری و چگونگی توزیع تخصصی و جغرافیایی وظایف و اختیارات سازمان های اداری و بسیاری از نارسایی های ریشه ای تر پرداخته است.

    همچنین پیش نویس متن لایحه قانونی توسط یک تیم پژوهشی تهیه شد برای « ارایه گزارش های ملی در مورد حوادث و سوانح و مسائل مهم ملی» که قرار بود به معاونت حقوقی ریاست جمهوری برای بررسی و سیر تصویب ارسال شود که اطلاعی از سرنوشت آن ندارم.

    امیدوارم انتشار کامل گزارش کمیته حقوقی بتواند فتح باب مهمی در توجه بیشتر ما به نارسایی های حقوقی در حوزه های مورد اشاره بالا و برای تلاش جدی بمنظور اصلاح و بهبود کاستی های آن باشد و زمینه توسعه شاخه های حقوقی مغفول در دانشکده های حقوق کشور از جمله در حوزه حقوق مدیریت بحران، حقوق ایمنی، حقوق ساختمان و ساخت و ساز و حقوق شهری و شهرسازی را حداقل در مقطع کارشناسی ارشد فراهم کند و کتب و مقالاتی در این زمینه تالیف شود. این شاید مهم‌ترین کاری است که از ما بر میاید و شاید کمکی باشد برای پیشگیری و مقابله با چنین حوادثی و دستیابی به آرمان « حق بر سرزمین ایمن». حق ما برای زیستن در سرزمینی ایمن
    منبع: قضاوت آنلاین

  • تفاوت های معامله فضولی و جرم انتقال مال غیر

    تفاوت های معامله فضولی و جرم انتقال مال غیر

    تفاوت های معامله فضولی و جرم انتقال مال غیر بدون مجوز قانونی

    مقدمه ضروری تمییز تفاوت های معامله فضولی و جرم انتقال مال غیر، آشنایی نسبی با هر یک از این دو عمل بوده که به صورت اجمالی بدان می پردازیم.

    معامله فضولی

    معامله فضولی، عقد تملیکی یا عهدی که شخصی بدون داشتن سمت و اجازه از سوی غیر، برای او انجام می دهد. احکام این معامله در مواد ۲۴۷ و 263 قانون مدنی بیان شد.

    در معامله فضولی سه شخص به نام های زیر وجود دارد که حسب مورد در مواد قانون مدنی استعمال گردید که آگاهی به آن‌ها در پی بردن به مقصود قانونگذار مؤثر است:

    مالک، شخصی که دیگری معامله را برای او یا به مال او انجام می دهه و از این حیث که در معامله فضولی به عنوان طرف نبوده غیر نامیده می شود.

    فضول، شخصی که بدون اجازه مالک، مال وی را می فروشد و از این جهت که طرف معامله می باشد، معامل نیز نامیده می شود.

    اصیل، شخصی که طرف معامله فضول است و بدین علت متعامل و از این حیث که مال غیر را می خرد، مشتری یا خریدار» نیز نامیده می شود.

    جرم انتقال مال غیر

    جرم انتقال مال غير، از صور خاص جرم كلاهبرداری است و در طبقه‌بندی جرايم بر حسب موضوع، جزء جرايم عليه حق مالکیت و اموال محسوب می‌شود. عنصر قانونی و شرایط تحقق این جرم در ماده یک قانون مجازات راجع به انتقال مال غیر بیان گردید.

    بر حسب اینکه مرتکب جرم، انتقال‌دهنده یا انتقال‌گیرنده باشد، می‌توان از وی به عنوان معامل یا متعامل یاد کرد و بر این اساس ممکن است عناوین مختلف حقوقی نظیر بایع، مشتری، موجر، مستاجر، مصالح و متصالح را به خود بگیرد.

    انتقال مال غیر، شامل مال منقول و غیرمنقول می‌شود اما مهمترین نوع آن در مواردی است که مال مورد نظر، ملک است.

    جرم انتقال مال غیر، جرم مقید است که نتیجه آن به صورت ایراد ضرر مالی به غیر جلوه‌گر می‌شود؛ در این جرم، اضرار بالقوه مطرح است نه اضرار بالفعل.

    تفاوت های معامله فضولی و انتقال مال غیر

    هر چند انتقال مال غير از لحاظ ماهيت، همان معامله فضولي است ولی تفاوت هایی به شرح زیر با یکدیگر دارند:

    1- نیت معامل

    در معامله فضولی، معامل دارای حسن نیت در انتقال مال است ولی در جرم انتقال مال غير، انتقال دهنده با سوء نيت انتقال دهنده برای کسب منفعت مالی برای خود و با ايراد ضرر به غير، مبادرت به انتقال مال غیر به خریدار می کند.

    2- ضمانت اجرا

    معامله فضولی پیش از آن که از طرف مالک، تنفیذ یا رد شود، غیر نافذ است و قابلیت آن را دارد که با تنفیذ صحیح و با رد باطل شود.

    در انتقال مال غیر، قطع نظر این که مالک معامله را تنفید یا رد کند، عمل انتقال دهنده به جهت وجود سوء نیست پیش گفته، قابل تعقیب جزایی است.

    بنابراین، انتقال مال غير لازم نیست که از نظر شكلي در وضعيتي باشد كه قابليت تنفيذ را داشته باشد، بلكه اگر قراردادي اساساً باطل باشد، باز هم انتقال مال غير محسوب مي گردد. مانند اين كه صلح نامه اي بر خلاف مواد 47 و 48 قانون ثبت اسناد و املاک تنظيم شود و يا طرف قرارداد شخص صغير يا مجنون باشد. زيرا براي تحقق جرم، انتقال واقعي مراد نيست، بلكه  مراد از انتقال، همان عمليات شكلي انتقال است،  هر چند از نظر مفادي صحيح نباشد.

    همين كه طرفين قرارداد انتقال، قراردادي را ظاهراً با هم تنظيم كرده و يكي به عنوان فروشنده و ديگري به عنوان خريدار قرار گرفت، براي تحقق بزه كفايت مي كند. والا اگر انتقال واقعي مدنظر باشد، در عقد فضولي نيز انتقال به شكل كامل انجام نمي شود.لذا  اگر طرفين قرارداد، اراده جدي انتقال داشته باشند، براي تحقق جرم كافي است ، هر چند امكان چنين انتقالي وجود نداشته باشد و گرنه خير.

    برای مشاهده رویه قضای مخالف به تاپیک «نحوه اعلام رد معامله فضولی توسط مالک» در انجمن مراجعه کنید.

    در معامله فضولی، اگر مالک معامله را رد کند، مسئولیتی متوجه وی نیست ولی در جرم انتقال مال غیر، مالك حتی اگر معامله را تنفيذ هم نمايد، باز عملش جرم است.

    علت تعيين مجازات براي مالك اين است كه در سال 1304 وضع مالكيت نياز به ثبات بيشتري داشت و قانونگذار براي مالك در آن ماده وظيفه ي بخصوصي تعيين و وي را مكلف به انجام تكاليفي مي كند كه امتناع از آن شرايط، جرم و قابل مجازات است.

    منابع:

    1. شرح قانون مجازات اسلامی، دکتر عباس زراعت، ج2، چ2، سال 1388، انتشارت ققنوس
    2. کلاهبرداری در نظم حقوق كنوني، علی شراهي، چ1، پاييز 1386، تهران، آثار انديشه
  • نقد قانون نظارت بر رفتار قضات

    نقد قانون نظارت بر رفتار قضات

    نقد و بررسی قانون نظارت بر رفتار  قضات در گفتگو با دکتر جلیل مالکی

     از آن جایی که توسل به دستگاه قضا جهت احقاق حق توسط مردم آخرین گزینه ای است که انتخاب می شود، بنابراین اهمیت نظارت بر رفتار قضات در زمینه عدم تضییع حق و نیز برپایی عدالت بیشتر نمایان می شود.

    در خصوص نظارت بر اعمال و رفتار قضات، پراکندگی بسیاری در قوانین کشور ما وجود داشت که با تصویب قانون کنونی، این پراکندگی تا حدودی سروسامان گرفت که همین جمع آوری قوانین پراکنده، خدمتی بزرگ به جامعه، به خصوص جامعه قضات محسوب می شود.

    قانون کنونی نیز مثل بسیاری از قوانین مصوب، دارای محاسن و کمبودهایی است که در گفت وگو با دکتر جلیل مالکی رییس دانشکده حقوق واحد تهران مرکزی  به بررسی نقاط قوت و ضعف این قانون پرداخته ایم که از نظرتان می گذرد:

    آقای دکتر، نخست درباره سیر تدوین و تصویب قانون نظارت بر رفتار قضات  توضیح دهید؟

    مقررات پراکنده نظارت بر رفتار قضات پس از فراز و نشیب های یکصد ساله، بالاخره در 27/7/1390 یکپارچه و تبدیل به قانون نظارت بر رفتار قضات شد. از جمله اهداف این قانون آن گونه که در مقدمه توجیهی لایحه تقدیم شده به مجلس آمده، عبارتست از: اعمال نظارت انتظامی با حفظ استقلال، شان و منزلت قاضی، تقویت دادگاه عالی و دادسرای انتظامی، مناسب سازی و روزآمدکردن انواع تخلف های انتظامی و ضمانت اجراهای آن.

     اگرچه بخش عمده مواد این قانون به نوعی از نظامنامه راجع به تشخیص انواع تقصیرهای انتظامی قضات و تعیین مجازات آنها مصوب 13/12/1304 و سایر مقررات پراکنده لاحق بر آن اقتباس شده است، لیکن روز آمدکردن این مقررات، رفع پاره ای از خلاء های موجود در آن و بالاخره یکپارچه کردن مقررات پراکنده، از جمله نکات مثبت این قانون است که پس از گذشت یکصد سال از تاریخ قانونگذاری کشور در امر نظارت بر رفتار قضات، می توان از آن یاد کرد.

    به نظر شما نکات مثبت این قانون که تاکنون به کلی وجود نداشت و یا نواقص و ابهاماتی در آن مشاهده می شد، چیست؟

    می توان نکات مثبتی را که در این قانون مشاهده می شود و در مقررات قبلی وجود نداشته است  این گونه نام برد:

    1-   تشکیل دادگاه عالی تجدیدنظر قضات به جای هیئت عالی تجدید نظر متشکل از یک رییس و دو مستشار از بین قضات دارای بالاترین پایه قضایی، که به جز موارد مشمول اصل یکصد و شصت و چهارم قانون اساسی قابل تغییر نیستند.

    2- نظم و نسق دادن و روز آمد کردن انواع تخلف ها و مجازات های انتظامی در مقایسه با تخلف ها و مجازات های مذکور در نظامنامه و ماده 38 قانون استخدام کشوری و ماده 4 اصلاحی قانون تشکیل قانون استخدام قضات.

    3- تعریف رفتار خلاف شان قضایی به انجام هرگونه عملی که در قانون جرم عمدی شناخته می شود و یا خلاف عرف مسلم قضات است به نحوی که قضات آن را مذموم بدانند. ( تبصره ماده 17 )

    4- تعیین مجازات اخف و اشد برای تخلف عمدی و سهوی از قوانین موضوعه ( ماده 18)

    5- افزایش مدت مرور زمان تعقیب انتظامی از دو سال به سه سال (تبصره ماده 24)

     6- محدود کردن تعلیق تعقیب انتظامی قاضی از درجه 4 به درجه 8 و بالاتر ( ماده 29)

    7تعیین شعبه ویژه دادگاه عمومی برای رسیدگی به دعوای جبران خسارت ناشی از اشتباه یا تقصیر قاضی موضوع اصل 171 قانون اساسی و منوط کردن رسیدگی به این دعوا به احراز اشتباه یا تقصیر قاضی در دادگاه عالی انتظامی ( ماده 30)

     8- حذف موارد تعلیق قاضی در جرایم غیر عمدی ( ماده 39)

     9- احضار قاضی به عنوان متهم، شاهد و مطلع به صورت محرمانه (تبصره ماده 40)

     10- تشکیل دادگاه عالی تجدید نظر صلاحیت قضات ( ماده 47 و 48) در حالی که صرفنظر از نقدهای موجود در آن، آرای صادره از محکمه عالی انتظامی پیشتر به موجب ماده 5 قانون رسیدگی به صلاحیت قضات مصوب اردیبهشت سال 76 قطعی تلقی شده بود.

     معایب قانون نظارت بر رفتار قضات

    با توجه به این که  این قانون نیز مانند سایر قوانین ، مبرا  از نواقص و کاستی نیست،  حضرتعالی معایب این قانون را چگونه ارزیابی می کنید؟

    اگرچه اصلاحات فوق بخش عمده ای از اهداف اولیه وضع قانون یعنی تنقیح، رفع ابهام، اجمال و خلاء های موجود، همچنین مناسب سازی و روزآمد کردن انواع تخلف های انتظامی را برآورده کرده است و لیکن از جهت پاره ای از موارد دیگر به خصوص در بخش حفظ و تضمین استقلال قضات و تقویت دادگاه عالی انتظامی قضات قابل انتقاد است که بخشی از آن به شرح زیر به عرض می رسد:

    1- چنان که می دانیم، به موجب اصل 164 قانون اساسی، یعنی تنها اصل ناظر بر رفتار انتظامی قضات به صراحت به صورت آمره اعلام شده است که قاضی را نمی توان از مقامی که شاغل آن است بدون محاکمه و ثبوت جرم یا تخلفی که موجب انفصال است، به طور موقت یا دایم منفصل کرد.

    به موجب اصل قانونی بودن جرایم و مجازات ها و همچنین قاعده مسلم فقهی مبنی آن، یعنی قاعده قبح عقاب بلابیان، حکم به مجازات باید به موجب قانون باشد و هیچ کس را نمی توان مجازات کرد، مگر این که پیشتر مصادیق جرم و یا تخلف مستوجب مجازات به نحو مقتضی در قانون وضع و به اطلاع او رسیده باشد.

    به موجب ماده 44 قانون نظارت بر رفتار قضایی مقرر شده است که صلاحیت قاضی می تواند توسط یکی از مقامات 6 گانه یعنی: رییس قوه قضاییه، رییس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور، روسای شعب دادگاه عالی و تجدید نظر، دادستان انتظامی قضات، رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح مورد تردید قرار گیرد و پس از آن، این تردید در کمیسیونی متشکل از معاون قضایی رییس قوه قضاییه و معاون حقوقی و امور مجلس وزارت دادگستری و دادستان انتظامی قضات مورد بررسی قرار گیرد که در صورت نظر بر عدم صلاحیت وی، به یکی از مجازاتهای 5 گانه ماده 46 از جمله مجازات سنگین انفصال دایم از مشاغل قضایی و خدمات دولتی محکوم می شود.

    صرف نظر از این که، واگذار کردن تردید در صلاحیت به مقامات متعدد در حالیکه هیچ ضابطه مشخصی برای مصادیق عدم صلاحیت وجود ندارد، امنیت شغلی و استقلال قضایی قاضی را به مخاطره می اندازد و صرفنظر از اینکه در هیچ جای اصل 164 قانون اساسی اجازه تشکیل دادگاهی به جز دادگاه رسیدگی کننده به جرم و یا تخلف قاضی که  به واقع همان دادگاه عالی انتظامی بوده، داده نشده است؛ باید گفت در کجای قوانین و مقررات موضوعه، مصادیق عدم صلاحیت به عنوان جرم و یا تخلف احصا شده است تا برمبنای آن بتوان نقض کننده آن را مجازات کرد؟ اگر منظور از مصادیق سلب صلاحیت همان شرایط ایجابی و سلبی انتصاب قاضی است، در کجای مقررات نقض این شرایط مشخصاً به عنوان جرم و تخلف احصا شده است تا بتوان گفت مجازات قاضی به دلیل نقض آن منطبق با اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها ست؟

    چنانکه ملاحظه می شود محول کردن تشخیص عدم صلاحیت به طور کلی به مقام های تردید کننده و کمیسیون و حتی دادگاه عالی، بدون اینکه مصادیق عدم صلاحیت در قوانین موضوعه مشخصاً تحت عنوان جرم و یا تخلف احصا شده باشد نه تنها مغایر با اصل 164 قانون است، بلکه مغایر با اصل شناخته شده قانونی بودن جرایم و مجازات هاست که مسلماً این امر امنیت قضایی و استقلال قضایی قاضی را تحت تاثیر قرار می دهد.

    2- اگر هدف از وضع قانون و یا یکی از اهداف مهم آن آنگونه که در اهداف توجیهی لایحه آمده است تقویت دادگاه عالی و دادسرای عالی انتظامی قضات به عنوان تنها مرجع اعمال کننده نظارت انتظامی بوده است آیا قرار دادن یک مرجع انتظامی دیگر به نام «دادگاه عالی صلاحیت» به موازات دادگاه عالی انتظامی قضات آنهم با صلاحیت رسیدگی به عنوان کلی «عدم صلاحیت قاضی» را می توان تقویت دادگاه عالی انتظامی دانست؟ و این در حالیست که چنانچه نظر بر مجازات قاضی فاقد صلاحیت آن گونه که در ماده 46 آمده، بود، می توانستیم با احصا مصادیق عدم صلاحیت به عنوان تخلف انتظامی، تشخیص و مجازات آن را به دادسرا و دادگاه عالی انتظامی قضات واگذار کنیم که در این صورت نه تنها نیازی به تاسیس و تشکیل یک مرجع موازی نبود، بلکه عملا دادسرا و دادگاه عالی انتظامی قضات را نیز تقویت کرده بودیم.

    3- ماده 30 قانون نظارت بر رفتار قضات، دعوای جبران خسارت ناشی از اشتباه یا تقصیر قاضی موضوع اصل 171 قانون اساسی را در صلاحیت انحصاری دادگاه عمومی تهران قرار داده و رسیدگی به دعوای مذکور در دادگاه عمومی را منوط به احراز تقصیر یا اشتباه قاضی در دادگاه عالی کرده است. هر چند تعیین تکلیف دعوای جبران خسارت به احراز اشتباه و یا تقصیر قاضی در دادگاه عالی که قاعدتا باید منظور دادگاه عالی انتظامی قضات باشد رویه متشتت قبلی را خاتمه داده و مستحسن است ولیکن قراردادن این دعاوی در صلاحیت انحصاری دادگاه عمومی تهران از دو جهت قابل انتقاد است: یکی این که اعطای این صلاحیت انحصاری به دادگاه عمومی تهران با توجه به اینکه این دسته از دعاوی حقوقی تلقی می شود و خواندگان آن عمدتاً در سرتاسر کشور پراکنده اند، برخلاف اصل صلاحیت دادگاه محل اقامت خوانده است که البته این ایراد در صورتی که قایل به مصلحت گرایی به منظور پیشگیری از تالی فاسدهای ناشی از رسیدگی به دعوا در نزد همان همکاران قاضی مقصر یا اشتباه کننده باشیم، قابل اغماض است

    و اما ایراد دوم که اساس طرح اینگونه دعاوی را به خصوص در مورد مردم ساکن در نقاط دور افتاده کشور محدود می کند و به نوعی موجب تبعیض ناروا برخلاف بند 9 اصل سوم قانون اساسی می شود. وادار کردن مردم به طرح دعوای خود الزاماً در دادگاه عمومی تهران است. چنانکه می دانیم نظام دادرسی عادی و مبتنی بر تبادل لوایح از سال 1358 از نظام دادرسی ما حذف شده است و باید به تمامی دعاوی حقوق طبق نظام دادرسی اختصاری رسیدگی شود و این به معنای آن است که اگر فردی در دادگاه مرکز بخش، به فرض مثال یکی از مناطق جنوب و یا جنوب شرقی کشور متضرر از تقصیر یا اشتباه قاضی در رسیدگی به دعوای خود شود، باید رنج سفر و هزینه های سنگین آن را تحمل و به تهران سفر کند که به طور قطع در اکثریت موارد این افراد به دلیل صعوبت و هزینه های مرتبط با آن از قید طرح این دعوا خواهند گذشت و این یعنی ایجاد محدودیت در احقاق حق این دسته از مردم و تبعیض ناروا بین آن ها با شهروندان ساکن در تهران که بدون تحمل سختی ها و هزینه هایی که مردم دسته اول باید تحمل کنند، امکان مراجعه به دادگاه عمومی تهران را دارند.

    ممکن است گفته شود قراردادن دعوای ضررو زیان در صلاحیت دادگاه عمومی تهران به دلیل پیشگیری از تحت تاثیر رابطه همکاری قرار گرفتن قاضی رسیدگی کننده محل اقامت قاضی متخلف است که در پاسخ باید گفت: صرفنظر از این که این امر، اگر نظارت دقیق انجام شود، بعید است، اولاً: همین نگرانی در خصوص دعاوی ضررو زیان وارده توسط قاضی ساکن در تهران که بنا هست همکار او در دادگاه عمومی تهران به پرونده او رسیدگی کند نیز وجود دارد در حالی که این امر نادیده گرفته شده است. ثانیاً: بر فرض وجود این دغدغه، می شد رسیدگی به این دسته از دعاوی را در صلاحیت دادگاه عمومی مرکز استان و یا استان همجوار قرار داد و بدین وسیله از اعمال تبعیض ناروا جلوگیری کرد.

    4- به موجب بند 5 ماده 15 قانون، رعایت نکردن مقررات مربوط به صلاحیت رسیدگی اعم از ذاتی و محلی به طور کلی تخلف انتظامی تلقی شده و مقرر شده که متخلف به مجازات انتظامی درجه 4 تا 7 محکوم خواهد شد. در مورد عدم رعایت مقررات مربوط به صلاحیت ذاتی با توجه به اینکه این مقررات در زمره مقررات آمره و مرتبط با نظم عمومی است تعیین مجازات مذکور منطقی و متناسب است چنانکه در ماده 371 قانون آیین دادرسی مدنی نیز قانونگذار به درستی عدم رعایت صلاحیت ذاتی توسط دادگاه عالی را، چه ایراد عدم صلاحیت شده باشد و چه نشده باشد، از موجبات نقض رای در دیوان عالی کشور قرارداده است. اما در مورد عدم رعایت صلاحیت محلی و عدم قایل شدن تفاوت بین جایی که خوانده ایراد عدم صلاحیت کرده باشد و یا نکرده باشد، موضوع قابل انتقاد است.

    چنان که می دانیم بر خلاف ضوابط مربوط به صلاحیت ذاتی که جزو قواعد آمره و مرتبط با نظم عمومی است، ضوابط مربوط به صلاحیت محلی جزو حقوق ویژه خوانده دعوی است و هیچ ارتباط با نظم عمومی ندارد، چرا که با توجه به اصل برائت، این ضوابط به منظور رعایت بهتر حال خوانده دعوی وضع شده است. بنابراین چنانچه خوانده در مواردی که بعنوان مثال، دعوی در محل اقامت او طرح نشده به صلاحیت دادگاه ایراد نکند و بنا به جهاتی راضی به رسیدگی به دعوی در دادگاه غیر صلاحیت دار محلی باشد، چرا باید قاضی را که هیچگونه ایراد عدم صلاحیت محلی طبق ماده 84 قانون آیین دادرسی مدنی در دادگاه او نشده است، بدلیل عدم رعایت صلاحیت محلی محکوم به مجازات انتظامی تا درجه 8 کرد؟

    منبع: حمایت آنلاین