برچسب: آرای قضایی در شرکت های تجاری

آرای قضایی در شرکت های تجاری

  • محدود کردن نقل و انتقال سهام شرکت سهامی خاص (رأی 856)

    محدود کردن نقل و انتقال سهام شرکت سهامی خاص (رأی 856)

    رأی وحدت رویه شماره 856 – 1403/10/4 هیأت عمومی دیوان عالی کشور در خصوص اعتبار شرط محدود کردن نقل و انتقال سهام شرکت های سهامی خاص به موافقت هیأت مدیره

    مقدمه

    جلسه هیأت عمومی دیوان عالی كشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف 1403/11 ساعت 8 روز سه شنبه، مورّخ 1403/10/4 به ریاست حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای محمّدجعفرمنتظری، رئیس محترم دیوان عالی کشور، با حضور حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای سیدمحسن موسوی، نماینده محترم دادستان كلّ كشور و با شركت آقایان رؤسا، مستشاران و اعضای معاون كلیه شعب دیوان عالی كشور، در سالن هیأت عمومی تشكیل شد و پس از تلاوت آیاتی از كلام الله مجید، قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شركت كننده در خصوص این پرونده و استماع نظر نماینده محترم دادستان كل كشور كه به ترتیب ذیل منعكس می گردد، به صدور رأی وحدت رویه قضایی شماره 856 ـ1403/10/4 منتهی گردید.

    الف) گزارش پرونده

    با سلام و احترام

    به استحضار می رساند، آقای مسعود امیر میجانی، معاون قضایی محترم دادگستری کل استان کرمان، با اعلام اینکه از سوی شعب ششم دادگاه تجدیدنظر استان یزد و نهم دادگاه تجدیدنظر استان کرمان، در خصوص اعتبار شرط مندرج در اساسنامه شرکت های سهامی خاص مبنی بر لزوم موافقت هیأت مدیره با انتقال سهام این شرکت ها، آراء مختلف صادر شده، درخواست طرح موضوع را در هیأت عمومی دیوان عالی کشور نموده است که گزارش امر به شرح آتی تقدیم می شود:

    الف) به حکایت دادنامه های شماره 8709970301500667 و 8709970301500666 ـ 1387/5/8 شعبه هفتم دادگاه عمومی حقوقی یزد، در خصوص دعوی آقای سید محمود … به طرفیت اعضای هیأت مدیره شرکت آجر … به خواسته الزام به ثبت سهام ابتیاعی در دفاتر ثبت سهام شرکت و اعلام به اداره ثبت شرکت ها …، چنین رأی داده است:

    «… از آنجا که طبق تبصره دو ماده 5 اساسنامه ابرازی نقل و انتقال سهام مشروط به موافقت هیأت مدیره گردیده ولی این امر (موافقت هیأت مدیره) در مانحن فیه منتفی می باشد به عبارت دیگر دلیلی بر موافقت مزبور ارائه نگردیده است. لذا به استناد مواد 197، 198، 502، 515 و 519 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب [در امور] مدنی و توجّهاً به مفهوم مخالف ماده 41 قانون تجارت و ماده 10 قانون مدنی، خواسته خواهان اصلی را غیر ثابت تشخیص داده، حکم به بطلان دعوا صادر و اعلام می نماید …»

    پس از تجدیدنظرخواهی از این رأی، شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر استان یزد به موجب دادنامه شماره 124ـ 88 مورخ 1388/1/30، چنین رأی داده است:

    «… وفق مفهوم مخالف ماده 41 قانون تجارت که نقل و انتقال سهام شرکت های سهامی خاص می بایست با موافقت مدیران شرکت یا مجامع عمومی صاحبان سهام باشد و در تبصره دو ماده 5 اساسنامه شرکت هم قید شده که نقل و انتقال سهام باید با موافقت هیأت مدیره صورت پذیرد … لذا دادگاه، اعتراض معترض [را] وارد و موجّه ندانسته و به استناد ماده 358 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی و ضمن ردّ اعتراض معترض، دادنامه معترض عنه را عیناً تأیید می نماید. …»

    ب) به حکایت دادنامه شماره 9709973427400609 ـ 1397/5/21 شعبه چهارم دادگاه عمومی حقوقی شهرستان رفسنجان، در خصوص دعوی آقای محمودرضا … به طرفیت آقای رضا … و شرکت فلزات غیر آهنی … به خواسته … الزام خوانده نخست به انتقال رسمی 40 سهم از 120 سهم شرکت خوانده ردیف دوم … با این توضیح خواهان که «… در تاریخ 1395/7/10 در قبال طلبی که از خوانده ردیف اول داشتم تعداد 40 سهم از 120 سهم نامبرده در شرکت خوانده ردیف دوم را خریداری نمودم و خوانده ردیف اول از انتقال رسمی سهام به اینجانب خودداری می نماید و خوانده ردیف دوم نیز همکاری نمی نماید.»، چنین رأی داده است:

    «با توجه به مفاد دادخواست تقدیمی و ضمائم پیوست، خصوصاً رونوشت مبایعه نامه عادی مورخ 1395/7/10 در خصوص فروش سهام فوق به خواهان … و اساسنامه شرکت و ملاحظه لایحه مدیرعامل شرکت فوق الذّکر … که بر عدم موافقت خود بر انتقال سهام آقای رضا … به خواهان تأکید داشته علیهذا دادگاه با توجه به اینکه به موجب ماده 41 قانون تجارت و مفهوم مخالف آن انتقال سهام در شرکت های سهامی خاص بایستی با موافقت اعضای هیأت مدیره شرکت باشد که در اساسنامه شرکت (ماده 10 آن) تصریح گردیده در مانحن فیه مدیر عامل شرکت مخالف انتقال سهام شرکت است، لذا انتقال سهام توسط خوانده ردیف اول به خواهان فاقد وجاهت قانونی است … دادگاه دعوی خواهان را مستنداً به ماده 197 قانون آیین دادرسی مدنی غیر وارد تشخیص [می دهد]، لذا رأی به ردّ دعوی خواهان صادر و اعلام می نماید.»

    پس از تجدیدنظرخواهی از این رأی، شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر استان کرمان به موجب دادنامه شماره 9709973413901193 ـ 28/9/1397، چنین رأی داده است:

    «… نظر به اینکه مستند عادی تجدیدنظرخواه دلالت بر انتقال سهام به میزان یادشده توسط تجدیدنظرخوانده ردیف اول به تجدیدنظرخواه دارد و هر چند حسب ماده 40 لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت مصوب 1347/12/24 انتقال سهام در شرکت های سهامی باید در دفتر ثبت سهام شرکت ثبت شود اما اثر این الزام قانونی بنا به قید پایانی ماده مذکور فقط ناظر به شرکت و اشخاص ثالث است و در رابطۀ بین انتقال دهنده و منتقل الیه مؤثر نیست به عبارت دیگر چنانچه دارنده سهم بدون رعایت ترتیب قانونی مندرج در این ماده سهام خود را به هر نحو به غیر انتقال بدهد این انتقال بین آنان صحیح و نافذ است و طرفین، متعهد به آن خواهند بود و این ماده هیچ دلالتی بر بطلان چنین انتقالی ندارد و از طرفی موافقت و عدم موافقت هیأت مدیره شرکت نیز در آن بی تأثیر است. بنابراین به جهات یادشده و به استناد ماده 358 قانون آیین دادرسی مدنی آن بخش از رأی تجدیدنظرخواسته که مبتنی بر ردّ دعوای الزام به انتقال رسمی سهام نسبت به تجدیدنظرخوانده ردیف اوّل است نقض و به استناد مواد 10، 219، 220 و 223 قانون مدنی خوانده آقای رضا به انتقال رسمی سهام به نام خواهان نخستین ملزم می شود.»

    چنانکه ملاحظه می شود، شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر استان یزد و شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر استان کرمان، در خصوص اعتبار شرط مندرج در اساسنامه شرکت های سهامی خاص مبنی بر لزوم موافقت هیأت مدیره با انتقال سهام این شرکت ها، با استنباط متفاوت از مواد 40 و 41 لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت، آراء مختلف صادر نموده اند، به گونه ای که شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر استان یزد، درج شرط مذکور در اساسنامه شرکت های سهامی خاص را معتبر و مؤثر در انتقال دانسته و معتقد است تا این شرط محقق نشود، انتقال سهام انجام نمی شود، اما شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر استان کرمان این شرط را در انتقال سهام مذکور غیرمعتبر و بی تأثیر دانسته است.

    بنا به مراتب، در موضوع مشابه، اختلاف استنباط محقق شده است، لذا در اجرای ماده 471 قانون آیین دادرسی کیفری به منظور ایجاد وحدت رویه قضایی، طرح موضوع در جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور درخواست می گردد.

    معاون قضایی دیوان عالی کشور در امور هیأت عمومی ـ غلامرضا انصاری

    ب) نظریه نماینده محترم دادستان كل كشور

    احتراماً، درخصوص پرونده وحدت رویه ردیف 1403/11، به نمایندگی از دادستان محترم کل کشور به شرح ذیل اظهار عقیده می نمایم:

    حسب گزارش ارسالی ملاحظه می گردد اختلاف رویه حادث شده بین شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر استان یزد و شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر استان کرمان راجع به «اعتبار شرط مندرج در اساسنامه شرکت­های سهامی خاص مبنی بر لزوم موافقت هیأت مدیره با انتقال سهام این شرکت­ها» با استنباط متفاوت از مواد 40 و 41 لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت است به گونه ­ای که شعبه ششم تجدیدنظر استان یزد شرط را معتبر دانسته لیکن شعبه نهم تجدیدنظر استان کرمان این شرط را معتبر ندانسته است.

    لذا با عنایت به اینکه قانونگذار در ماده 41 لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت مصوب 1347، فقط به ممنوعیت مشروط نمودن نقل و انتقال سهام به موافقت مدیران شرکت یا مجامع عمومی صاحبان سهام در شرکت­های سهامی عام، تصریح کرده است و با وجود این که در مقام بیان مقررات حاکم بر شرکت­ های سهامی به طور کلی (اعم از عام و خاص) بوده، حکم خود را به شرکت­های سهامی عام مقیّد نموده و به ممنوعیت این امر در شرکت­ های سهامی خاص تصریح نکرده است. هدف قانونگذار از تصریح به وصف «سهامی عام» در این ماده این بوده که قلمرو حکم مورد نظر خود را به گونه ای مشخص نمایند که اگر صفت یا قید «سهامی عام» منتفی شود حکم مزبور نیز منتفی گردد. به بیان دیگر هدف از آوردن صفت یا قید« سهامی عام» در این ماده صرفاً تعیین قلمرو و محدوده موضوع نیست بلکه ذکر این صفت و به ویژه آوردن این قید در قانون نشانه آن است که حکم قانونی در این ماده دائر مدار وجود و عدم صفت یا قید «سهامی عام» است و علی الاصول در مواردی که وصف بیان شده قید حکم است نه قید موضوع، آن حکم دارای مفهوم بوده و مفهوم مخالف آن حکم حجیّت خواهد داشت.

    لازم به ذکر است صاحب نظران حقوق معتقدند اوصافی که در متون قانونی وارد شده به جز در موارد استثنایی مثل وصف غالبی یا وصف تأکیدی یا توضیحی و یا وصفی که علت انحصاری حکم نیست دارای مفهوم است و می تواند در استدلال های حقوقی مورد استناد قرار گیرد، لذا از آنجا که قانونگذار در ماده 41 لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت در مقام بیان حکم کلی بوده لذا این ماده دارای مفهوم بوده و بر این اساس حسب آن باید گفت: در شرکت­های سهامی خاص می توان نقل و انتقال سهام را مشروط به موافقت مجمع عمومی یا موافقت مدیران کرد.

    از طرفی اساسنامه شرکت، میثاق بین سهامداران و بیانگر اراده مشترک آنان در ایجاد و اداره شرکت است و به همین جهت در شرکت های سهامی خاص به موجب بند (2) ماده (20) لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت مصوب 1347 باید به امضای کلیه سهامداران برسد تا ماهیت خاص قراردادی اساسنامه شرکت سهامی محقق شود و به دلیل وجود همین ماهیت قراردادی، مشمول عموم «اوفوا بالعقود» و «المؤمنون عند شروطهم» و مواد 10و 219 قانون مدنی بوده و مفاد و مندرجات اساسنامه برای کلیه اشخاصی که با آن موافقت کرده و آن را امضا می کنند الزامی است و فقط در صورتی قابلیت اجرایی نداشته و بی اعتبار خواهد بود که مخالف نظم عمومی و اخلاق حسنه و قوانین آمره باشد.

    بنابراین چنانچه در اساسنامه شرکت سهامی خاص، نقل و انتقال سهام، مشروط به موافقت مدیران یا مجمع عمومی شرکت شده باشد، این شرط در راستای حاکمیت اراده و حفظ ساختار مالکیتی شرکت و مدیریت ریسک ها مغایرتی با مقررات آمره قانونی و نظم عمومی نداشته، معتبر بوده و برای کلیه سهامداران لازم الاتباع است.

    لازم به ذکر است در بررسی صحت و سقم شرط باید به قواعد عمومی قراردادها رجوع نمود و با توجه به اینکه ماده 223 قانون مدنی مصادیق شروط باطل را اعلام و شرط مختلف فیه، مصداق هیچ یک از موارد قانونی نمی ­باشد.

    لازم به ذکر است در شرکت سهامی خاص محوریّت با اشخاص است نه سرمایه، از این جهت قانونگذار با اراده و توجه نخواسته جلوی هیأت مدیره را در نقل و انتقال سهام بگیرد. به عبارت دیگر با وجود ماده 41 قانون که در مقام بیان ماهیت عقد است نوبت به تمسک به ماده 40 قانون که در مقام بیان آثار عقدِ صحیح است نمی­رسد، لذا بنا به مراتب مذکور نظر شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر استان یزد را قابل تأیید می­دانم.

    ج) رأی وحدت رویه شماره 856 ـ 1403/10/4 هیأت عمومی دیوان عالی كشور

    نظر به اینکه اساسنامه مهمترین رکن شرکت سهامی خاص است که در آن روابط بین شرکا و حدود اختیارات هیأت مدیره و سهامداران معین شده است، لذا چنانچه طبق این سند، انتقال سهام منوط به موافقت هیأت مدیره شده باشد و دارنده سهم بدون رعایت حق تقدم سایر سهامداران و موافقت هیأت مذکور، مبادرت به انتقال سهام خود به شخص ثالث نماید، انتقال صورت گرفته غیر نافذ و با عدم تنفیذ هیأت مدیره محکوم به بطلان است. بنابراین مقررات ماده ۴۱ لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت، صرفاً ناظر به شرکت سهامی عام بوده و تسری به شرکت سهامی خاص ندارد.

    بنا به مراتب، رأی شعبه ششم دادگاه تجدید نظر استان یزد تا حدی که با این نظر انطباق دارد، با اکثریت آراء اعضای هیأت عمومی صحیح و قانونی تشخیص داده می شود.

    این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور دادگاه ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم الاتباع است.

    هیات عمومی دیوان عالی کشور

    روزنامه رسمی، سال هشتاد شماره 23241، شماره ویژه نامه : 1922، دوشنبه 17 دی 1403 شمسی

  • اثر عدم امضای قرارداد وکالت توسط عضو هیأت مدیره شرکت

    اثر عدم امضای قرارداد وکالت توسط عضو هیأت مدیره شرکت

    ‌مرجع رسیدگی: هیأت عمومی دیوان عدالت اداری

    شاکی: آقای مهدی شالفروشان

    ‌موضوع شکایت و خواسته: اعلام تعارض آراء صادره از شعب اول و شانزدهم دیوان عدالت اداری

    ‌مقدمه:

    شاکی طی نامه تقدیمی اعلام داشته است، اقامه دعوی و انتخاب وکیل برای این امر از اختیارات اولیه هیأت مدیره شرکت سهامی است که به‌موجب ماده ۱۲۴ [لایحه اصلاح قسمتی از قانون تجارت] اخیرالذکر قابل تفویض به شخص مدیرعامل می‌باشد.

    شعبه ۱۶ دیوان در پرونده کلاسه 337/77 به موجب دادنامه شماره ۳۸۵ مورخ 1377/3/12 وکالت اینجانب از شرکت سنگاه (‌سهامی خاص) را که براساس تفویض اختیارات هیأت مدیره در اجرای ماده ۱۲۴ لایحه اصلاحی قانون‌ تجارت به شرح فوق صورت گرفته وکالتنامه مستنداً به مصوبه خاص هیأت مدیره به امضای مدیرعامل رسیده بوده است را پذیرفته و در ماهیت وارد‌ رسیدگی شده و انشاء رأی نموده که صرف نظر از موضوع شکایت و نتیجه رأی موضوع قبول وکالت اینجانب به نحوه مشروح مرقوم مورد نظر و استناد‌است.

    حال آنکه شعبه اول دیوان در پرونده کلاسه 922/78 بموجب دادنامه شماره ۱۰ مورخ ۱۳۷۹.۱.۱۴ وکالت اینجانب از شرکت سهامی قند‌ قهستان را که براساس تفویض اختیار هیأت مدیره در اجرای ماده ۱۲۴ لایحه اصلاحی قانون تجارت به شرح فوق صورت گرفته و وکالتنامه مستنداً به‌ مصوبه خاص هیأت مدیره به امضای مدیر عامل رسیده است را نپذیرفته و استدلال کرده که

    کلیه اوراق و اسناد تعهدآور باید به امضاء مدیرعامل و یکی‌ دیگر از اعضای هیأت مدیره برسد و اساساً به مصوبه خاص هیأت مدیره مبنی بر تفویض اختیار انتخاب وکیل جهت اقامه دعوی توجهی نکرده و قرار‌ رد شکایت را صادرکرده است. حال آنکه آگهی تصمیمات ناظر به امضای قراردادها و اسناد تعهدآور شرکت بوده که از تفویض وکالت و نمایندگی‌ شخصی حقوقی خروج موضوعی دارد.

    بنابراین بموجب ماده ۲۰ اصلاحی قانون اصلاح موادی از قانون دیوان عدالت اداری مصوب ۱۳۷۸ تقاضای ‌طرح موضوع را در هیأت عمومی دیوان می‌نماید.

    ‌هیأت عمومی دیوان در تاریخ فوق به ریاست حجت الاسلام والمسلمین دری نجف آبادی و با حضور رؤسای شعب بدوی و روساء و مستشاران شعب‌تجدیدنظر تشکیل و پس از بحث و بررسی و انجام مشاوره با اکثریت آراء به شرح آتی مبادرت به صدور رأی می‌نماید.

    ‌رأی وحدت رویه شماره رأی شماره 250 -1380/8/6 هیأت عمومی دیوان عدالت اداری

    نظر به مقررات قانون تجارت و اساسنامه شرکتهای تجاری در باب اختیارات مدیر عامل شرکت و عنایت به اینکه اعضاء هیأت مدیره شرکت سهامی‌ خاص سنگاه و شرکت قند قهستان (‌سهامی عام) حق انتخاب وکیل دادگستری را به مدیران عامل شرکتهای مذکور تفویض کرده‌اند، عدم امضاء یکی از‌ اعضاء هیأت مدیره در تنظیم قرارداد وکالت مؤثر در مقام نبوده و نافی سمت و اختیار مدیرعامل شرکت در انتخاب وکیل دادگستری به منظور اقامه‌ دعوی در مراجع قضائی نمی‌باشد.

     بنابراین دادنامه شماره ۳۸۵ مورخ 1377/3/12 شعبه شانزدهم بدوی در حدی که متضمن این معنی است موافق‌اصول و موازین قانونی تشخیص داده می‌شود.

    این رأی به استناد قسمت آخر ماده ۲۰ اصلاحی قانون دیوان عدالت اداری مصوب 1378/2/1 برای‌شعب دیوان و سایر مراجع ذیربط در موارد مشابه لازم الاتباع است.

    ‌رئیس هیأت عمومی دیوان عدالت اداری – قربانعلی دری نجف آبادی

    ‌نقل از شماره 16563- 1380/10815 روزنامه رسمی

  • شرایط اقامه دعوی علیه شرکت تجاری منحله

    شرایط اقامه دعوی علیه شرکت تجاری منحله

    در دادخواست علیه شرکت تجاری منحله، باید در ستون خونده بعد از نام شرکت عبارت «در حال تصفیه» و سپس نام مدیر یا مدیران تصفیه به عنوان نماینده آن شرکت قید شود

    چکیده: در دادخواست به طرفیت شرکت منحله در حال تصفیه باید پس از نام شرکت عبارت « در حال تصفیه» قید شود وگرنه دعوی قابلیت استماع ندارد.

    شماره دادنامه: 910428
    تاریخ صدور: 1391/5/7
    مرجع صدور: شعبۀ 38 دادگاه عمومی حقوقی تهران

    رأی دادگاه بدوی

    درخصوص دعوی آقای (ف. ن. ز. م.) با وکالت آقای (م. ر. ع.) به طرفیت شرکت ف. به وکالت (ث.) به خواسته صدور حکم ورشکستگی شرکت، دادگاه با عنایت به اظهارات خواهان به شرح متن دادخواست و با عنایت به آگهی روزنامه رسمی که حکایت از انحلال شرکت خوانده داشته و حسب ماده 419 قانون آیین دادرسی مدنی هرگونه دعوی می بایست به طرفیت مدیر تصفیه مطرح شود.

    بنابراین دعوی به کیفیت مطروحه قابلیت استماع نداشته و مردود اعلام می گردد. رأی صادره وفق مقررات قابل تجدیدنظر است.

     رئیس شعبۀ 38 دادگاه عمومی حقوقی تهرا ن

    رأی دادگاه تجدیدنظر

    شماره دادنامه: 9109970223700764
    تاریخ صدور: 1391/06/29
    مرجع صدور: شعبه 37 دادگاه تجدید نظر استان تهران

    در خصوص تجدید نظر خواهی آقای (م.ر. ع.) به وکالت از آقای (ف. ن. ز. م.) به طرفیت شرکت (ف.) به وکالت (ث.) به نمایندگی مدیر تصفیه آقای (ه. ن.) نسبت به دادنامه شماره 910428 مورخ 91/5/7 صادره از شعبۀ 38 دادگاه عمومی حقوقی تهران که به موجب آن دعوی خواهان بر صدور حکم ورشکستگی شرکت یاد شده را رسیدگی و به لحاظ اینکه شرکت منحل اعلام شده نتیجه گیری نموده دعوی ورشکستگی باید به طرفیت مدیر تصفیه اقامه شود،

    دادگاه، با التفات به اوراق پرونده [احراز می نمایدکه] شرکت تجدید نظر خوانده بنا به تصمیم مجمع عمومی فوق العاده، منحل اعلام شده و در حال تصفیه [است]، و در چنین وضعیتی تا خاتمه امر تصفیه، شخصیت حقوقی شرکت برای تصفیه باقی خواهد ماند و مدیران تصفیه نماینده شرکت در حال تصفیه بوده، منتهی به همه حال باید در دنبال نام شرکت همه جا عبارت «در حال تصفیه» قید شود و به نام مدیر یا مدیران تصفیه نیز اشاره شود، در حالی که در دادخواست ابتدایی به عبارت در حال تصفیه، در ستون خوانده دعوی اشاره نشده علی هذا مستنداً به مواد 199، 206، 208 و 211 لایحه [قانونی] اصلاحی [قسمتی از] قانون تجارت و ماده 353 قانون آیین دادرسی مدنی با رد تجدید نظر خواهی و نتیجتاً قرار معترضٌ عنه را تأیید می‌نماید. این رأی قطعی است.

    رئیس و مستشار شعبۀ 37 دادگاه تجدید نظر استان تهران

    عنوان دوم

    سئوال:

    متن سئوال

    نظریه مشورتی سال 1396 کارگروه علمی دادستانی کل کشور

    متن نظریه

  • تکلیف هیأت مدیره شرکت سهامی خاص به تقسیم سود سالیانه بین سهامداران

    تکلیف هیأت مدیره شرکت سهامی خاص به تقسیم سود سالیانه بین سهامداران

    چکیده: هیأت مدیره شرکت‌های سهامی خاص مکلف به تقسیم سود قابل تقسیم بین سهامداران پس از انقضای سال مالی هستند و چنانچه به تکلیف خود عمل نکنند می‌توان الزام این هیأت را به انجام این تکلیف را از دادگاه درخواست نمود.

    شماره دادنامه: 520

    تاریخ صدور: 30/7/90

    مرجع صدور:ز شعبه 185 دادگاه عمومی حقوقی تهران

    رای بدوی

    در خصوص دعوی ع.الف.، ن.، ن.، ز. همگی ص. به‌ وکالت ع.ر.، ح.ب. به طرفیت شرکت، م.ص. به‌ خواسته مطالبه درآمد و سود سالیانه شرکت (سهامی خاص) به ‌شماره ثبت … از تاریخ 9/11/1387 تا زمان اجرای حکم، با جلب نظر کارشناس، به‌انضمام خسارت دادرسی. به ‌استناد اساسنامه شرکت و آگهی تأسیس شرکت … مورخ 30/8/1385 و آگهی تصمیمات شرکت مذکور در تاریخ 26/9/1387 و آگهی تغییرات مورخ 26/9/1387 و صورت‌جلسه مجمع عمومی فوق‌العاده مورخ 10/3/1387 و وکالت‌نامه وکیل و گواهی حصر وراثت کلاسه 88/156 حوزه 53 شورای حل اختلاف مجتمع 2 تهران، با عنایت به‌اینکه اساساً شرکت‌های تجاری و ثبت‌شده دارای شخصیت حقوقی مجزا از افراد تشکیل‌دهنده آن هستند و تصرفات مدیران و سهام‌داران در شرکت‌های تجاری که خود دارای شخصیت حقوقی مستقل بوده، تصرفات علی‌حده محسوب نمی‌گردد و سهامدار شریک در اموال شرکت نخواهد بود، بلکه با تملیک اموالی از خود به یک شخص حقوقی (شرکت) آن‌ را مالک اموالی می‌کنند و در مقابل حقی نسبت به آن شخص حقوقی از جمله حق‌رأی و حق‌حضور در جلسات مجامع، مشارکت در سود و زیان و غیره بدست می‌آورند که به مجموع این حقوق سهم گفته می‌شود و اخذ تصمیم نسبت به ذخایر و پرداخت سود سهام و مازاد درآمد و تقسیم آن طبق اساسنامه و مواد 90 و 240 لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت و اساسنامه شرکت، جزو وظایف مجمع عمومی عادی می‌باشد، و با توجه نوع شرکت که سهامی خاص بوده، مطابق ماده 232 قانون تجارت، هیأت مدیره پس از انقضای سال‌مالی، صورت دارایی و دیون شرکت را در پایان سال و همچنین ترازنامه و حساب‌عمل‌کرد و سود و زیان شرکت تنظیم و سود خالص مطابق ماده 237 قانون تجارت عبارت از درآمد خالص درهمان سال منهای کلیه هزینه‌ها و استهلاکات و ذخیره‌ها، و با سود قابل تقسیم طبق ماده 239 قانون مذکور،که عبارت از سود خالص سال مالی شرکت منهای زیان‌های سال‌های مالی قبل و ‌اندوخته قانونی مذکور در ماده 238 قانون و سایر ‌اندوخته‌های اختیاری، به‌علاوه سود قابل تقسیم سال‌های قبل که تقسیم نشده است، برطبق مواد 90 و 240 قانون تجارت، تقسیم سود بین صاحبان سهام، تنها پس از تصویب مجمع عمومی شرکت جایز است و مجمع با حضور صاحبان، تشکیل و ترازنامه و صورت‌حساب سود و زیان سال‌مالی، مورد تصویب مجمع قرار می‌گیرد و سود قابل تخصیص به سهام‌داران را تصویب می‌نماید، و چنانچه نحوه پرداخت سود را مجمع تعیین ننموده باشد، هیأت مدیره نحوه پرداخت را تعیین خواهند نمود؛ ولی در هرحال شرکت خوانده مکلف است ظرف مدت هشت ماه سود را به صاحبان سهام پرداخت نمایند و تابه‌حال اقدامی درجهت پرداخت سود ننموده است، و خوانده صراحتاً به عدم پرداخت سود اقرار نموده است؛ و عدم موجود بودن سود، رافع مسئولیت خوانده نخواهد بود و چنانچه طی چند سال گذشته مجمع عمومی عادی شرکت تشکیل نگردیده و ترازنامه و حساب سود و زیان مالی مورد رسیدگی قرار نگرفته باشد و هیچ‌یک از مسئولین شرکت به وظایف خود در مورد تشکیل مجمع عمومی برطبق قانون تجارت و اساسنامه شرکت عمل می‌نمایند و هر ذی‌حقی می‌تواند براساس ماده 270 قانون تجارت به دادگاه‌ها برای الزام ارکان شرکت به وظایف مراجعه نمایند، فلذا دادگاه با التفات به مراتب فوق، دعوی خواهان را به کیفیت مزبور قابلیت استماع ندانسته و مستنداً به‌ ماده 2 قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی، قرار عدم‌استماع صادر و اعلام ‌می‌دارد. رأی صادره حضوری و ظرف بیست روز از تاریخ ابلاغ قابل تجدیدنظرخواهی در محاکم محترم تجدیدنظر استان تهران می‌باشد.

    رئیس شعبه 185 دادگاه عمومی حقوقی تهران ـ نیک‌بخش

    رای دادگاه تجدید نظر

    تجدیدنظرخواهی خانم‌ها ن.ص. و غیره با وکالت آقای ع.ر. به طرفیت شرکت نسبت به دادنامه شماره 520 مورخ30/7/90 صادره از شعبه 185 دادگاه عمومی حقوقی تهران که به موجب آن قرار عدم‌ استماع دعوی خواهان‌ها مبنی بر مطالبه سود شرکت صادر گردیده موجه و صحیح به‌نظر می‌رسد؛ چراکه از تکالیف هیأت مدیره تقسیم سود قابل تقسیم بین سهامداران پس از انقضای سال مالی است. در مانحن‌فیه رئیس هیأت مدیره شرکت اقرار به عدم پرداخت سود سالیانه نموده، بنابراین برابر ماده 232 قانون تجارت مکلف به پرداخت سود می‌باشد. لذا دادگاه دادنامه صادره از سوی دادگاه محترم بدوی که تجدیدنظرخواهان‌ها را هدایت به تقدیم دادخواست مبنی بر الزام ارکان شرکت به وظایف قانونی نموده، موجه و صحیح ندانسته، مستنداً به ماده 353 قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی ضمن نقض دادنامه، پرونده را اعاده تا دادگاه محترم بدوی در ماهیت قضیه رسیدگی و اظهارنظر نمایند. رأی صادره قطعی است.

    رئیس شعبه 51 دادگاه تجدیدنظر استان تهران ـ مستشار دادگاه – حضرتی ـ کیازاد

    منبع: قضاوت آنلاین به نقل از دادآور