برچسب: ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری

ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری در تجویز اعاده دادرسی فوق العاده رئیس قوه قضاییه به علت خلاف شرع بین بودن آرای قطعی محاکم دادگستری و غیره

  • شرایط اعاده دادرسی مجدد از رأی شعبه خاص دیوان عالی کشور (رأی 845)

    شرایط اعاده دادرسی مجدد از رأی شعبه خاص دیوان عالی کشور (رأی 845)

    رأی وحدت رویه شماره 854 تاریخ 8 آبان 1403 هیأت عمومی دیوان عالی كشور در خصوص اعاده دادرسی مجدد از آرای دادگاه ها

    مقدمه

    جلسه هیأت عمومی دیوان عالی كشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف 1403/9 ساعت 8 روز سه شنبه، مورخ 08/08/1403 به ریاست حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای محمّد جعفر منتظری، رئیس محترم دیوان عالی کشور، با حضور حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای سید محسن موسوی، نماینده محترم دادستان كلّ كشور و با شركت آقایان رؤسا، مستشاران و اعضای معاون كلیه شعب دیوان عالی كشور، در سالن هیأت عمومی تشكیل شد و پس از تلاوت آیاتی از كلام الله مجید، قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شركت كننده در خصوص این پرونده و استماع نظر نماینده محترم دادستان كل كشور كه به ترتیب ذیل منعكس می گردد، به صدور رأی وحدت رویه قضایی شماره 854 ـ 08/08/1403 منتهی گردید.

    الف) گزارش پرونده

    با سلام و احترام

    به استحضار می رساند، با تجویز اعمال ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری نسبت به آراء قطعی صادر شده از مراجع قضایی از سوی ریاست محترم قوه قضائیه، شعب خاص دیوان عالی کشور به موضوع رسیدگی و حکم مقتضی صادر می نمایند، پس از صدور رأی توسط شعبه دیوان، از سوی محکومٌ علیه درخواست اعاده دادرسی می گردد که بنا بر اعلام کارگروه شعب حقوقی دیوان عالی کشور، شعب دیوان در خصوص پذیرش این درخواست، اختلاف نظر دارند و پیشنهاد طرح موضوع در هیأت عمومی دیوان عالی کشور را داده اند، لذا بر اساس آراء واصله به این معاونت، شعب دوم و سی و سوم دیوان عالی کشور در این خصوص، آراء مختلف صادر نموده اند که گزارش امر به شرح آتی تقدیم می شود:

    الف) به حکایت دادنامه شماره 140206390000842100ـ 18/10/1402 شعبه دوّم دیوان عالی کشور، در خصوص پذیرش اعاده دادرسی نسبت به دادنامه شماره 659 ـ 14/8/1402 شعبه اوّل دیوان عالی کشور، با این اختصار که:« وکیل محکوم ٌعلیه، اجمالاً بیان داشته:

    قرارداد مشارکت در ساخت فی مابین موکّل و آقای علی … در مورخ 9/9/1397 منعقد شده که مستند به تبصره ماده 7 قرارداد به لحاظ عدم اخذ پروانه، محکوم به انحلال بوده و موکّل در راستای انحلال، به وظیفه خود عمل کرده و بعد از اطمینان از انحلال قرارداد، با ثالث (شاکی پرونده) قرارداد منعقد می کند و جریان قرارداد سابق را با شاکی مطرح و شاکی کاملاً واقف به موضوع شده و قرارداد را با موکّل منعقد و امضاء می کند، ولی پس از آن، منکر علم و آگاهی شده و علیه موکّل شکایت می کند و شعبه 1077 دادگاه کیفری دو تهران، موکّل را به اتهام کلاهبرداری به حبس محکوم می کند و شعبه 72 دادگاه تجدیدنظر تهران، به جهت عدم سوءنیّت موکّل، وی را از اتهام مذکور تبرئه می نماید و در اثر اعتراض فوق العاده، شعبه اوّل دیوان عالی کشور، رأی دادگاه تجدیدنظر را نقض و رأی دادگاه بدوی را تأیید کرده است. پس از آن، موکّل دعوی انفساخ قرارداد به طرفیّت آقای علی … را به دادگاه حقوقی تهران تقدیم و شعبه 117 دادگاه عمومی حقوقی تهران به موجب دادنامه شماره 9538 ـ 25/12/1401، حکم تأیید انفساخ قرارداد را صادر می نماید و رأی صادره در شعبه 66 دادگاه تجدیدنظر تأیید شده است، لذا چون رأی اخیرالذّکر پس از صدور رأی شعبه اوّل دیوان اصدار یافته، مستند به بندهای ج و چ ماده 474 قانون آیین دادرسی کیفری، تقاضای تجویز اعاده دادرسی شده است.»، چنین رأی صادر شده است:

    «… تقاضای اعاده دادرسی … وارد نیست، زیرا انفساخ قرارداد سابق در زمان انعقاد قرار داد با شاکی به تنفیذ دادگاه نرسیده بوده است و حتی شعبه اوّل دیوان عالی کشور در جهت سازش طرفین مساعی خود را به کار برده، ولی امکان صلح و سازش فراهم نشده و متقاضی اعاده دادرسی، دلیل یا مدرکی که موضوع مورد تقاضا را با یکی از شقوق ماده 474 قانون آیین دادرسی کیفری منطبق نماید ارائه نکرده و اظهارات و مطالب نامبرده در لایحه تقدیمی، جنبه دفاع ماهوی در برابر بزه انتسابی داشت که مربوط به مراحل رسیدگی در دادگاه است و مؤثّر در تجویز اعاده دادرسی نیست لذا به استناد ذیل ماده 476 قانون مذکور قرار ردّ درخواست اعاده دادرسی مشارٌالیه صادر و اعلام می گردد.»

    ب) به حکایت دادنامه شماره 140206390000392694ـ 21/5/ 1402 شعبه سی و سوّم دیوان عالی کشور، در خصوص پذیرش اعاده دادرسی نسبت به دادنامه شماره 659 ـ 14/8/1402 شعبه اوّل دیوان عالی کشور، با این اختصار که:

    «متقاضی اعاده دادرسی آقای منصور… در رابطه با اتهام کلاهبرداری، موضوع شکایت شرکت تعاونی مسکن. ب تحت تعقیب قرار گرفته و پرونده ایشان با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه 1077 دادگاه کیفری دو تهران، ارجاع شده و شعبه مذکور نیز به موجب دادنامه شماره 0848 ـ990 موّرخ 8/5/1399 آقای منصور… را به تحمّل حبس، جزای نقدی و ردّ مال محکوم نموده است.

    دادنامه صادره از سوی شاکی، مورد اعتراض واقع شده و مدّعی است مجازات تعیینی کم می باشد، همچنین از سوی محکوٌم علیه نیز مورد اعتراض واقع شده است و به همین لحاظ پرونده در شعبه 72 دادگاه تجدیدنظر استان تهران مطرح و به موجب دادنامه شماره 0637 ـ 990 موّرخ 24/8/1399 ضمن ردّ تجدیدنظرخواهی شرکت شاکی، تجدیدنظرخواهی محکومٌ علیه را پذیرفته و با اعلام اینکه ایشان سوء نیّتی نداشته با نقض دادنامه بدوی حکم به برائت وی صادر کرده است.

    شرکت شاکی درخواست اعمال ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری نموده و ریاست محترم قوه قضائیه نیز با پذیرش درخواست اعمال ماده مرقوم، پرونده را برای رسیدگی به دیوان عالی کشور ارسال نموده و بر این اساس، پرونده در شعبه اوّل دیوان عالی کشور مطرح شده است.

    شعبه اوّل دیوان نیز بعضاً مساعی خود را برای ایجاد صلح و سازش و حلّ و فصل موضوع به کارگرفته و چون توفیقی در این زمینه حاصل نشده، سرانجام به موجب دادنامه شماره 659 ـ 1401 مورخ 14/8/1401 با نقض دادنامه صادره از شعبه 72 دادگاه تجدیدنظر استان تهران، دادنامه بدوی به شماره 0848ـ990 مورخ 8/5/1399 را تأیید کرده است.

    متعاقباً محکوم ُعلیه آقای منصور … نیز با وکالت خانم مونا … طی شرحی خطاب به ریاست محترم دیوان عالی کشور نسبت به دادنامه شعبه اوّل، درخواست اعمال ماده 474 (اعاده دادرسی) نموده و ذیل درخواست خود اشاره به بندهای (ج) و( چ) ماده مرقوم نموده است.»، چنین رأی صادر شده است:

    «… صرف نظر از اینکه آیا موارد اعلامی به شرح لایحه درخواست اعاده دادرسی به عنوان دلیل جدید محسوب می شود یا خیر و به عبارت دیگر آیا درخواست اعاده دادرسی منطبق با بندهای( ج) و ( چ) ماده 474 قانون آیین دادرسی کیفری است یا خیر، با توجه به اینکه اوّلاً، به صراحت ماده 474 قانون مرقوم، درخواست اعاده دادرسی در مورد احکام قطعی دادگاه ها می باشد و شعبه دیوان عالی کشور، دادگاه محسوب نمی شود تا بتوان نسبت به رأی صادره از شعبه دیوان هم تقاضای اعمال ماده 474 قانون مذکور نمود. ثانیاً، به صراحت ماده 476 قانون آیین دادرسی کیفری در صورت احراز انطباق موضوع درخواست اعاده دادرسی با یکی از بندهای ماده 474 قانون مذکور و با تجویز اعاده دادرسی، رسیدگی مجدّد به دادگاه هم عرض دادگاه صادرکننده حکم قطعی ارجاع می گردد و در فرضی (همانند موضوع این پرونده) که شعبه دیوان عالی کشور در اجرای ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری مبادرت به صدور رأی نموده باشد، اجرای ماده 476 قانون مذکور ممکن نخواهد شد.

    بنا به مراتب مذکور، آن دسته از آرائی که شعب دیوان عالی کشور در اجرای ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری صادر می نمایند، اساساً از شمول اعاده دادرسی موضوع ماده 474 آن قانون خارج است و پرونده از این حیث قابلیت طرح در شعب دیوان عالی کشور را ندارد.»

    چنانکه ملاحظه می شود، شعب دوّم و سی و سوّم دیوان عالی کشور، در خصوص پذیرش اعاده دادرسی نسبت به آراء قطعی صادر شده از سوی شعب خاص (دیوان عالی کشور) رسیدگی کننده به درخواست های موضوع اعمال ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری با استنباط مختلف از ماده 474 همین قانون، اختلاف نظر دارند، به گونه ای که شعبه دوّم، خود را صالح به رسیدگی به دعوای اعاده دادرسی دانسته و با ورود به آن، به جهت عدم وجود ادلّه کافی و عدم انطباق با موارد مندرج در ماده 474 قانون آیین دادرسی کیفری قرار ردّ درخواست را صادر کرده است، اما شعبه سی و سوّم، اساساً اعتقادی به اینکه دیوان عالی کشور به درخواست اعاده دادرسی رسیدگی نماید، نداشته و موضوع را قابل طرح در دیوان عالی کشور ندانسته است.

    بنا به مراتب، در موضوع مشابه، اختلاف استنباط محقق شده است، لذا در اجرای ماده 471 قانون آیین دادرسی کیفری به منظور ایجاد وحدت رویه قضایی، طرح موضوع در جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور درخواست می گردد.                                          

    معاون قضایی دیوان عالی کشور در امور هیأت عمومی ـ غلامرضا انصاری

     ب) نظریه نماینده محترم دادستان كل كشور

    احتراماً در خصوص پرونده وحدت رویه شماره 1403/9 هیأت عمومی دیوان عالی کشور به نمایندگی از دادستان محترم کل کشور به شرح ذیل اظهار عقیده می نمایم:

    حسب گزارش ارسالی ملاحظه می گردد اختلاف نظر بین شعب محترم دوّم و سی و سوّم دیوان عالی کشور در خصوص پذیرش اعاده دادرسی نسبت به آراء قطعی صادره از سوی شعب خاص (دیوان عالی کشور) مبنی بر اینکه آیا آرائی که در مقام رسیدگی مطابق ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری رسیدگی شده است، امکان اعاده دادرسی موضوع ماده 474 قانون مذکور را دارد یا خیر؟

    اولاً، باید این مطلب را محضر اساتید محترم عرض نمایم هرچند که بعضی از اعزّه معتقدند ماهیّت وجودی دیوان عالی کشور و جعل و وضع آن بالذّات جنبه نظارتی و شکلی داشته و نه جنبه دادگاهی و دادگاه به معنی مصطلح خاصّ آن بر دیوان عالی کشور اطلاق نمی شود چون دادگاه ها به محاکمی اطلاق می شود که بتوانند رسیدگی ماهیتّی نمایند ولیکن از آنجایی که ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری به عنوان یک امر اختصاصی برای توسعه در موضوع، مصادیق و افراد مقرّر در موادّ 474 و 475 قانون مذکور وضع گردیده و رئیس قوّه قضائیه نیز از جمله افرادی هستند که حق تجویز اعاده دادرسی در موارد خاص را دارند و به اصطلاح علم اصول این ماده حکومت بر موادّ دیگری دارد البته حکومت از نوع توسعه در موضوع، لذا مطابق همین اختیار، رئیس محترم قوّه قضائیه مجاز به تعیین شعبی از شعب دیوان عالی کشور جهت رسیدگی به اعاده دادرسی است که این شعب از این جهت همانند محاکم نخستین هستند پس این شعب دارای دو صفت یا دو شأن هستند. شأن اوّلی و بالذّات همان شعبه دیوان عالی کشور است و دیگری منصب عرضی و ثانوی که در راستای ماده 477 تفویض گردیده و این یک شأن دادگاهی صرف است که از سوی رئیس محترم قوّه قضائیه وفق مقرّرات قانونی اعطا گردیده پس از این جهت تقاضای اعمال ماده 474 شامل احکام صادره از این گونه شعب نیز خواهد شد.

    ثانیاً، با توجه به اینکه رسیدگی وفق ماده 477 رسیدگی ماهیّتی است و چون در این نوع رسیدگی رأی قطعی و غیر قابل اعتراض صادر می شود، لذا از تمام اصول و قواعد و لوازم مربوط به رسیدگی ماهیّتی از قبیل امکان اعتراض ثالث و اعاده دادرسی اعم از حقوقی و کیفری برخوردار خواهد بود.

    در مانحن فیه و در مورد موضوع اختلاف چنانچه محکومٌ علیه مدرک جدیدی به دست آورد که از مصادیق اعاده دادرسی ماده 474 باشد، چاره ای جز ارائه به شعبه هم عرض صادرکننده رأی قطعی نخواهد داشت، چون از یک طرف نمی تواند مجدداً اعمال ماده 477 را بخواهد، زیرا رأی صادره حین الصّدور خلاف بیّن شرع نبوده است. مخصوصاً در پرونده حقوقی اگر ثالث باشد و از طرف دیگر، مرجع دیگری مانند دادگاه های بدوی و تجدیدنظر صلاحیت رسیدگی به رأی قطعی و ماهوی دیوان عالی کشور را ندارند و مضافاً اینکه قانوناً و شرعاً نباید هیچ حقی از کسی تضییع شود.

    لازم به ذکر است این استدلال که چون رسیدگی شعبه دیوان بر مبنای تجویز رئیس محترم قوّه قضائیه بوده است  و اعاده دادرسی و یا اعتراض ثالث فاقد این جواز است، موجّه نیست، زیرا بر اساس قاعده اذن در شیء اذن در لوازم آن است لذا از لوازم رسیدگی ماهوی شعبه دیوان، آن هم صدور رأی قطعی، این است که به اعتراض ثالث و اعاده دادرسی هم باید رسیدگی نمود فلذا چون جواز رسیدگی به اصل دادرسی قبلاً صادر شده است، لوازم فرعی آن هم حاصل است.

    همچنین مستفاد از رأی وحدت رویه شماره 581 هیأت عمومی دیوان عالی کشور، راجع به رسیدگی به اعتراض ثالث از احکام دادگاه های انقلاب اسلامی ( منع رسیدگی دادگاه های حقوقی به دعاوی مالکیّت راجع به آنچه دادگاه های مذکور رأی داده اند)، استفاده می شود و شعبه ای که رأی قطعی و ماهوی صادر کرده است، همان شعبه صلاحیت رسیدگی به اعاده دادرسی در امر حقوقی را دارد و شعب دیگر دیوان عالی کشور، صلاحیت اعاده دادرسی در امر کیفری را دارند.

    پس این استدلال که بعد از تجویز شعبه دیوان راجع به اعاده دادرسی در امر کیفری، امکان ارجاع به شعبه هم عرض دیوان جهت رسیدگی ماهیتی نیست، صحیح به نظر نمی رسد چون هم شعبه هم عرض دیوان وجود دارد و هم اینکه امکان رسیدگی ماهوی در شعب ویژه 477 مقدور است، لذا ضمن عذرخواهی از استادان محترم شعبه سی و سوّم من حیث المجموع نظر قضات محترم شعبه دوّم دیوان عالی کشور را مطابق با قانون و قابل تأیید می دانم.

    ج) رأی وحدت رویه شماره 854 ـ 08/08/1403 هیأت عمومی دیوان عالی كشور

    نظر به اینکه اعاده دادرسی موضوع ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب 1392، از موارد رسیدگی فوق العاده و ناظر به آراء خلاف شرع بیّن و جزو اختیارات رئیس قوه قضائیه است، لذا با تجویز آن و صدور حکم از شعب خاص دیوان عالی کشور، طبق ماده 482 همین قانون، درخواست اعاده دادرسی شخص ذی نفع صرفاً در صورتی که رأی صادره به جهت دیگری غیر از جهت قبلی با مسلّمات فقهی مغایرت داشته و از مصادیق ماده 477 باشد، پذیرفته خواهد شد.

    بنابراین درخواست اعاده دادرسی نسبت به آراء مذکور با استناد به موارد مندرج در ماده 474 قابل پذیرش نیست. بنا به مراتب رأی شعبه سی و سوّم دیوان عالی کشور تا حدّی که با این نظر انطباق دارد با اکثریت آراء اعضای هیأت عمومی صحیح و قانونی تشخیص داده می شود.

    این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب 1392 با اصلاحات و الحاقات بعدی در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم الاتباع است.

    نقل از روزنامه رسمی، سال هشتاد، شماره 23198، شنبه 26 آبان 1403، ویژه نامه شماره 1907

  • انواع نظارت دادستان کل کشور بر آرای قضایی

    انواع نظارت دادستان کل کشور بر آرای قضایی

    شیوه های نظارت دادستان کل کشور بر اجرای صحیح قوانین در مراجع قضایی

    1- حضور در شعب دیوان عالی کشور

    اولین نوع نظارت قضایی، حضور دادستان دادسرای دیوان عالی کشور در شعب دیوان عالی کشور است. در این نوع نظارت، دادیار دادستانی به عنوان نماینده دادسرای دیوان عالی کشور و به تعبیری نماینده دادستان کل در شعبه دیوان حضور پیدا می‌کند و نسبت به آرایی که صادر شده و در مرحله فرجامی است، نظر قضایی خودشان را به عنوان نماینده دادستان اعلام می‌کند. این نظر چه بسا می‌تواند در تصمیم گیری شعب دیوان عالی کشور تاثیرگذار باشد.

    دادیار دیوان عالی کشور که در شعبه حضور پیدا می‌کند، باید پرونده را مطالعه کرده و نظر قضایی خودش را اعلام کند و در جریان مطالعه پرونده اگر تخلفی را مشاهده کرد وظیفه دارد مراتب را برای رسیدگی در دادسرای دیوان عالی کشور گزارش کند. چنانچه نظری غیر از نظر اعضای شورای عالی دیوان عالی کشور هم داشته باشد، باید نظر خود را صریحا ابراز کرده و مستقل عمل کند.

    در واقع اگر روند رسیدگی عادی نبود مراتب را به دادستان کل کشور گزارش کرده و دادستان کل کشور از این حیث اگر متوجه اشکالی در رسیدگی قضایی شد، می‌تواند در راستای قوانین و مقررات و اختیارات نسبت به آرایی که حتی در دیوان عالی کشور صادر می‌شود، اعتراض کند.

    2- درخواست تجویز رسیدگی مجدد از رئیس قوه قضاییه

    پرونده هایی که از طریق تظلم خواهی افراد و یا در راستای انجام وظیفه دادستان کل مورد بررسی قرار می گیرد، در حوزه معاونت اول به دادیاران متعددی که برای این منظور انجام وظیفه، ارجاع می شود. دادیاران گزارش پرونده را تهیه کرده و نظر خودشان را اعلام می‌کنند.

    معاون اول دادستان کل، نظر قضایی را به دادستانی کل ارائه می‌کند، اگر نظر دادستان کل کشور در مواردی بر این بود که رای خلاف شرع و قوانین است طبق قانون مراتب را به رئیس قوه قضائیه برای تجویز رسیدگی مجدد اعلام می‌کند.

    در واقع یکی از روش‌های نظارتی درخواست اعمال ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری و تبصره 3 آن است تا طبق این ماده بر آرایی که از سوی دادگاه‌های عمومی و انقلاب و نظامی صادر می‌شود نظارت داشته و نظر دادستانی را در باره این که ایراد مطرح شده نسبت به آرا وارد است یا خیر، اعلام نماید.

    اگر آرای متعارضی صادر شود مثلا در مورد یک موضوع، دو شعبه دیوان عالی کشور یا دادگاه تجدیدنظر، دو رای متعارض صادر کنند و دو استنباط مغایر از قانون وجود داشته باشد، اینگونه موارد را معاون اول دادستان کل کشور رسیدگی می‌کند و این یکی دیگر از طرق نظارتی است.

    3- حضور در هیأت عمومی وحدت رویه و اصراری دیوان عالی کشور

    هرگاه معاون اول دادستان کل کشور متوجه شد و یا مرجعی گزارش کرد که آرای متعارضی از شعب دیوان عالی کشور و یا دادگاه های دادگستری نسبت به موضوع واحد صادر شده، آن‌ها را هم جمع‌بندی کرده و با دریافت مدارک و آراء گزارشی را تهیه می‌کند و در اجرای ماده 471 قانون آیین دادرسی کیفری است به هیات عمومی دیوان عالی کشور گزارش می‌دهد. این آرای متعارض در هیات عمومی دیوان عالی بررسی و نظر نهایی اعلام می‌شود. نظر نهایی با هر یک از این آرا منطبق بود،  برای همه دادگاه‌ها، لازم الاتباع می‌شود.

    یک بخش از کار دیوان عالی کشور که در حوزه معاون اول هم انجام می‌شود، حضور در هیئت عمومی دیوان عالی کشور به عنوان جانشین دادستان کل کشور است.

    تا جایی که دادستان کل کشور امکان حضور داشته باشد، شخصا در جلسات حاضر خواهدشد ولی به لحاظ حجم بالای کار دادستان کل کشور، معمولاً معاون اول دادستان در جلسات هیئت عمومی دیوان عالی شرکت می‌کند.

    همچنین گاهی پرونده‌ای در دیوان عالی رسیدگی شده و دیوان نظری غیر از نظر دادگاه‌ها دارد که در این صورت رای دادگاه را نقض می‌کند. به عنوان مثال اتهام فردی مطابق نظر دادگاه قتل عمد است ولی دیوان استدلال دیگری دارد.

    این موضوع در دیوان عالی کشور نقض شده و به شعبه دیگر ارجاع می‌شود. شعبه دیگرهم  با صدور رای مشابه اصرار می‌کند که قتل عمدی است.

    این پرونده در اجرای ماده ۴۰۸ قانون آيين دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی باید در هیات عمومی دیوان عالی کشور که قضات کیفری در آن جمع می‌شوند مطرح شود تا مشخص گردد که کدام رای درست است.

    معاون اول دادستان کل کشور نیز در این جلسه هیأت اصراری حاضر و نظر خود را اعلام می‌کند و در نهایت رای گیری شده و رای اکثریت ملاک است.

    منبع: تلخیص مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین مرتضوی، معاون اول دادستان کل با خبرگزاری میزان