برچسب: نشست های قضایی در جرم معامله به قصد فرار از دین

نشست های قضایی در جرم معامله به قصد فرار از دین

  • معامله به قصد فرار از دین موضوع گزارش اصلاحی دادگاه

    معامله به قصد فرار از دین موضوع گزارش اصلاحی دادگاه

    فرار از پرداخت دین موضوع گزارش اصلاحی دادگاه جرم معامله به قصد فرار از دین نیست

    کد نشست ۱۴۰۱-۸۹۲۵

    صورت‌جلسه نشست قضائی مورح ۱۳۹۹/۰۶/۲۶ قضا شهر شیراز در استان فارس

    موضوع: تحقق بزه معامله به قصد فرار از دین به تبع صدور گزارش اصلاحی

    پرسش

    شخص الف به طرفیت شخص ب در دادگاه حقوقی دادخواست مطالبه وجه مطرح نموده است. شخص ب به مدیونیت خود اقرار نموده و با توافق طرفین گزارش اصلاحی تنظیم شده و مقرر شده است که شخص ب بدهی خود را تا تاریخ معینی پرداخت نماید.

    شخص ب علی‌رغم انقضاء مدت تعیین شده در گزارش اصلاحی، بدهی خود را پرداخت ننموده و خودروی خود را با این قصد که شخص الف آن را در ازاء طلب خود توقیف ننماید بعد از انقضاء مدت تعیین شده به شخص ثالثی فروخته است، حال با این فرض که تمامی شرایط تحقق بزه معامله به قصد فرار از ادای دین تحقق یافته باشد، با توجه به رأی وحدت رویه شماره 774 – 20/1/1398 هیأت‌ عمومی دیوان عالی کشور و با توجه به اینکه حسب گزارش اصلاحی مدیونیت شخص ب محرز می‌باشد؛ آیا می‌توان گفت این گزارش اصلاحی به مانند حکم به محکومیت قطعی است و درنتیجه بزه معامله به قصد فرار از ادای دین تحقق یافته است؟ یا اینکه گزارش اصلاحی (با این وصف که حسب آن مدیونیت شخص ب محرز و مورد اقرار وی بوده است) را نمی‌توان حکم قطعی به محکومیت دانست و لذا بزه تحقق نیافته است؟

    نظر اکثریت

    رأی وحدت رویه در حکم قانون و لازم الاتباع می‌باشد. رأی وحدت رویه بر لزوم صدور حکم قطعی دلالت دارد و تفسیر به نفع متهم نیز اقتضاء دارد که به قدر متیقن کفایت نمود و لذا با توجه به اینکه گزارش اصلاحی حکم قطعی محسوب نمی‌شود و دادگاه صرفاً بر اساس توافق و رضایت طرفین گزارش تنظیم نموده است؛ لذا در فرض پرسش بزه معامله به قصد فرار از ادای دین محقق نشده است.

    نظر اقلیت

    در خصوص ماهیت گزارش اصلاحی اختلاف است که آیا حکم است یا قرار یا نوع دیگری.

    از میان نظریات مطرح، برخی از اساتید حقوق مانند دکتر شمس و دکتر کاتوزیان بر این عقیده‌اند که گزارش اصلاحی نه حکم است و‌ نه قرار است؛ بلکه در گزارش اصلاحی مرجع قضایی صرفاً پس از ختم رسیدگی توافق طرفین را صورت‌جلسه می‌نماید. از همین روست که گزارش اصلاحی به عنوان یک تصمیم غیر قضایی، غیر قابل اعتراض از طرق عادی و‌ فوق‌العاده است و همانند قراردادها قابل ابطال است. اما این بدین معنی نیست که مدیون محکوم نشده است، بلکه حسب ماده 184 قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی، مفاد سازش‌نامه مانند احکام دادگاه ها به موقع اجرا گذاشته می‌شود.

    بنابراین هرچند گزارش اصلاحی حکم نیست اما با توجه به اینکه گزارش اصلاحی بر اساس مواد ۱۷۸ تا ۱۸۴ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی از سوی دادگاه صادر می‌شود و نسبت به طرفین و وراث و قائم‌مقام قانونی آنان نافذ و معتبر است و مانند احکام دادگاه‌ها به اجرا گذاشته می‌شود و در مقام اجرا آثار حکم را دارد؛ بنابراین به موجب آن می‌توان اشخاص را محکوم تلقی نمود. از طرفی حسب صراحت ماده 27 قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی، مقررات این قانون در مورد گزارش‌های اصلاحی مراجع قضایی و آرای مدنی سایر مراجعی که به موجب آن‌ها اجرای آن‌ها بر عهده اجرای احکام مدنی دادگستری است و همچنین آرای مدنی تعزیرات حکومتی نیز مجری است.

    لذا رأی وحدت رویه ٧٧٤ تائید رأی شعبه ٣٨ دیوان عالی کشور مربوط به موضوع فروش باغ قبل از مطالبه مهریه بوده که دیوان هم گفته تا حکم قطعی نباشد نبایستی فرد را مستند به ماده ٢١ محکوم کرد.

    لذا به نظر نمی‌رسد دیوان می‌خواسته صرفاً بگوید محکومیت قطعی لازم است؛ زیرا همان‌طور که بیان شد زمانی رأی وحدت رویه صادر می‌شود که در استنباط از قوانین رویه مختلفی به وجود آید در حالی که موضوع سؤال گزارش اصلاحی بوده که با توجه به صراحت ماده ٢٧ قانون اجرای محکومیت‌های مالی اختلافی راجع به عدم شمول آن نیست.

    نظر هیئت عالی

    نظریه اکثریت قضات محترم دادگستری شیراز مورد تائید است و اضافه می‌شود عبارت “محکوم‌به” در ماده 21 قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی مصوب 1394 منصرف از موضوع توافق طرفین دعوی در گزارش اصلاحی است و در ادبیات حقوقی، محکوم‌به، به چیزی گفته می‌شود که دادگاه نسبت به آن قضاوت کرده و آن را به نفع خواهان مورد حکم قرار داده است.

    سامانه نشست قضایی

  • ساخت سند عادی مقدم بر تاریخ توقیف ملک

    ساخت سند عادی مقدم بر تاریخ توقیف ملک

    تعیین ماهیت حقوقی تبانی با شخص ثالث برای جلوگیری از اجرای وکالت تام الاختیار انتقال آپارتمان به زوجه در قبال مهریه و ساخت سند عادی مقدم بر توقف مال

    کد نشست ۱۳۹۹-۷۲۰۵

    نشست قضایی مورخ ۱۳۹۸/۰۸/۲۳ قضات شهر مرند در استان آذربایجان شرقی

    موضوع: معامله به قصد فرار از دین

    پرسش

    در پرونده‌ای، زوج با سند رسمی، وکالت تام‌الاختیار و بلاعزل در مورد یک واحد آپارتمان [را در قبال مهریه] به زوجه اعطا نموده، متعاقباً زوج جهت جلوگیری از انتقال ملک به زوجه، با تبانی شخص ثالث، اقدام به صدور دو فقره چک در وجه شخص ثالث نموده، و قبل از اینکه زوجه با استفاده از وکالت، اقدام به اخذ سند رسمی به نام خود نماید، شخص ثالث با به اجرا گذاشتن چک‌ها، اقدام به توقیف خانه نموده است. در مقابل زوجه با ساختن سند عادی با تاریخ مقدم به توقیف، اقدام به انتقال آپارتمان به خویش در قالب عقد صلح نموده است.

    حال سئوال این است که، چه جرایمی در این پرونده به وقوع پیوسته است؟

    آیا اعطای وکالت تام‌الاختیار در قبال مهریه به شاکیه را می‌توان انتقال ملک به زوجه تلقی نمود؟

    آیا احراز موضوع اخیر با مرجع کیفری می‌باشد؟ توضیح اینکه طرفین تحت عناوین تبانی و صدور چک بلامحل به قصد فرار از ادای دین و تحصیل مال در حکم کلاهبرداری و جعل و استفاده از سند مجعول شکایت نموده‌اند.

    نظر اکثریت

    تبانی و فرار از دین و تحصیل مال در حکم کلاهبرداری منتفی است.

    اعطاء وکالت دلیل بر انتقال مالکیت نیست.

    جعل و استفاده از سند مجعول توسط زوجه محقق است.

    نظر اقلیت

    قصد زوجین انتقال بوده است و بایستی اراده طرفین مد نظر و بررسی شود و مطابق ماده 523 قانون مجازات اسلامی و تعزیرات، جعل قابل تصور نیست و زوجه خود را محق دانسته است.

    نظر هیأت عالی

    اولاً- تشخیص موضوع و انطباق آن با قانون در هر پرونده با توجه به شرایط و اوضاع و احوال حاکم بر قضیه با قاضی رسیدگی‌کننده است.

    ثانیاً- تنظیم سند عادی به تاریخ قبل از توقیف ملک مفروض بر احراز تبانی زوج با خریداران جرم محسوب نمی‌شود.

    سامانه نشست های قضایی قضات

  • آیا جرم معامله به قصد فرار از دین، یک جرم قابل گذشت است یا غیرقابل گذشت؟

    آیا جرم معامله به قصد فرار از دین، یک جرم قابل گذشت است یا غیرقابل گذشت؟

    سوال ۴۰۴ گروه تحلیل کاربردی حقوق

    با عنایت به این که از جمله آثار تفاوت جرائم قابل گذشت از غیرقابل گذشت این است که، اگر جرم قابل گذشت باشد، مشمول ماده 103 قانون مجازات اسلامی بوده و در صورت عدم طرح شکایت شاکی در ظرف یکسال از زمان وقوع جرم، مقام قضایی باید به استناد ماده ۱۰۶ قانون مجازات اسلامی، به لحاظ شمول مرور زمانِ طرحِ شکایت، قرار موقوفی تعقیب صادر کند وگرنه به رسیدگی ادامه دهد. حال با توجه به اینکه در قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی، در خصوص جرم معامله به قصد فرار از دین موضوع ماده 21 این قانون، اشاره ای به قابل گذشت بودن این جرم نشده است، آیا این جرم  قابل گذشت است با غیرقابل گذشت؟ 

    نظر اکثریت

    شکی نیست که هیچ جرمی فاقد جنبه عمومی نیست، بلکه شدت و ضعف جنبه عمومی بزه‌ها متغیر و متفاوت است و با عنایت به این شدت و ضعف حسب مورد و اقتضا، از حیث جنبه عمومی نیز در برخی بزه‌ها مجازاتی برای مرتکب مقرر شده و در خصوص برخی دیگر از بزه‌ها، مجازاتی از حیث جنبه عمومی برای مرتکب مقرر نشده است.

    اگرچه در نظر قانونگذار اصل بر غیرقابل گذشت بودن جرایم بوده است و این اصل در قانون جدید مجازات اسلامی هم تصریح شده است، با این حال مقنن در قانون جدید انعطاف بیشتری به خرج داده و دایره شمول جرایم قابل گذشت را توسعه داده است.

    برای این که جرمی مطابق ماده ۱۰۳ قانون مجازات اسلامی قابل گذشت تلقی شود، دو شرط لازم است. شرط اول این است که قابل گذشت بودن جرم تصریح شده باشد و شرط دوم این است که جرم حق الناس و شرعاً قابل گذشت باشد. بنابراین، اولاً: اگر قابل گذشت بودن جرمی تصریح نشده باشد، اصولاً غیرقابل گذشت است. ثانیاً: اگر جرمی حق الناس باشد و شرعاً قابل گذشت باشد، علی الاصول قابل گذشت محسوب می‌شود ولو اینکه به قابل گذشت بودن آن تصریح نشده باشد.

    حال با توجه به این که جرم معامله به قصد فرار از دین که به قابل گذشت بودن آن تصریح نشده است، از چه قسمی است؟ آيا از نوع جرایم حق الناس و شرعاً قابل گذشت است تا قابل گذشت محسوب شود یا از نوع جرایم غیرحق الناس و شرعاً غیر قابل گذشت و در نتیجه طبق اصل اولیه، غیر قابل گذشت محسوب می‌شود؟

    به نظر می رسد چون در معامله به قصد فرار از دین، قصد مرتکب محروم کردن داین (اعم از محکوم له یا داینی که هنوز طلب وی اثبات نشده اما اقدام به مطالبه کرده است) می باشد، لذا صدمه و آسیب اولیه این جرم به حقوق و منافع مادی داین وارد می شود. بنابراین در حق الناس بودن حقِ مورد آسیبِ ناشی از ارتکاب این جرم، تردیدی وجود ندارد، اما این که آیا شرعاً هم این جرم قابل گذشت است یا خیر، موضوع ابهام دارد و معلوم نیست منظور قانونگذار دقیقاً چیست و چه مواردی از حق الناس شرعاً قابل گذشت نیست؟ برای رفع ابهام باید به منابع شرعی مراجعه کرد. به نظر می رسد با توجه به توصیه های قرآنی و توصیه های پیشوایان و بزرگان دینی علیهم السلام بر گذشت، باید اصل را در شرع توصیه به گذشت دانست. در نتیجه در مورد جرم موضوع سوال هم، این جرم، از این اصل کلیِ توصیه به گذشت، مستثنی نیست. بر این اساس چون اولاً: موضوع جرم ناظر به حق الناس است. ثانیاً: دلیلی بر نهی شارع مقدس نسبت به گذشت از مرتکب وجود ندارد؛ در نتیجه این جرم هم حق الناس و هم شرعاً قابل گذشت است و برابر ماده ۱۰۳ قانون مجازات اسلامی قابل گذشت محسوب می گردد.

    بنابراین، بر اساس ماهیت شخصی و طبیعی بودن موضوع و هدف تقنینی از وضع قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی و از جمله مواد  16 و 21 قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی که اجرای حکم و رسیدن داین (محکوم له) به مال و طلب خود است و ضمانت اجراهای کیفری همچون ماده 3 قانون مذکور نیز برای بهتر اجرا شدن حکم است. در نتیجه، بزه های مذکور جنبه خصوصی داشته و با اعلام گذشت محکوم له یا اعلام انصراف کلی وی، موضوع قابل پیگیری نخواهد بود و لذا بزه های مذکور در زمره جرایم قابل گذشت می باشد.

    نظر اقلیت

    اصل بر غیرقابل گذشت بودن جرایم است؛ لذا هرجا که در قانون جرمی غیر قابل گذشت اعلام نشود، طبق اصل کلی باید غیر قابل گذشت تلقی شود و چون در ماده ۱۰۴ قانون مجازات اسلامی و خود قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی اشاره ای به قابل گذشت بودن جرم معامله به قصد فرار از دین نشده لذا باید این جرم را غیر قابل گذشت دانست.

    از آنجایی که جرایم موضوع مواد 16 و 21 قانون نحوه محکومیت های مالی، در واقع جرایم علیه عدالت قضایی هستند و نیز با استناد به اصل غیر قابل گذشت بودن جرایم و عدم تصریح به قابل گذشت بودن این جرایم، در نتیجه  جرایم مذکور در زمره جرایم غیرقابل گذشت هستند و بابت جنبه عمومی نیز مرتکب مجازات می شود و با گذشت شاکی، پرونده مختومه نمی شود.

    منبع: قضاوت آنلاین