برچسب: مقالات آیین دادرسی کیفری

مقالات آیین دادرسی کیفری

  • حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت سوم، دکتر محمد مصدق

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت سوم، دکتر محمد مصدق

    بسمه تعالی

    معاونت منابع انسانی قوه قضاییه

    معاونت منابع انسانی دادگستری کل استان تهران

    سلسه مباحث تحقیقات مقدماتی 2 حدود اختیارات بازپرس

    همراه با شرح و تبیین برخی از مواد مهم و بحث برانگیز قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392/12/4 با اصلاحات و الحاقات بعدی

    مدرس: حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد مصدق

    محل برگزاری: مرکز آموزش قضات دادگستری تهران

    زمان: بعد از ظهر پنجشنبه مورخ 1394/3/21

    مدت آموزش: سه ساعت

    گردآوری و زیرنویس ها: علیرضا مرادی

    قسمت سوم

    قرائت اول: برخی این گونه می خوانند و معنا می کنند که «ورود به منازل، اماکنِ تعطیل و بسته و تفیش آنها همچنین ، بازررسی اشخاص و اشیاء در جرائم غیرمشهود با اجازه موردی مقام قضایی است» که مفهوم مخالف آن این است که در جرائم مشهود اجازه لازم نیست.

    قرائت دوم: برخی می گویند که ورود به منازل، اماکن تعطیل و بسته و تفیش آنها مطلقاً(1)، چه جرم مشهود باشد و چه غیر آن، در هر حال نیاز به اجازه موردی مقام قضایی دارد. و همچنین، قانونگذار این کلمه همچنین را به این دلیل در اینجا آورد تا حکم قبل را از بعد آن جدا کند. همچنین بازرسی اشخاص و اشیاء در جرائم غیرمشهود (آن مفهوم فقط مال اینجا است) با اجازه موردی مقام قضایی است. مفهوم به بعد از همچنین می خورد نه قبل از آن.

    نتیجه آنکه بازرسی اشخاص و اشیاء در جرم مشهود، نیاز به حکم قضایی ندارد یعنی جرم مشهودی در داخل اتومبیل انجام می شود نیاز به حکم قضایی نیست اما این که آیا ورود به منازل، اماکن تعطیل و بسته و تفیش آنها در جرم مشهود بدون اجازه میسر است، پاسخ منفی است.

    قرائت اول صحیح نیست زیرا اگر مراد این قرائت بود دیگر قید همچنین را قانونگزار نمی آورد یعنی ماده این چنین می شد: «ورود به منازل، اماکن تعطیل و بسته و تفیش آنها، بازرسی اشخاص و اشیاء در جرائم غیرمشهود با اجازه مورد مقام قضایی است» هدف قانونگزار این بود که ورود به منازل، امکان تعطیل و بسته و تفتیش آنها را مطلقاً چه در جرائم مشهود و چه در جرائم غیرمشهود با اجازه موردی مقام قضایی موکول کند، اگر این چنین نبود ضابط می رفت داخل خانه، سئوال می شد که چرا رفتی؟ می گفت حرم مشهود اتفاق افتاد. بعداً مشخص می شد که اصلاً جرمی واقع نشد. برای جلوگیری از این پیشامدها قانونگزار مطلقاً ممنوع کرد مگر با حکم قضایی.

    تشکیل پرونده شخصیت

    از تاریخ 1/4/1394 وقتی پرونده به بازپرس ارجاع شد در کنار پرونده کیفری، آقای بازپرس تکلیف دارد (اگر انجام ندهد تخلف انتظامی است) دستور تشکیل پرونده شخصیت برای مددکاری صادر کند و مددکاری هم مکلف است براساس آیین نامه ای که بعد از 10 سال خواهند نوشت، این پرونده شخصت را تشکیل دهند، بطوری که وقتی که پرونده کیفری با صدور قرار جلب به دادرسی و کیفرخواستبه دادگاه می رود، در کناراین پرونده و ضمیمه آن پرونده شخصیت باشد تا آقای دادگاه در اجرای اصل فردی کردن مجازات، ابتداء باید پرونده شخصیت متهم را نگاه کند که شخصیت او چگونه است، وضعیت او و خانواده اش، همسر و فرزندان چگونه است و … بعد از آن پرونده کیفری متهم را مطالعه کند و محاکمه و مجازات کند.

    موارد تشکیل پرونده شخصیت

    یکی جرائم موضوع ماده 203 و دیگری ماده 286 قانون آیین دادرسی کیفری است که تشکیل پرونده شخصیت در جرائم با درجات 5 و 6 که در صلاحیت کیفری دو برای اطفال و نوجوانان زیر 18 سال الزامی است.گرچه در مورد اشخاص اخیر، درجات جرم سبک است اما به لحاظ اهمیت شخصیت متهم ها تشکیل پرونده لازم است.

    شرح ماده 190قانون

    این ماده جایگزین ماده 128 قانون آیین دادرسی کیفری 78 شد و تبصره 2 آن ناظر به تجویز وکیل تسخیری در دادسرا است.

    سئوال: با توجه به ماده 306 قانون و این که در دادسرا به جرائم منافی عفت رسیدگی نمی شود و با توجه به این که جرائم منافی عفت زنا و لواط است و در قانون آیین دادرسی کیفری 78 زنا و لواط بود اما در قانون آیین دادرسی کیفری 92 منافی عفت هم به زنا و لواط اضافه شده است، چرا در تبصره 3 این ماده حکم تکلیفی برای دادسرا دارد؟(2) 

    پاسخ: با توجه به این که در قانون فعلی، جرائم زنا، لواط و منافی عفت مستقیماً در دادگاه رسیدگی می شود نه دادسرا، لذا تبصره می خواهد بگوید که ولو این که پرونده در دادگاه در مرحله تحقیقات مقدماتی باشد و هنوز به مرحله دادرسی و صدور رأی نرسیده است، موضوع وکالت در آنجا [دادگاه] هم باید عملی شود.

    مصادیق خلط قانونگذار در قانون آیین دادرسی

    خط قانونی تنها در منافی عفت نیست در برخی از موارد دیگر مثل قرارها هم است، مانند قرارهای ترک تعقیب،تعلق تعقیب، توقف تحقیقات، بایگانی کردن پرونده. مثلاً در ماده 81 قانون در صدر آن گفته که درجات شش، هفت و هشت بعد گفته دادستان قرار ترک تعقیب صادر می کند حال آن که در ماده 340 گفته جرائم تعزیری هفت و هشت مستقیماً به دادگاه  می رود. پس در جرائم هفت و هشت دادستان نمی تواند قرار تعلیق تعقیب صادر نماید. برای همین در تبصره ماده 81 آمده که دادگاه نیز می تواند قرار ترک تعقیب صادر نماید.(3)

    ادامه دارد

    زیرنویس

    (1) کلمه مطلقا در اینجا در تقدیر است.

    (2) همین تعارض میان تبصره یک ماده 102با ماده 306 قانون وجود دارد.

    (3) ماده 190 قانون آيين دادرسي کيفري مصوب 04/12/1392 کميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي:
    «متهم ميتواند در مرحله تحقيقات مقدماتي، يک نفر وکيل دادگستري همراه خود داشته باشد. اين حق بايد پيش از شروع تحقيق توسط بازپرس به متهم ابلاغ و تفهيم شود. چنانچه متهم احضار شود اين حق در برگه احضاريه قيد و به او ابلاغ مي‌شود. وکيل متهم ميتواند با کسب اطلاع از اتهام و دلايل آن، مطالبي را که براي کشف حقيقت و دفاع از متهم يا اجراي قانون لازم بداند، اظهار کند. اظهارات وکيل در صورتمجلس نوشته مي‌شود.
    تبصره 1 (اصلاحي 5/3/1394)- سلب حق همراه داشتن وکيل يا عدم تفهيم اين حق به متهم به ترتيب موجب مجازات انتظامي درجه هشت و سه است.
    تبصره 2- در جرائمي که مجازات آن سلب حيات يا حبس ابد است، چنانچه متهم اقدام به معرفي وکيل در مرحله تحقيقات مقدماتي ننمايد، بازپرس براي وي وکيل تسخيري انتخاب مي کند.
    زيرنويس:
    . سلب حيات بند الف و حبس ابد بند ب ماده 302 قانون است.
    تبصره 3- در مورد اين ماده و نيز چنانچه اتهام مطرح مربوط به منافي عفت باشد، مفاد ماده (191) جاري است.»

    (3) یک نظر این است که ماده 81 قاعده کلی شرایط و مرجع صدور قرار ترک تعقیب را گفته ولی در تبصره آمده جرائم هفت و هشت را تخصیص زده است.

    قسمت هایی که تاکنون منتشر شد:

    اطلاعیه حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت اوا، دکتر محمد مصدق

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت دوم، دکتر محمد مصدق

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت سوم، دکتر محمد مصدق

    منبع: قضاوت آنلاین؛ پایگاه آموزش و نشر الکترونیکی مطالب حقوقی

  • حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت دوم، دکتر محمد مصدق

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت دوم، دکتر محمد مصدق

    بسمه تعالی

    معاونت منابع انسانی قوه قضاییه

    معاونت منابع انسانی دادگستری کل استان تهران

    سلسه مباحث تحقیقات مقدماتی 2 حدود اختیارات بازپرس

    همراه با شرح و تبیین برخی از مواد مهم و بحث برانگیز قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392/12/4 با اصلاحات و الحاقات بعدی

    مدرس: حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد مصدق

    محل برگزاری: مرکز آموزش قضات دادگستری تهران

    زمان: بعد از ظهر پنجشنبه مورخ 1394/3/21

    مدت آموزش: سه ساعت

    گردآوری و زیرنویس ها: علیرضا مرادی

    قسمت دوم

    شرح ماده 92 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب  4/12/1392

    حکم صدر ماده 92 قانون فوق به قانون آیین دادرسی کیفری 1290 برگشت. به  عبارت دیگر داستان حق تحقیق ندارد اما استثنایی هم دارد که در جرائم غیر موضوع ماده 302 قانون[1] در صورت نبودن[2] بازپرس، داستان و دادیار هم می تواند تحقیق کند.

    نقدی که به کلمه کمبود وارد بود این است که در مراکز استان بالاخره یک بازپرس وجود دارد. ممکن است در برخی از شهرستان ها اصلاً بازپرس نباشد که دادیار تا زمان بازپرس در جرائم در محدوده کیفری 2 حق تحقیق دارد. اصلاحیه ماده 92 که کلمه نبودن به کمبود تغییر یافت، ما را به قانون 78 برگرداند زیرا در قانون 78 دادستان در غیر از جرائم در صلاحیت کیفری استان – که می شود دادگاههای عمومی- می تواند تحقیقات را انجام دهد.

    معیار کمبود چیست؟

    معیار خاصی ندارد هر جا دادستان تشخیص دهد که ما کمبود بازپرس داریم. نتیجه بحث این که نسبت به جرائم در صلاحیت دادگاه کیفری یک، تحقیقات آن منصحر به بازپرس است اما در سایر جرائم بازپرس و دادیار و دادستان حق تحقق دارند.

    در این ماده دو نوع قرار ذکر شد که باید به نظر دادستان برسد و عبارتند از:

    الف- قرارهای نهایی دادیار و بازپرس که مانند سابق[3] باید به نظر دادستان برسد. اگر دادستان با آن ها موافق نباشد، نظر دادستان برای دادیار لازم الاتباع ولی بازپرس حق اختلاف دارد (مواد 269، 271، 272،273 قانون)[4]

    ب- در قانون 1378 آمده بود که کلیه قرارهای دادیار باید به نظر دادستان برسد. کلیه یعنی اعم از قرارهای نهایی و تأمین کیفری حتی قرار التزام. پس به طرق اولی قرار تأمین کیفری متنهی به بازداشت متهم هم باید به تأیید دادستان برسد. قانونگذار دید که در عمل حکم وی را کمتر اجراء کردند، در قانون فعلی از رویه قضایی تبعیت کرد و گفت از قرارهای دادیار، تنها قرارهای نهایی و قرار تأمینی که منتهی به بازداشت متهم می شود – صرف نظر از این که قرار تأمین وی چه نوعی باشد- باید به نظر دادسان برسد.[5]

    سئوالی که در مورد قرار تأمین منتهی به بازداشت متهم مطرح می شود این است که در این ماده قرار تأمین کیفری (کفالت یا وثیقه)[6] منتهی به بازداشت متهم، صادره از ناحیه کدامیک از دو مقام دادیار یا بازپرس است که باید به تأیید دادستان برسد؟ به تعبیر دیگر، عبارت «..و همچنین قرار تأمین منتهی به بازداشت بازداشت متهم…» ناظر به قرار تأمین دادیار است یا بازپرس  یا هر دو، چرا؟

    در پاسخ باید گفت، اولاً قابل اعتراض بودن قرار منتهی به بازداشت متهم، غیر از به نظر دادستان رسیدن آن است. این حکم در قانون 78 نبود که از نقاط قوت قانون 92 است. ثانیاً بهتر است که در ابتداء مروری به ماده 121 قانون داشته باشیم تا ببینیم که برداشت صحیح از این ماده چیست تا کمک کند به یافتن پاسخ به سئوال فوق. در ماده 121 قانون هم ما قرار منتهی به بازداشت متهم داریم که باید به نظر دادستان برسید. سئوالی که در رابطه با این ماده مطرح می شود که این قرار توسط چه کسی صادر می شود؟

    پاسخ آن است که اصل بر این است که توسط بازپرس صادر می شود زیرا اختیار دادیار در صدور این قرار برابر ماده 92 یک امر استثنایی است و امر تحقیق بر عهده بازپرس است و تنها به جهت کمبود بازپرس، دادیار در جرائم احصاء شده حق تحقیق و در نتیجه صدور قرار تأمین دارد. پس اگر نگوییم که این ماده ناظر به بازپرس است به لحاظ اصل حاکم در صدر ماده 92 قانون، یقیناً بازپرس را شامل می شود.[7]

    همین حال هم اختلافی است که برابر قسمت اخیر ماده، مرجع صالح برای رسیدگی به اعتراض متهم به قرار منتهی به بازداشت در نزد مرجع مجری نیابت، دادگاه محل مجری نیابت است یا معطی آن؟

    اداره حقوقی نظر داد که دادگاه مجری نیابت.[8]

    در پاسخ به سئوالی مربوط به ماده 92 ، قانون می خواهد همان را قانونی کند که دیگر اختلاف نداشته باشد. اگر این دو مواد 92 و 121 را کنار هم بگذاریم برداشت چه می شود، پاسخ سئوال مطروحه چیست؟

    همکاران از سال 1392 دو برداشت دارند که بر می گردد به نوع قرائت از ماده که می تواند دو وجهی باشد.

    قرائت اول: از عبارت «چنانچه دادستان انجام تحقیقات…و همچنین قرار تأمین منتهی به بازداشت متهم باید همان روز به نظر دادستان برسد» قانونگذار نگفته این قرار اخیر توسط  چه مقامی از دادیار و بازپرس صادر شود، پس ناظر به هر دو مقام تحقیق در حدود اختیارات تحقیق آنان است زیرا پیشتر گفته قرار نهایی دادیار، اما در مورد قرار تأمین منتهی به بازداشت چون مقام تحقیق را احصاء نکرد، شامل هر دو  مقام می شود.[9]

    قرائت دوم: قانونگذار نمی خواسته که قرارهای کفالت و وثیقه ای که توسط بازپرس صادر می شود به نظر دادستان برسد. این نباید با قابل اعتراض بودن این قرار در صورت منتهی شدن به بازداشت متهم موضوع ماده 226 قانون خلط شود. به نظر می رسد که همین نظر صائب باشد. بازپرس تکیف ندارد، اما درخصوص نیابت قضایی چون نص داریم باید تابع نص قانونگذار باشیم.[10]

    گرچه در ماده 121 هم صدر ماده با ذیل آن همخوانی ندارد، زیرا در صدر ماده می گوید قرار منتهی به بازداشت متهم باید به نظر دادستان برسد ولی در سطر پایانی می گوید به اعتراض متهم نسبت به قرار بازداشت، اما نمی گوید که قرار بازداشت منتهی به متهم، لذا صدر و ذیل ماده با هم همخوانی ندارد و این تهافت در این ماده وجود دارد که اینجانب پیشنهاد اصلاح آن دادم که یا صدر اصلاح شود یا ذیل که پذرفته نشد.[11]

    پس نتیجه گرفته می شود که قرار تأمین کیفری منتهی به بازداشت یا توسط دادیار صادر می شود که باید به نظر دادستان برسد، صرف نظر از قابل اعتراض بودنش یا توسط بازپرس صادر می شود که نیازی به تأیید دادستان ندارد ولی قابل اعتراض است.

    طبق ماده 92، اصل بر اساس این قانون، اصلاً دادیار حق تحقیق و اخذ تأمین ندارد مگر در صورت نبودن بازپرس آن هم تنها در جرائم غیرموضوع ماده 302 قانون، پس قانونگذار برای یک مورد استثنایی ماده 121 را نیاورد یعنی برای اسثناء نیاورد بلکه برای حل مشکل موجود در زمان قانون 78 در مورد نیابت آورده است. پس این نظر که ماده 121 قانون ناظر به دادیار است برداشت کاملاً خطایی است.

    شرح ماده 76 قانون

    پیام ماده این است که بازپرس حق ندارد به دادستان بگوید که ابتداء ارجاع بدهید و بعد ثبت شود تا بعد رسیدگی انجام شود، مثلاً امروز قتلی اتفاق افتاده و دادستان بنا به هر دلیلی مصلحت نمی داند که پرونده را به این بازپرس ارجاع دهد اما می خواهد که تحقیقات مقدماتی را این بازپرس بدون ثبت پرونده انجام دهد، لذا پرونده را بدون ثبت در شعبه بازپرسی، از بازپرس می خواهد که تحقیقات مورد نظر وی را انحام دهد، در این صورت بازپرس نمی تواند انجام آن را موکول به ارجاع و ثبت و سپس انجام آن کند بلکه تحقیقی را که از بازپرس خواسته شد او مکلف به انجام است. دادستان بعد از آن، یا ادامه تحقیقات را به همان بازپرس ارجاع می دهد یا به بازپرس دیگری.

    شرح ماده 98 قانون

    قبل از اصلاح ماده فوق، سئوال بود که آیا امکان دارد که بازپرس در جرائم موضوع ماده 302 قانون تحقیق را به ضابط ارجاع ندهد؟ پاسخ منفی بود. علت اصلاح هم آن بود که به این نتیجه رسیدند فعلاً در نظام قضایی ما امکان عملی کردن ماده 98 (قبل از اصلاح) وجود ندارد و نهایتاً پیشنهاد شد که ماده اصلاح شود. ولی می تواند بخشی را به ضابط واگذار نماید.

    تعارض ظاهر ماده 98 با ماده 126 قانون چگونه قابل حل است، زیرا در ماده 126 می گوید که اگر لازم بداند یعنی می تواند ولی در ماده 98 می گوید باید شخصاً انجام دهد؟

    پاسخ آن است که ماده 98 راجع به تحقیقات مقدماتی است ولی ماده 126 ناظر به انجام تحقیقات محلی و حضور بازپرس در محل تحقیق است. درنتیجه میان این دو ماده تفاوت و تعارضی نیست.

    نتیجه این بحث این که با اصلاح ماده 98ف دست بازپرس در تمامی جرائم باز است که تحقیقات را شخصاً انجام دهد یا واگذار به ضابط نماید.

    دسترسی یا عدم دستری اصحاب دعوی و وکلای آنها به پرونده

    آیا مطالعه پرونده توسط شاکی و متهم و وکلای آنان در دادسرا جایز است یا خیر؟

    در این خصوص ما سه ماده داریم که عبارتند از:

    الف-در مرحله تحقیقات مقدماتی در دادسرا: تبصره ماده 100 در مورد شاکی و ماده 191 در مورد متهم که کیفیت دسترسی شاکی و وکیل او و متهم و وکیل او درمرحله تحقیقات مقدماتی به اوراق پرونده است

    ب- در دادگاه [مرحله دادرسی]: ماده 351 قانون

    شرح ماده 55 قانون

    سئوال در خیابان مطهری در منظر بازپرس جرمی اتفاق می افتد و تا آمدن اقدامی می کند. فرض کنیم که ضابط و نیروی انتظامی هم آنجا بود. طرف فرار کرد خانه اش که آنجا بود. جرم مشهودی اتفاق افتاد در منظر بازپرس / دادستان / ضابط، حال این آدم که رفت تو و در را بست. آیا مقام قضایی یا ضابط می تواند وارد شود یا خیر؟ برای پیچیده تر کردن سئوال، بازپرس را کنار بگذارید و فقط ضابط باشد، ضابط دید قتلی اتفاق افتاد یا کیف قاپی شد در منظر و مرئی او و فرد را تعقیب کرد، طرف رفت داخل خانه و در را بست، آیا حتماً باید برود از مرجع قضایی اجازه بگیرد، اجازه هم می تواند شفاهی و کتبی باشد یا نه چون جرم مشهود است می تواند وارد شود؟ آیا ضابط می تواند در مورد فوق بدون اجازه مقام قضایی وارد شود؟ حتی بالاتر بروید، جرم مشهود هم باشد یعنی در مرئی و منظر ضابط انجام شود آیا حق ورود به منزلی که متهم به آنجا فرار کرد را دارد یا خیر؟ یعنی جرم مشهودی اتفاق افتاد و حال آیا ضابط بدون اجازه مقام قضایی می تواند در همین جرم مشهود حق ورود به منازل، اماکن تعطیل و بسته و تفتیش آنها را دارد یا خیر؟

    پاسخ را باید از داخل ماده 55 در آورد و بسته به این دارد که ماده را به چه طریقی بخوانیم و معنا کنیم. ماده دو قرائت دارد، به این شرح:

    ادامه دارد …

    زیرنوس:

    [1]– همان جرائم در صلاحیت کیفری دو که بخش اعظمی از جرائم هم است.

    [2]– در اصلاحات بعدی قانون آیین دادرسی کیفری این کلمه به کمبود اصلاح شد. برای ملاحظه اصلاحات قانون آیین دادرسی کیفری به اینجا مراجعه نمایید.

    [3]– منظور قانون آیین دادرسی کیفری 1378  است.

    [4]– از جمله نقدهای وارده به ماده آن است که قانونگذار از بکار بردن عبارت قرارهای نهایی در عنوان فصل هشتم اباء داشت اما در این ماده آن را برای دادیار بکار برد.

    [5]– مصداقی از پیروی قانونگذار از رویه قضایی، نه از حکم قبلی خود و تفویض اختیار نسبی به دادیار. همچنین نقدی که بر ماده وارد است این که، تأکید ماده در این که قرارهای نهایی دادیار باید به نظر دادستان برسد زاید است زیرا اولاً به موجب ماده 265 قانون آیین دادرسی کیفری قرارهای نهایی بازپرس باید به تأیید دادستان برسد. ثانیاً وقتی قرارهای نهایی بازپرس باید به نظر دادستان برسد، به طریق اولی قرارهای نهایی دادیار هم.

    [6]– تنها قرارهای تأمین کفالت و وثیقه است که می تواند منجر بازداشت متهم شود زیرا قرارهای وجه التزام از هر نوع که باشد، به موجب تبصره 1 ماده 217 در نهایت تبدیل به کفالت می شوند.

    [7]-مضافاً فرض کنیم که جرم موضوع نیابت ما از جرائم موضوع ماده 302 قانون است، تحقیقات را الزاماً بازپرس مجری نیابت انجام و قرار تأمین وثیقه صادر کرد. اگر این قرار منتهی به بازداشت متهم شود، برابر حکم ماده، این قرار باید به نظر دادستان برسد که دلیل دیگری برای اصل فوق است.

    [8]– فلسفه اعتراض، جلوگیری از تبعات بازداشت خلاف قانون است که با رسیدگی به اعتراض در دادگاه محل مجری نیابت سریع تر رسیدگی می شود تا چه برسید به دادگاه معطی نیابت که شاید چند روزی طول بکشد.

    [9]– سئوالی که در اینجا مطرح می شود این است که، چگونه است که برابر ابقاء همین قرار به موجب ماده 242 قانون باید به تأیید دادستان برسد اما اصل آن خیر؟

    [10]– شاید گفته شود که در تأیید این نظر می توان به ماده 117 قانون اشاره کرد، زیرا در آنجا نیز قرار تأمین کیفری منتهی به بازداشت متهم نیاز به تأیید دادستان ندانست؛ اما این نظر قابل پذیرش نیست زیرا اگر بپذیریم که قانونگذار تعمداً به جهات مصالح و فوایدی این تأیید را در رابطه با نیابت قضایی مصلحت دانسته، باید همین مصلحت در ماده 92 لحاظ شده باشد زیرا این قرارها که فرق ندارد و بعد مکان هم که نمی تواند موجب تفاوت در فلسفه و مصلحت گرایی شود.

    [11]– این کلمات «قرار بازداشت» بیان نشد، ناشی از مسامحه در تعبیر است زیرا در چند سطر قبل گفته قرار بازداشت منتهی به بازداشت متهم و در ذیل گفته قرار بازداشت که مراد همان قرار است و چون بحث قرار بازداشت دیگری مطرح نیست. مضافاً اعتراض متهم به قرار بازداشت موضوع مواد 237 و 238 امری است که در مواد آتی تأکید شده و کاملاً پذیرفته شده و غیرقابل خدشه است ،پس تنها در این نوع قرار که منتهی به بازداشت متهم شود چون در تقنیین کیفری ما سابقه نداشته است، نیاز به تصریح داشت که بیان شد.بنابراین همین امر می تواند دلیل دیگری بر تأیید نظر اول است که قرار باید این قرار به تأیید دادستان برسد.

    قسمت هایی که تاکنون منتشر شد:

    اطلاعیه حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت اوا، دکتر محمد مصدق

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت دوم، دکتر محمد مصدق

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت سوم، دکتر محمد مصدق

    منبع: قضاوت آنلاین؛ پایگاه آموزش و نشر الکترونیکی مطالب حقوقی

  • حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت اول، دکتر محمد مصدق

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت اول، دکتر محمد مصدق

    بسمه تعالی

    معاونت منابع انسانی قوه قضاییه

    معاونت منابع انسانی دادگستری کل استان تهران

    سلسه مباحث تحقیقات مقدماتی 2 حدود اختیارات بازپرس

    همراه با شرح و تبیین برخی از مواد مهم و بحث برانگیز قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392/12/4 با اصلاحات و الحاقات بعدی

    مدرس: حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد مصدق

    محل برگزاری: مرکز آموزش قضات دادگستری تهران

    زمان: بعد از ظهر پنجشنبه مورخ 1394/3/21

    مدت آموزش: سه ساعت

    گردآوری و زیرنوس ها: علیرضا مرادی

    توضیح: متعاقب انتشار اطلاعیه حدود اختیارات بازپرس و پس از فراهم شدن زمینه های لازم، اینک اولین قسمت از سلسله مباحث حدود اختیارات بازپرس آماده انتشار گردید. امید است، مباحث بسیار کاربردی آقای دکتر مصدق که توأم با پرسش هایی قضایی همکاران در آموزش بوده که عیناً نقل گردید و پاسخ های استاد به تک تک آنها، بتواند به برخی از پرسش های حقوقی شما پیرامون مواد مبهم و بحث برانگیز قانون آیین دادرسی کیفری 1392 پاسخ لازم و متقنی داده باشد. تا چه قبول افتد و در نظر آید.

    قسمت اول

    ویژگی های قانون

    از ویژگی های قانون آیین دادرسی کیفری 4/12/1392 این است که متهم محور نوشته شده است زیرا شاکی، دادستان و جامعه همه علیه متهم هستند. دیگر این که مدیریت دادستان در این قانون تقویب شده است اما این تقویت الزاماً به معنای افزایش قدرت او نیست زیرا در برخی از مواد قانونی قدرت دادستان کاهش یافته است مثلاً در بند «ح» ماده 3 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب اصلاحی مصوب 28/7/1391[1] آمده بود که در صورت مخالفت دادستان با قرار بازداشت موقت بازپرس، نظر دادستان متبع بود اما در ماده 240 قانون آیین دادرسی کیفری 92 [2] در همین خصوص بازپرس حق اختلاف دارد. در برخی موارد هم قدرت دادستان افزایش یافته است. از جمله موادی که مدیریت دادستان را تقویت کرده است، ماده 106 قانون آیین دادرسی کیفری[3] است.

    شرح ماده 106 قانون آیین دادرسی کیفری[4]

    فلسفه وضع این ماده آن است که دادستان هر لحظه از زمان در شب و روز آگاهی داشته باشد که در مجموعه تحت امر او چه از سوی شعبه دادیاری یا بازپرسی، چند نفر بازداشت هستند و امکان آزادی آنان بنا به چه جهات قانون فراهم نیست.

    با توجه به قسمت اخیر ماده، به نظر می رسد که مراد از «اقدامات قانونی» انجام کلیه اقداماتی که برای آزادی متهم است که باید انجام شود.

    مقاطع زمانی فقدان قانون آیین دادرسی کیفری در نظام قضایی ایران بعد از انقلاب

    در مقاطعه ای از زمان، تشکیلات قضایی کیفری ما فاقد قانون آیین دادرسی کیفری بود. از انقلاب 57 تا سال 1373 قانون آیین دادرسی 1291 حاکم بود[5]. در سال 1373 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب تصویب شد. در آن زمان گفته شد تمام پرونده ها در دادگاه رسیدگی مستقیم شود. سئوال شد که آیین دادرسی مخصوص آن وضع نشده است که گفتند به همان قانون قبل عمل شود. دادگاه ما یک مرحله ای شد اما آیین دادرسی کیفری ما دو مرحله ای بود. این رویه ادامه داشت تا سال 1378 که برای امور کیفری «قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 78» و برای امور مدنی، قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب 79 وضع شد.

    در فواصل زمانی 1378 تا 1381 خوب بود، ما آیین دادرسی کیفری مطابق با قانون دادگاههای روز داشتیم. از سال 1381 دوباره دادسراها احیاء شد که قانون اصلاح قانون تشکيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 28/7/1381 که معروف به «قانون احیاء دادسراها» آمد، در حالی که قانون آیین دادرسی کیفری 78 که یک مرحله ای بود، سازگار با آن که رسیدگی دو مرحله است، نبود زیرا قانون آیین دادرسی کیفری 1291 که دور مرحله ای بود هم نسخ شده بود دیگر قابل استناد نبود، در نتیجه قانون احیاء دادسراها بدون قانون آیین دادرسی کیفری سازگار با آن اجراء شد.

    سال 81 آیین دادرسی ما تک مرحله ای ولی نظام حقوقی کیفری ما دو مرحله ای، دادسرا و دادگاه بود تا تاریخ 1/4/1394 که قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 4/12/1392 نهایی و اجراء شد. اینک نظام قضایی کیفری ما دو مرحله ای و آیین دادرسی کیفری ما هم دو مرحله ای است.

    تقسیم بندی مباحث آیین دادرسی کیفری

    کل مباحث آیین دادرسی کیفری را می توان به چهار بخش تقسیم کرد که عبارتند از:

    بخش اول- وظایف و اختیارات دادستان

    بخش دوم-وظایف و اختیارات بازپرس

    بخش سوم-ساختار و صلاحیت دادگاههای کیفری[6]

    بخش چهارم- اجرای احکام کیفری

    در جلسه حاضر ما فرصت بحث نسبت به بخش دوم را در حد زمان معینه خواهیم داشت.

    از ویژگی های قانون موضوع بحث، این است که مقام تعقیب را از مقام تحقیق تفکیک کرد. بازپرس در قانون 1290 که به عنوان مستنطق از او یاد می کرد، مقام تحقیق است. انجام کلیه تحقیقات بر عهده اوست. در برابر بازپرس، دادستان و مَنْ تَبَعَ او (دادیار، معاون دادستان) قرار دارد. این سه مقام، عهده دارد تعقیب هستند و حق تحقیق ندارند.[7]

    در سال 1291 مقام تحقیق از مقام تعقیب کاملاً جدا بود. داستان حق تحقیق در هیچ جرمی نداشتت اصلاً در آن قانون مقامی به عنوان دادیار وجود نداشت. معاون دادستان هم حق تحقیق نداشت زیرا مقام تعقیب است و در نتیجه تحقیق منحصر به بازپرس شده بود.

    فسفه جدایی دو مقام تقیب و تحقیق از یکدیگر چیست؟

    علت جدایی دو مقام تعقیب و تحقیق این که است که مقام تحقیق باید بی طرف باشد. از سوی دیگر امکان ندارد که دادستان که مقام تعقیب است، بی طرف باشد زیرا او مدعی العموم است و طرف قضیه است به عبارت دیگر او خود شاکی است پس چگونه می تواند بی طرف باشد. دادستان از سوی جامعه شکایت مطرح می کند، نمی شود که هم شکایت مطرح کند و هم تحقیق را انجام دهد. فلسفه جدایی مقام تعقیب از تحقیق این است که چون مقام تحقیق باید بی طرف باشد و چون دادستان نمی تواند بی طرف باشد، پس حق تحقیق ندارد.[8] پس این که برخی می گویند «بی طرفی مربوط به دادگاه است» برداشت درستی نیست. زیرا بی طرفی هم مربوط به دادگاه و هم مربوط به دادسرا یعنی مقام تحقیق است. مقام تعقیب بی طرف نیست او هر چه دلیل علیه متهم است جمع آوری کند به مقام تحقیق ارائه می کند ولی بازپرس است که باید دلایل له و علیه متهم را بررسی کرده بعد بی طرفانه تصمیم بگیرد.

    یکی از دانشمندان حقوق فرانسوی فرمود: «اگر روزی مقام تعقیب و تحقیق در یک شخص جمع شود، لرزه بر اندام شهروندوان می افتد» در سال 1373 مقام تعقیب، تحقیق، دادرسی، صدور حکم و اجرای آن، همه در یک شخص جمع بود…

    در تشکیلات قضایی کیفری ما از سال 1291 تا 1352 مقام تعقیب کاملاً از مقام تحقیق جدا بود و اساساً هیچگاه دادستان حق تحقیق نداشت. در سال 1352اصلاحیه ای به قانون آیین دادرسی کیفری 1291 وارد شد که به موجب آن دادستان می توانست در جرائم جنجه، امر تحقیق را انجام دهد؛ مثل جرائم در صلاحیت دادگاه عمومی، آن جدایی در محدوده جرائم جنحه خدشه وارد شد. تا سال 1361 که در این سال قانون مجازات اسلامی 1361 تصویب شد که بر خلاف قانون مجازات عمومی 1304 با اصلاحات بعدی که جرائم را تفسیر کرده بود، این قانون مجازات ها را تفسیر کرد و مجازات ها از جنایت و جنحه و خلاف شد حدود، قصاص، دیات و تعزیرات. در این زمان گفته شد که آقای دادیار هم می تواند در پرونده قتل تحقیق کند زیرا دیگر تقسیم بندی جرائم به جنحه را نداشتیم. یک استفسار از شورای عالی قضایی[9] شد که چه باید کرد، دادیار در جرائم سنگین تحقیق بکند یا نکند؟ شورا نظر داد که مصلحت آن است که تحقیق نکند و همچنان مثل سابق عمل شود. سابق یعنی در زمان حکومت قانون اصلاح موادی از قانون آیین دادرسی کیفری 1352، در جرائم سبک داستان هم حق تحقیق داشت ولی در جرائم سنگین فقط بازپرس این حق را دارد. تا اینکه در سال 1373 کلاً بساط داسرا جمع شد و دادگاههای عمومی آمد و بعد اصلاحات 1381 آمد که ما را برگرداند به اصلاحات 1352 و در قانون اصلاحی 1381 گفته شد، دادستان هم در غیر جرائم در صلاحیت کیفری استان می تواند تحقیقات مقدماتی را انجام دهد تا رسیدیم به قانون آیین دادرسی کیفری 4/12/1392 که به آن می پردازیم.

    ادامه دارد …

    زیرنویس:

    [1]– بند «ح» ماده 3 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب اصلاحی مصوب28/7/1391: «بازپرس راساً و يا به تقاضاي دادستان مي تواند در تمام مراحل تحقيقاتي در موارد مقرر درقانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب ۲۸/۶/۱۳۷۸ كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي ، قرار بازداشت موقت متهم و همچنين قرار اخذ تامين وتبديل تامين را صادر نمايد . در صورتي كه بازپرس راساقرار بازداشت موقت صادر كرده باشدمكلف است ظرف بيست و چهار ساعت پرونده را براي اظهارنظر نزد دادستان ارسال نمايد . هرگاه دادستان ، با قرار بازداشت به عمل آمده موافق نباشد ، نظر دادستان متبع است و چنانچه علتي كه موجب بازداشت بوده است مرتفع شده و موجب ديگري براي ادامه بازداشت نباشد بازداشت باموافقت دادستان رفع خواهد شد و همچنين در موردي كه دادستان تقاضاي بازداشت كرده وبازپرس با آن موافق نباشد حل اختلاف ، حسب مورد با دادگاه عمومي يا انقلاب محل خواهد بود.»

    [2]– ماده 240 قانون آيين دادرسي کيفري مصوب 04/12/1392 کميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي: «قرار بازداشت متهم بايد فوري نزد دادستان ارسال شود. دادستان مکلف است حداکثر ظرف بيست و چهار ساعت نظر خود را به طور کتبي به بازپرس اعلام کند. هرگاه دادستان با قرار بازداشت متهم موافق نباشد، حل اختلاف با دادگاه صالح است و متهم تا صدور رأي دادگاه در اين مورد که حداکثر از ده روز تجاوز نمي‌کند، بازداشت ميشود.»

    [3]– ماده 106 قانون آيين دادرسي کيفري مصوب 04/12/1392 کميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي: «بازپرس مکلف است پيش از أخذ مرخصي، عزيمت به مأموريت، انتقال و مانند آن، نسبت به پرونده‏هايي که متهمان آنها بازداشت مي‏باشند، اقدام قانوني لازم را انجام دهد و در صورتي که امکان آزادي زنداني به هر علت فراهم نشود، مراتب را به‌طور کتبي به دادستان اعلام کند.

    تبصره- تخلف از اين ماده و مواد (95)، (102)، (104) و تبصره (1) ماده (102) اين قانون موجب محکوميت انتظامي تا درجه چهار است.»

    [4]-ماده 160 قانون آيين دادرسي کيفري مصوب 04/12/1392: بازپرس پرسش‌های لازم را از کارشناس به‌صورت کتبی یا شفاهی به‌عمل میآورد و نتیجه را در صورت‌مجلس قید می‌کند. در صورتی که بعضی موارد از نظر بازپرس در کشف حقیقت اهمیت داشته باشد، کارشناس مکلف است به درخواست بازپرس در مورد آنها اظهارنظر کند.

    [5]– سال تصویب این قانون 1291 است که به اشتباه در میان جامعه حقوقدانان 1290 مصطلح شد. (گرداورنده)

    [6]-دادگاههای عمومی جزایی و دادگاههای کیفری استان از تاریخ 1/4/1394از تشکیلات قضایی ما حذف شدند.

    [7]– با توجه به فلسفه بیان شده، باید گفت تفویض اختیار تحقیق برخی از موارد به داستان مغایر اصل بی طرفی مقام قضایی تحقیق است که مختص بازپرس است.(گردآورنده)

    [8]– مقام تحقیق بی طرفانه تحقیق می کند و تصمیم می گیرد و دادگاه هم بی طرفانه رسیدگی و دادرسی و حکم صادر می کند.(گردآورنده)

    [9]– شورایی که در اوایل انقلاب نظرات آن در حکم رأی وحدت رویه بود و برای تمامی مراجع قضایی لازم الاتباع محسوب بود.

    قسمت هایی که تاکنون منتشر شد:

    اطلاعیه حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت اوا، دکتر محمد مصدق

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت دوم، دکتر محمد مصدق

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی، قسمت سوم، دکتر محمد مصدق

  • حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی

    حدود اختیارات بازپرس در تحقیقات مقدماتی

    به نام خدا

    نیک به خاطر دارم، همزمان با اجرای قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب ۱۵/۴/۱۳۷۳ با اصلاحات سال ۱۳۸۱ و الحاقات بعدی، معروف به قانون احیای دادسرا، واحد تهیه و تدوین متون آموزشیِ معاونت آموزش و تحقیقات قوه قضاییه که اینک به معاونت منابع انسانی قوه قضاییه تغییر یافت، مبادرت به تهیه، تدوین و ارسال سلسه جزوه های آموزشی به … (بیشتر…)

  • اعتبار قانونی تصمیمات مراجع قضایی فاقد صلاحیت محلی

    اعتبار قانونی تصمیمات مراجع قضایی فاقد صلاحیت محلی

    تصمیمات مراجع قضایی فاقد صلاحت محلی برای مرجع صالح قضایی تا چه میزان می باشد؟

    از جمله مسائلی که در ارتباط با قرار عدم صلاحیت محلی مورد بحث قرار می گیرد، آثار مترتب بر اقدامات قضایی مرجع فاقد صلاحیت است. این اقدامات از ابتدایی ترین تصمیم که با دستور قضایی صورت می گیرد تا تصمیمات نهایی را شامل می شود، تصمیماتی که مرجع اخیرالذکر به تصور وجود صلاحیت اتخاذ می نماید.

    قانونگذار در مواد 26 و 117 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392/12/4 اجازه داده تا مرجع فاقد صلاحیت اقدامات قضایی را انجام و تصمیماتی اتخاذ نماید اما نسبت به سایر تصمیمات و آثار آن، قانون ساکت است.

    نشست قضایی: اصل اعتبار تحقیقات مقدماتی دادسرای فاقد صلاحیت محلی

    در دادسرا اعتبار قانونی اقدامات دادسرای فاقد صلاحیت زمانی اتفاق می افتد که شعبه تحقیق قرار جلب به داردسی و دادسرا هم کیفرخواست صادر و پرونده به دادگاه کیفری ارسال می شود و دادگاه خود را صالح ندانسته و پرونده را مستقیماً به دادگاهی که صالح می دادند، ارسال می نماید یا آن را به دادسرای حوزه خود ارسال و دادسرا اقدام به ارسال آن به دادگاه می نماید. همچین در فرضی که دادگاه بدوی خود را صالح دانسته و حکم صادر می نماید ولی مورد اعتراض یکی از طرفین قرار گیرد و این حکم در مرجع بالاتر، به جهت فقدان صلاحیت محلی نقض می نماید نیز صادق است. در هر حال، آنچه در این رابطه مهم است، اثر کیفرخواست صادره در ایجاد تکلیف برای دادگاه صالح است. محاکم کیفری در این خصوص دو نظر متفاوت به شرح ذیل دارند.

    موافق: برخی محاکم کیفری ضمن پذیرش صلاحیت، براساس کیفرخواست دادسرای فاقد صلاحیت مبادرت به رسیدگی می نمایند. استدلال آنان این است که اولاً دادسراهای کشور در حکم واحد می باشد ثانیاً: آنچه که برای دادگاه ایجاد تکلیف می نماید، وجود کیفرخواست دادسرا است که صادر شده است. چنانچه تحقیقات یا کیفرخواست نقصی داشته باشد،دادسرایی که در معیت آن دادگاه واقع است مکلف به رفع آن است اما در فرضی که نقصی در آن وجود ندارد، ارسال پرونده به دادسرا موجب تکرار اقدامات قضایی قبلی به عمل آمده شده و ثمره ای جز اطالعه دادرسی ندارد.

    مخالفان: برخی محاکم کیفری عقیده دارند که باید کیفرخواست از ناحیه دادسرایی که در معیت دادگاه صالح واقع است صادر شود زیرا تنها این کیفرخواست است که آن را مکلف به رسیدگی می نماید. این عده برای تقویت نظر خود به بند «الف» ماده 335 قانون آیین دادرسی کیفری که مقرر می دارد کیفرخواست دادستان، استناد کرده و چنین استدلال می کنند که مراد از کیفرخواست دادستان، کیفرخواست دادستانی است که صالح به رسیدگی به جرم می باشد نه دادستان فاقد صلاحیت، چرا که دادسرای خارج از حوزه نمی تواند برای آنان تکلیف ایجاد نماید.

    به اعتقاد ما، آنچه در این مقام قابل دفاع است نظر گروه اول است. زیرا زمانی که تمامی دقایق قانونی در مرحله تحقیقات مقدماتی رعایت شده، دفاع و آخرین دفاع از متهم اخذ و قرار جلب به دادرسی صادر و کیفرخواست هم مطابق تشریفات قانونی صادر شده و هیچک نقصی نداشته، چرا باید این اقدامات را باطل و بی اثر قلمداد نمود و بی جهت علاوه بر تکرار تمامی آنچه که واقع شده، هم موجب اطاله دادرسی شد و هزینه سنگینی بر تشکیلات قضایی و طرفین پرونده بار نمود؟ به ویژه آن که طرفین مقیم محلی خارج از حوزه قضایی دادسرای صالح باشند. خاصه آن که این حق برای دادگاه محفوض است که چنانچه نقصی در تحققیقات مشاهده نماید، در اجرای ماده 274 همان قانون از دادسرا بخواهد یا اگر در ایرادی در کیفرخواست باشد، از طریق دادسرای صالح اقدام نماید. مضافاً این که، بند الف ماده 335 قانون سابق الذکر هم مطلق است که هم ناظر به کیفرخواست دادسرای صالح و هم غیرصالح می شود و نمی توان آن را منحصر به مورد نخست داست. از طرفی دفاع از کیفرخواست از سوی نماینده دادستان دادسرای صالح به جرم صورت می گیرد. مهمتر این که، در قانون هیچ نص خاصی برای منع آن پذیرش وجود ندارد.

    در جهت تأیید این نظر، دادنامه 940997090713298 شعبه یازدهم دیوان عالی کشور بشرح آتی آورده شده است، با این قید که گرچه رأی دیوان برای مراجع قضای جنبه الزامی ندارد و به همین جهت در متن تعمداً کلمه ارشاداً از باب تأکید آورده شد اما می تواند دلیلی بر تقویت نظر گروه اول و پذیرش این دیدگاه در عالی ترین مرجع قضایی درکشور باشد.

    تا زمان وضع قانون در این خصوص و یا صدور رأی وحدت رویه ای از هیأت عمومی دیوان عالی کشور در امور کیفری، اختلاف نظرهای های اشاره شده همچنان وجود خواهد داشت.

    شماره دادنامه: 940997090713298
    تاریخ تنظیم: 28/7/1394
    شماره پرونده: 9109983745600552
    شماره بایگانی شعبه: 943419
    موضوع رسیدگی: حل اختلاف در صلاحیت
    مرجع: شعبه یازدهم دیوان عالی کشور
    هیئت شعبه: آقایان احمد صاحب الزمانی (رئیس)- منوچهر کاظمی (مستشار)- محمد کاظمی (عضو معاون)

    خلاصه پرونده:

    دادسرای عمومی و انقلاب شاهین شهر و میمه علیه آقای محرم … به اتهام کلاهبرداری از آقای سعید … قرار مجرمیت و کیفرخواست صادر نمود که شعبه 101 دادگاه عمومی [جزایی][*] پس از رسیدگی رأی بر برائت متهم صادر کرده است. شاکی نسبت به رأی برائت اعتراض و درخواست تجدیدنظر کرده که شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان ضمن نقض رأی برائت، قرار عدم صلاحیت به شایستگی دادگاه عمومی جزایی تهران صادر کرده و لیکن شعبه 1054 دادگاه عمومی جزایی تهران، ادعای عدم صلاحیت را نپذیرفته و پرونده را جهت حل اختلاف به دیوان عالی کشور ارسال نموده و شعبه یازدهم دیوان عالی کشور با تأیید صلاحیت شعبه 1054 دادگاه عمومی تهران، حل اختلاف نموده و شعبه مذکور نیز با این استدلال که دادگاهها صرفاً به پرونده های ارسالی از دادسرای صالح که در معیت آن دادگاه می باشند و منتهی به کیفرخواست گردد، رسیدگی می نمایند، پرونده را به دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه یک تهران ارسال نموده تا رسیدگی مقدماتی و قرار قانونی صادر نماید و النهایه، در صورت صدور کیفرخواست پرونده را به مجتمع قضایی عدالت ارسال نمایند. داسرا اقدام دادگاه در ارسال پرونده به دادسرا را فاقد توجیه قانونی دانسته و پرونده را جهت تعیین تکلیف به دیوان عالی کشور ارسال نموده است.

    هیأت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرائت گزارش آقای منوچهر کاظمی عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای مهرداد حبیبی دادیار دیوان عالی کشور، اجمالاً منبی بر موضوع قابل طرح در دیوان عالی کشور نمی شابد، مشاوره نموده و چنین رأی می دهد.

    رأی دیوان

    موضوع از جهت رفع اختلاف بین دادسرا و دادگاه قابل طرح در دیوان عالی کشور نیست. النهایه ارشاداً اعلام می گردد که داسراهای کشور حکم واحد دارند و در صورت صدور کیفرخواست هر دادگاهی که قانوناً مجاز به رسیدگی باشد باید براساس همان کیفرخواست رسیدگی و رأی مقتضی صادر کند و نیازی به کیفرخواست جدید نیست.

    شعبه یازدهم دیوان عالی کشور

    زیرنویس:

    [*] متعاقب اجرای قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاهای عمومی و انقلاب مصوب 1381/7/28 و تشکیل دادسراها، تعدادی از شعب دادگاه عمومی هر حوزه قضایی، به دادگاه عمومی جزایی تغییر عنوان داده که اولین شماره شعبه جزایی 101 آغاز شد ولی با اجرای قانون آیین دادرسی کیفری 1392/12/4 این دادگاه ها با همین شماره به دادگاه عمومی کیفری دو تغییر نام دادند.

  • موقعیت قضایی بازپرس نسبت به دادستان

    موقعیت قضایی بازپرس نسبت به دادستان

    قسمت اول

    از جمله مباحث مهمی که در قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 4/12/92 با اصلاحات بعدی اهمیت بسزایی دارد، موقعیت قضایی بازپرس نسبت به دادستان است. این موضوع در همه ادوار تدوین قانون آیین دادرسی کیفری یکی از مهمترین موضوعات بوده است به گونه ای که آشنایی با آن برای هر حقوقدان به ویژه برای قضات دادسرا و محاکم کیفری امری ضروری است.

    پراکندگی مصادیق هریک از موارد فوق در قانون آیین دادرسی کیفری، انگیزه ای شد تا ضمن مطاله … (بیشتر…)