برچسب: آرای قضایی حقوق ثبت

آرای قضایی حقوق ثبت

  • آیا سند عادی صلح حقوق اموال غیرمنقول معتبر و قابل پذیرش است؟

    آیا سند عادی صلح حقوق اموال غیرمنقول معتبر و قابل پذیرش است؟

    چکیده: مواد ۴۶ و ۴۷ و ۴۸ قانون ثبت دلالتی بر عدم نفوذ و بی‌اعتباری سند عادی صلح مال غیرمنقول ندارد.

    شماره دادنامه: شماره ۴۴۵

    تاریخ صدور: 1391/5/9

    مرجع صدور: شعبه محترم ۳۰ دادگاه عمومی حقوقی تهران

    رای بدوی

    در مورد خانم م.س. و آقای ر.م. با وکالت بعدی آقای ع.ع. به طرفیت خانم الف. و آقایان الف.الف. و خانم‌ها ف. و الف. همگی شهرت ق. به خواسته الزام خواندگان به قائم‌مقامی مورث خود به حضور در دفترخانه اسناد رسمی و تنظیم سند رسمی صلح‌نامه نسبت به سهم‌الارث خود از دو دانگ مشاع از شش دانگ یک باب مغازه پلاک ثبتی ۲۷۱۹۵ فرعی از ۶۹۳۳ مفروز ۱۲۹۹ فرغی از اصلی مذکور بخش ۲ تهران شامل عین و منافع و حقوق کسب و پیشه و تجارت و توابع و ملحقات شرعی و قانونی مقوم به ۰۰۰/۰۰۰/۵۱ ریال. نظر به اینکه ایراد و اعتبار امر مختومه خواندگان ردیف اول و دوم به لحاظ اینکه آراء مستند دعوی که به‌عنوان ادله ابرازی خواهان نیز تقدیم شده است، قرار بوده است نه حکم، که مشمول ایراد امر مختومه واقع شود لذا ایرادات رد می‌گردد، و از طرفی، نظر به اینکه دعاوی خواهان‌ها به استناد صلح نامه عادی مورخ ۲۸/۱۱/۸۲ می‌باشد که موافق منطوق مواد ۴۶ و ۴۷ و ۴۸ قانون ثبت اسناد و املاک ثبت اسناد راجع به اموال غیر منقول من جمله صلح آن حقوق اجباری بوده و اسناد طاری در محاکم قابلیت پذیرش ندارند و سند صلح مستند دعوی عادی بوده که به‌عنوان سبب مملک حسب صریح مواد مرقوم پذیرش دعوی به استناد آن موافق قانون نخواهد بود. لذا دادگاه دعوی خواهان‌ها را موافق قانون ندانسته و قرار رد دعوی ایشان را صادر و اعلام می‌دارد قرار صادرشده ظرف مدت بیست روز پس از تاریخ ابلاغ قابل تجدیدنظرخواهی در محاکم محترم تجدیدنظر استان تهران می‌باشد.

    دادرس شعبه ۳۰دادگاه عمومی حقوقی تهران

    شماره رای: ۹۱۰۹۹۷۰۲۲۱۷۰۱۵۵۹

    تاریخ صدور: تاریخ رای: ۱۳۹۱/۱۰/۳۰

    مرجع صدور: شعبه ۱۷ دادگاه تجدید نظر استان تهران

    رای دادگاه

    در خصوص تجدیدنظرخواهی خانم م.س. و ر.ق. با وکالت آقای ع.ع. و م.ش. به طرفیت الف.، الف.، الف.، ف.، الف. همگی ق. نسبت به دادنامه شماره ۴۴۵ مورخ ۹/۵/۹۱ صادره از شعبه محترم ۳۰ دادگاه عمومی حقوقی تهران که به‌موجب آن قرار رد دعوی اولیه تجدیدنظرخواهان‌ها به خواسته الزام تجدیدنظرخواندگان به قائم‌مقامی از مورث مرحوم ر.ق. به حضور در دفتر اسناد رسمی و تنظیم سند رسمی صلح‌نامه نسبت به دو دانگ مشاع از شش‌دانگ عین و منافع و حقوق کسب و پیشه و تجارت یک باب مغازه به پلاک ثبتی ۲۷۱۹۵ فرعی از ۶۹۳۳ مفروز از ۱۲۹۹ فرعی از اصلی مذکور بخش ۲ تهران صادر گردید، با دقت در محتویات پرونده، نظر به اینکه برغم استدلال دادگاه محترم بدوی، مواد ۴۶ و ۴۷ و ۴۸ قانون ثبت اسناد و املاک دلالتی بر عدم نفوذ و بی‌اعتباری سند عادی صلح ندارد و برابر مواد ۱۰ و ۲۱۹ قانون مدنی و به لحاظ مستعد بودن پرونده برای ورود به ماهیت دعوا، مرجع محترم بدوی تکلیف داشته تا با رسیدگی ماهوی و بررسی صحت و اصالت یا عدم اعتبار سند عادی مدرکیه خواهان‌ها و توجه به مدافعات طرفین بر این محور در ماهیت دعوا وضع حکم می‌نمود. لهذا دادگاه تجدیدنظرخواهی را وارد دانسته به استناد بند ه ـ ماده ۳۴۸ و ماده ۳۵۳ قانون آیین دادرسی مدنی، ضمن نقض قرار تجدیدنظرخواسته، پرونده راجهت رسیدگی ماهوی به مرجع محترم بدوی اعاده می‌نماید. رأی صادره قطعی است.

    رئیس شعبه ۱۷ دادگاه تجدیدنظر استان تهران ـ مستشار دادگاه

    منبع: قضاوت آنلاین به نقل از پژوهشگاه قوه قضاييه

  • دعوای اثبات مالکیت املاک ثبت شده در مراجع قضایی مسموع نیست

    دعوای اثبات مالکیت املاک ثبت شده در مراجع قضایی مسموع نیست

    [box type=”shadow” align=”” class=”” width=””]

    قضاوت‌آنلاین: در املاکی که سابقه ثبتی دارند، دولت فقط کسی را مالک می شناسد که ملک در دفتر املاک به نام او به ثبت رسیده باشد و انتقال مالکیت املاک دارای سابقه ثبتی، با انتقال رسمی ملک انجام می شود و صرف تأیید و تنفید قرارداد و اعلام صحت آن ایجاد مالکیت نمی کند. بنابراین دعوی اثبات مالکیت در املاک دارای سابقه ثبتی با توجه به مواد 22، 24، 46 و 48 قانون ثبت اسناد و املاک قابلیت استماع ندارد.

    [/box]

     شماره دادنامه 909

    تاریخ صدور: 1393/10/16

    مرجع صدور: شعبه دوم دادگاه عمومی حقوقی ورامین

    رای بدوی

    در خصوص دادخواست آقای ع.ب. فرزند م. با وکالت آقایان ب.ج. فرزند ع. و الف.الف. فرزند م. به طرفیت آقای م.ب. فرزند ر. به خواسته اثبات مالکیت خواهان نسبت به سهم‌الشرکه موضوع قرارداد مورخه 25/12/69 اعم از منقول و غیرمنقول و حقوق مالی ناشی از آن مقوم بر پنجاه و یک میلیون ریال با احتساب کلیه خسارات دادرسی از قبیل هزینه دادرسی و حق‌الوکاله وکیل و کارشناسی، مستنداً به کپی مصدق قرارداد مورخ 25/12/69 با این توضیح که وکیل محترم خواهان اعلام نموده‌اند موکل در تاریخ 25/12/69 با انعقاد قرارداد مشارکت با آقای م.ب. (خوانده) مقرر نموده‌اند که موکل با پرداخت مبلغ شانزده میلیون و دویست و هشتاد و نه هزار ریال و عاملیت در اداره موضوع قرارداد و خوانده نیز یک باب مغازه با پلاک ثبتی 3/178 متعلق به خوانده و یک میلیون ریال و عاملیت در اداره موضوع قرارداد به مشارکت گذاشته و این موضوع محقق نشده و با توجه به مالکیت مشاعی شرکا نسبت به مال مشاع به وجود آمده و باتوجه به اینکه خوانده رسیدی مبنی بر مالکیت نسبت به مال مشاع به میزان سهم‌الشرکه ارائه نمی‌نماید، تقاضای اجابت خواسته را نموده‌اند. دادگاه نظر به اینکه در املاکی که سابقه ثبتی دارند مطابق مواد 22 ، 24 ، 47 و 48 قانون ثبت اسناد و املاک دولت فقط کسی را مالک می‌شناسد که ملک در دفتر املاک به نام او به ثبت رسیده باشد و انتقال مالکیت املاک دارای سابقه ثبتی با انتقال رسمی ملک انجام می‌شود و صرف تائید و تنفیذ قرارداد و اعلام صحت آن ایجاد مالکیت نمی‌کند و رأی وحدت رویه شماره 27/70 مورخ 23/10/70 هیأت عمومی دیوان‌عالی کشور و همچنین رأی وحدت رویه شماره 672 مورخ 1/10/83 نیز مؤید همین مطلب می‌باشد بنابراین دعوی اثبات مالکیت در املاک دارای سابقه ثبتی با توجه به مقررات یادشده قابلیت استماع ندارد و از طرفی بر اساس ماده 223 قانون مدنی اصل بر صحت قراردادها می‌باشد و افراد در صورت وقوع قرارداد الزامات و حقوق ناشی از آن را طبق قانون می‌توانند مطالبه و در صورت استنکاف شخص متعهد الزام وی را از مراجع صالح تقاضا و درخواست نمایند. بنابر موارد مذکور دادگاه دعوی خواهان را قابل استماع تشخیص نداده و مستنداً به ماده 2 قانون آیین دادرسی مدنی قرار رد دعوی خواهان را صادر و اعلام می‌نماید. رأی صادره حضوری ظرف بیست روز پس از ابلاغ قابل تجدیدنظرخواهی در دادگاه محترم تجدیدنظر استان تهران می‌باشد.

    رئیس شعبه 2 دادگاه عمومی حقوقی ورامین

    شماره رأی: 9309970222801750

    تاریخ صدور: 1393/12/02

    مرجع صدور: شعبه 28 دادگاه تجدیدنظر استان تهران

    رای دادگاه تجدید نظر

    در خصوص تجدیدنظرخواهی آقای ع.ب. با وکالت آقایان ب.ج. و الف.الف. به طرفیت آقای م.ب. با وکالت آقایان الف.ف. و الف.ق. نسبت به دادنامه شماره 909- 16/10/93 صادره از شعبه دوم دادگاه عمومی حقوقی ورامین که مشتمل بر صدور قرار رد دعوی تجدیدنظرخواه مبنی بر اثبات مالکیت نسبت به سهم‌الشرکه موضوع قرارداد 25/12/69 اعم از منقول و غیرمنقول و حقوق ناشی از آن با التفات به رسیدگی‌های به عمل آمده و نحوه استدلال دادگاه بدوی ایراد و اشکالی مترتب بر دادنامه تجدیدنظرخواسته نیست از حیث روند دادسی خدشه‌ای وارد و موجه نیست و موارد اعلامی در لایحه تجدیدنظرخواهی انطباقی با جهات مندرج در ماده 348 قانون آیین دادرسی مدنی ندارد بنا به مراتب این دادگاه مستنداً به ماده 353 قانون مرقوم ضمن رد تجدیدنظرخواهی آن را تأئید می‌نماید این رأی قطعی است.

    مستشاران شعبه 28 دادگاه تجدیدنظر استان تهران

    نقل از پژوهشگاه قوه قضاییه

  • ابطال سند رسمی مؤخر بر معامله مال غیرمنقول به دلیل تعارض با سند عادی مقدم بر همان مال

    ابطال سند رسمی مؤخر بر معامله مال غیرمنقول به دلیل تعارض با سند عادی مقدم بر همان مال

    [box type=”shadow” align=”” class=”” width=””]

    قضاوت آنلاین: با توجه به مواد 22، 46، 47 و 48 قانون ثبت اسناد و املاک کشور مصوب ۲۶ اسفند ۱۳۱۰ (کمیسیون قوانین عدلیه) با اصلاحات و الحاقات بعدى، بیع اموال غیرمنقول باید با سند رسمی صورت گیرد والا در هیچ یک از ادارات دولتی و مراجع قضایی قابل پذیریش نیست اما اگر همین معامله به موجب حکم قطعی دادگاه به اثبات رسیده باشد، در آن صورت ارزش اثباتی آن به مثابه سند رسمی معتبر خواهد بود. حکم دادگاه بدوی بر همین مبنا صادر گردید که در مرحله تجدیدنظر هم مورد تأیید قرار گرفت و بند سادساً دادگاه اخیر اشاره به آن دارد که نباید این شبهه ایجاد شود که چگونه سند عادی مال غیرمنقول مقدم توانست معامله همان ملک با سند رسمی مؤخر را باطل کند.

    [/box]

    تاریخ رأی نهایی: 1392/1/24

    شماره رأی: 9209970221800047

    مرجع صدور: شعبه 18 دادگاه تجدیدنظر استان تهران

    رأی دادگاه تجدید نظر

    دادنامه تجدیدنظرخواسته به شماره 9109972218200279 مورخ 4/5/1391 صادره از شعبه 2 دادگاه عمومی حقوقی لواسانات که پیرو واخواهی نسبت به دادنامه شماره 9009972218200890 مورخ 14/12/1390 اصدار و ضمن رد واخواهی بر ابطال سند رسمی انتقال به شماره 3599 مورخ 12/8/1389 تنظیمی در دفترخانه شماره … فشم در مورد پلاک ثبتی 1095/6 تنظیمی فی‌مابین غ. و م. ز. با ع. م. و الزام تجدیدنظرخواه غ. ز. و شخص ثالث م. ز. به أخذ پایان‌کار مفاصا حساب دارایی و تحویل مورد معامله و تنظیم سند رسمی انتقال سه دانگ از شش دانگ پلاک ثبتی 1095/6 و پرداخت خسارت تأخیر در انجام تعهد از قرار روزانه پانصد هزار ریال از تاریخ 7/9/1389 لغایت تاریخ اجرای حکم و پرداخت خسارت دادرسی و حق‌الوکاله وکیل طبق تعرفه کانون وکلای دادگستری در حق ز. ح. اشعار دارد و مورد تجدیدنظرخواهی س.م. با وکالت ب. و غ. ز. با وکالت ژ. واقع شده است، قطع نظر از کیفیت رسیدگی در مرحله واخواهی از ناحیه دادگاه نخستین و صدور رأی قبل از تشکیل جلسه دادرسی، مآلاً موافق قانون و مقررات موضوعه بوده و اعتراض به شرح لوایح اعتراضیه وارد نبوده و مستوجب نقض آن نمی‌باشد زیرا که اولاً روابط حقوقی و قراردادی فی‌مابین م.الف. و ز.ح. (تجدیدنظرخواندگان) با غ. و م. شهرتین ز. مبتنی بر مبایعه‌نامه عادی مورخ 6/7/1389 به شماره 654509 تنظیمی در آژانس املاک د. می‌باشد که این قرارداد به قوت خود باقیست و دلیلی بر فسخ یا اقاله و یا سلب اعتبار آن ارایه نشده است و بنا بر تصریح مواد 219 و 220 از قانون مدنی، عقودی که بر طبق قانون واقع شده بین متعاملین و قائم مقام قانونی آنها لازم‌الابتاع بوده و آنان را به چیزی که در آن قرارداد تصریح شده و یا به کلیه نتایجی که به موجب عرف و عادت و یا به موجب قانون از آن عقد حاصل می‌شود ملزم می‌نماید که به موجب قرارداد مدرکیه تجدیدنظرخواه غ. ز. با اتفاق م. ز. مبادرت به فروش شش دانگ پلاک ثبتی مختلف فیه در قبال ثمن معین به تجدیدنظر خواندگان نموده‌اند. ثانیاً: قرارداد تنظیمی اصولاً قراردادیست لازم و مندرجات آن بنا بر تصریح قواعد فقهی لزوم و صحت برای متعاقدین آن متبع و لازم‌الرعایه می‌باشد و متعاملین مکلف هستند تعهداتی را که به تبعیت از اصل آزادی اراده قبول نموده‌اند تحمل و تقبل نمایند که از زمره این تعهدات تحویل مورد معامله و تنظیم سند رسمی مورد معامله به نام خریدار می‌باشد که در این زمینه فروشندگان دلیلی بر ایفاء یا اسقاط تعهدشان ارایه ننموده‌اند که به لحاظ امتناع آنان از ایفای تعهدات قراردادی متعهد لهما با مراجعه به حاکم الزام آنان را به ایفاء تعهدات قراردادی خواستار شده‌اند ثالثاً: تنظیم سند رسمی مورد معامله و تهیه مقدمات آن از قبیل أخذ پایانکار و مفاصا حساب مالیاتی از شرایط عقد بیع صحیح و از تکالیف مالک یا مالکین می‌باشد. رابعاً: بنابر تصریح ماده 362 از قانون مدنی به مجرد انعقاد عقد بیع، مشتری مالک مبیع، و فروشنده مالک ثمن می‌گردد و عقد بیع، فروشنده را ملزم به تحویل مورد معامله می‌نماید. خامساً: مادام که قرارداد منعقده فی‌مابین غ. و م. ز. با تجدیدنظرخواندگان به طریق قانونی منتهی به فسخ یا اقاله و یا سلب اعتبار نگردد همچنان از حمایت قانون برخوردار می‌باشد و مؤید این مطلب صراحت ماده 10 قانون مدنی می‌باشد. فلذا به محض انعقاد عقد بیع که برابر مقررات تنظیم گردیده است، مالکیت مشتری بر آن استقرار می‌یابد و فروشنده دیگر مالکیتی نسبت به مورد معامله نداشته تا با تمسک به آن مبادرت به فروش و انتقال آن به شخص ثالث نماید و عقد واقع شده مؤخر از ناحیه فروشنده بیع فاسد تلقی و به حکم مقرر در مواد 365 و 366 از قانون مدنی، بیع فاسد اثری در تملک نداشته و هرگاه کسی به بیع فاسد مالی را قبض نماید لزوماً می‌بایست آن را به صاحبش رد نماید و اگر تلف یا ناقص شود ضامن عین و منافع آن خواهد بود که در مانحن‌فیه معامله مؤخر واقع شده فی‌مابین ع.م. با غ. و م. ز. مبتنی بر بیع فاسد بوده و سند تنظیمی در راستای عقد بیع فاسد نیز اثری در تملک نداشته و محکوم به بطلان می‌باشد. سادساً: مراتب تحقق عقد بیع اولیه فی‌مابین تجدیدنظر خواندگان با غ. و م. ز. به دلالت دادنامه اصداری از ناحیه شعبه 18 دادگاه تجدیدنظر استان تهران به شماره 684 مورخ 15/5/1390 و دادنامه‌های شماره 00419 مورخ 28/3/1391 و 760 مورخ 31/5/1391 شعبه 101 دادگاه عمومی جزایی بخش لواسانات و دادنامه‌های شماره 0087 مورخ 31/1/92 و 00167 مورخ 15/2/1392 احراز گردیده است و الغای دادنامه صادره از ناحیه شعبه 18 دادگاه تجدیدنظر استان تهران در راستای طرح دعوی اعتراض ثالث به موجب دادنامه شماره 1192 مورخ 13/9/91 نیز ناقض و [موجب] بی‌اعتباری مبایعه‌نامه مدرکیه تجدیدنظر خواندگان نمی‌باشد و از سوی دیگر برابر دادنامه‌های صادره از ناحیه شعبه 101 جزایی لواسانات مراتب فروش مجدد پلاک ثبتی مختلف‌فیه احراز و فروشندگان محکوم به تحمل مجازات شده‌اند و دادنامه‌های مذکور نیز از ناحیه شعبه 32 دادگاه تجدیدنظر استان تهران قطعیت یافته است. سابعاً: به موجب قرارداد تنظیمی (بند 7-6) متعاملین توافق نموده‌اند که چنانچه فروشنده در تاریخ 7/9/1389 در دفترخانه شماره 507 حاضر نشود روزانه مبلغ یک میلیون ریال به خریداران پرداخت نمایند که نسبت به سه دانگ آن سابقاً اظهار نظر گردیده و خواهان‌ها صرفاً مطالبه نصف خسارت تأخیر در انجام تعهد به مأخذ پانصد هزار ریال برای هر روز را خواستار شده‌اند که مراتب تخلف فروشندگان از ایفای تعهد قراردادی مبنی بر تنظیم سند رسمی در موعد مقرر به لحاظ عدم تنظیم سند محرز و مسلم گردیده و در نتیجه موجد حق برای خریداران در جهت مطالبه آن خسارت شده است و فروشندگان دلیلی که حاکی از اینکه علت عدم انجام تعهد آنان به واسطه علت خارجی بوده را به دادگاه ارایه ننموده‌اند، از این رو دادنامه تجدیدنظرخواسته که بر همین اساس صادر گردیده خالی از هرگونه ایراد و اشکالی بوده و تجدیدنظرخواهان در این مرحله از رسیدگی دلیل و مدرک موجهی که موجبات نقض آن را ایجاب نماید به دادگاه ارائه ننموده‌اند، بنابراین دادگاه ضمن رد درخواست تجدیدنظرخواهی آنان به لحاظ عدم انطباق با شقوق ماده 348 از قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی و با استناد به قسمت اخیر از ماده 358 از قانون مرقوم دادنامه معترض‌عنه را تأیید می‌نماید. رأی صادره حضوری و قطعی است.

    مستشاران شعبه 18 دادگاه تجدیدنظر استان تهران

    منبع:قضاوت‌آنلاین به نقل از پژوهشگاه قوه قضاییه

  • مرجع رسیدگی به اعتراض از تصمیم هیأت حل اختلاف ثبت احوال (رأی 658)

    مرجع رسیدگی به اعتراض از تصمیم هیأت حل اختلاف ثبت احوال (رأی 658)

    رأی وحدت رویه شماره 658 مورخ 1381/1/20 هیأت عمومی دیوان عالی کشور در صلاحیت دادگاه‌های عمومی حقوقی در رسیدگی به اعتراض از تصمیم هیأت حل اختلاف در ابطال شناسنامه

    شماره 6/22 هـ 8/3/1381
    پرونده وحدت رویه ردیف: 80/36 هیأت عمومی
    هیأت عمومی محترم دیوان‌عالی کشور

    احتراماً به عرض می‌رساند: مدیرکل ثبت احوال استان خراسان طی نامه شماره 72150/1/19 مورخ 26/4/1380 تصویر دو فقره دادنامه شماره 320/17 مورخ 15/11/1376 صادره از شعبه 17 دیوان‌عالی کشور و دادنامه شماره 192/9 مورخ 27/7/1376 صادره از شعبه 9 دیوان‌عالی کشور را ارسال و اعلام داشته است که در مورد صلاحیت دادگاه‌های دادگستری را برای رسیدگی به امر تابعیت و دخالت قضایی در آن، در شعب 9 و 17 دیوان‌عالی کشور اختلاف‌نظر در استنباط قانونی حادث گردیده است با بررسی احکام مزبور و سوابق امر در پرونده‌های مربوطه خلاصه جریان کار توصیف و تهافت احکام تشریح می‌گردد.

    1- در پرونده کلاسه 74/1115-13 آقای عبدالحسین غفاری دوست به شرح دادخواست تقدیمی در شعبه 13 دادگاه عمومی مشهد به تصمیم شماره 897 9/9/1374 هیأت حل اختلاف اداره ثبت احوال مشهد مبنی بر ابطال شناسنامه خود و فرزندانش معترض و درخواست ابطال تصمیم یاد شده را می‌نماید.

    خوانده طرف دعوی (اداره ثبت احوال مشهد) اقدامات خود را مبتنی بر تصمیم مورخه 24/8/1374 شورای تأمین شهرستان مشهد اعلام و ضمن بیان ایرادات خود، درخواست رد اعتراض خواهان را می‌نماید.

    شعبه 13 دادگاه عمومی مشهد به موجب دادنامه شماره 93-288 21/4/1375 ضمن رد اعتراض خواهان، حکم بر تأیید رأی هیأت حل اختلاف ثبت احوال مشهد صادر می‌نماید.

    پس از درخواست تجدیدنظر خواهان موضوع در شعبه 11 دادگاه تجدید نظر استان خراسان مطرح و شعبه مذکور طی دادنامه شماره 1041/58-24/11/1375 با استدلال به این که ( تجدید‌نظر خواه ساکن ایران بوده و دلیلی بر افغانی بودن وی از طرف تجدیدنظر خوانده اقامه نشده و به موجب بند 1 ماده 976 قانون مدنی ایرانی تلقی می‌گردد) با نقض حکم صادره از شعبه 6 دادگاه عمومی مشهد نهایتاً بی‌اعتباری تصمیم هیأت حل اختلاف را اعلام [و] دستور استرداد کلیه شناسنامه‌های تجدیدنظر خواه و فرزندانش را صادر می‌نمایند.

    بر اثر درخواست اعمال ماده 31 قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب موضوع در شعبه 17 دیوان‌عالی کشور مطرح شعبه مذکور به شرح آتی اتخاذ تصمیم می‌نماید:
    اعتراضات تجدیدنظر خواه وارد نیست و رأی شعبه 11 دادگاه تجدیدنظر استان خراسان بنا به جهات و دلایلی که در آن ذکر گردیده با توجه به اوضاع و احوال قضیه مغایرتی با موازین شرعی و قانونی ندارد و از لحاظ رعایت اصول و قواعد رسیدگی نیز بر دادنامه اشکالی وارد نیست، نتیجتاً رد تقاضای اعمال ماده 31 قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب اعلام می‌گردد.

    2- در پرونده کلاسه 73/2662-33 آقای سید محمد طاهر حسینی به شرح دادخواست تقدیمی در شعبه 33 دادگاه عمومی مشهد به تصمیم شماره 2981 مورخه 4/10/1373 هیأت حل اختلاف اداره ثبت احوال مشهد مبنی بر ابطال شناسنامه خود و فرزندانش معترض و درخواست ابطال تصمیم یاد شده را می‌نماید.

    خوانده طرف دعوی (اداره ثبت احوال مشهد) اقدامات خود را مبتنی بر تصمیم مورخه 18/8/1373 شورای تأمین شهر مشهد دایر بر عدم تأیید تابعیت ایرانی برای نامبرده اعلام و ضمن بیان ایرادات و مدافعات خود درخواست رد اعتراض خواهان را می‌نماید.
    شعبه 33 دادگاه عمومی مشهد به موجب دادنامه شماره 1847/128 مورخه 19/11/1374 ضمن رد اعتراض خواهان حکم بر تأیید رأی هیأت حل اختلاف ثبت احوال مشهد صادر می‌نماید.

    پس از تجدیدنظر خواهی خواهان موضوع در شعبه 8 دادگاه تجدیدنظر استان خراسان مطرح، شعبه مذکور طی دادنامه شماره 668/108- 30/7/1375 با استدلال به این که (هر چند تجدیدنظر خواه و وکیل وی مدعی هستند که فرزندان تجدیدنظر خواه در ایران متولد شده‌اند و طبق بند 4 ماده 976 قانون مدنی تابعیت ایرانی دارند و هر چند که عدم تأیید تابعیت فرزندان از ناحیه شورای تأمین شهرستان مشهد قابل تأمل است لیکن دخالت دادگاه‌ها در امر تابعیت وجاهت ندارد و مصوبه شماره 46894/1/6 هـ ش مورخه 23/12/1367 شورای امنیت کشور مؤید این امر است، موضوع تابعیت فقط در مرجع شورای تأمین شهرستان قابل رسیدگی و اظهار نظر می‌باشد که قانوناً هم غیر قابل اعتراض و قطعی است و نتیجتاً هیأت حل اختلاف اداره ثبت احوال مکلف به ابطال شناسنامه‌های مزبور بوده است علیهذا رأی تجدیدنظر خواسته منطبق با موازین است و قابل تأیید می‌باشد. و رأی بر تأیید و ابرام آن صادر و اعلام می‌گردد.)

    پس از درخواست اعمال ماده 31 قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب موضوع در شعبه 9 (نهم) دیوان‌عالی کشور مطرح و شعبه مذکور به شرح آتی اتخاذ تصمیم می‌نماید:

    (تجدیدنظرخواهی مجدد … موجه به نظر نمی‌رسد زیرا صرف‌نظر از این که سمت ولایت متقاضی تجدیدنظر نسبت به چند نفر از فرزندان خود به لحاظ رسیدن به سن بلوغ و رشد زایل شده و نامبرده فاقد سمت می‌باشد اساساً نظر به این که به صراحت مقررات ماده 45 قانون ثبت احوال تنها مرجع صالح برای احراز هویت اشخاص مشکوک‌الهویه مأمورین انتظامی و امنیتی و ایضاً تنها مرجع صالح برای رد یا قبول تابعیت و تشخیص تابعیت اشخاص مشکوک‌الهویه شورای تأمین شهرستان می‌باشد و به لحاظ این که شورای تأمین شهرستان مشهد باستناد گزارش مأمورین انتظامی و اطلاعاتی مشهد که اعلام کرده‌اند سید محمد طاهر حسینی رضایی فرزند سیداحمد حسینی بلخی و اهل قریه آبخور شهرستان سنچارک ولایت جوزجان افغانستان است به موجب تصمیم متخذه در جلسه مورخ 18/8/1372خود هویت و تابعیت ایرانی سید محمد طاهر حسینی رضائی و فرزندانش را احراز و تأیید نکرده است و براین اساس هیأت حل اختلاف اداره ثبت احوال مشهد اقدام به ابطال اسناد سجلی شش نفر از فرزندان تجدیدنظر خواه را نموده است و با توجه به این که نامبرده قبل از تحصیل تابعیت جمهوری اسلامی با ارتکاب جرم و ایرانی قلمداد کردن خود موفق به اخذ شناسنامه برای خود و فرزندانش شده و لذا بنا به جهات اشعاری تجدیدنظر خواهی مجدد نامبرده و دادسرای دیوان‌عالی کشور موجه نبوده و مردود اعلام می‌گردد.

    ملاحظه می‌شود شعبه 17 دیوان‌عالی کشور با تأیید دادنامه صادر شده از شعبه 11 دادگاه تجدیدنظر استان خراسان صلاحیت دادگاه را برای رسیدگی به امر تابعیت احراز و شعبه 9 دیوان عالی کشور با احراز صلاحیت شورای تأمین شهرستان برای تأیید رد و تشخیص تابعیت صلاحیت دادگاه را نفی نموده است.

    لذا همان‌طوری که مدیر کل ثبت احوال استان خراسان اعلام نموده با تحقق اختلاف موضوع مشمول مقررات ماده 270 قانون آیین‌دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری است و اقتضاء دارد هیأت عمومی محترم دیوان‌عالی کشور نسبت به موضوع مختلف فیه اظهار رأی و نظر فرمائید.

    معاون اول دادستان کل کشور- محمد جعفر منتظری

    به تاریخ روز سه‌شنبه: 20/1/1381 جلسه وحدت رویه قضایی هیأت عمومی دیوان‌عالی کشور به ریاست حضرت آیت‌الله محمد محمدی گیلانی رئیس دیوان‌عالی کشور و با حضور جناب آقای محمدجعفر منتظری معاون اول دادستان محترم کل کشور و جنابان آقایان، رؤسا و مستشاران و اعضاء معاون شعب حقوقی و کیفری دیوان‌عالی کشور تشکیل گردید.

    پس از طرح موضوع و قرائت گزارش و استماع عقیده جناب آقای محمدجعفر منتظری معاون اول دادستان محترم کل کشور مبنی بر: «در خصوص پرونده وحدت رویه ردیف: 80/36 به شرح ذیل اظهارنظر می‌شود:

    هرچند طبق ماده 45 قانون ثبت احوال مصوب 1355 و اصلاحات بعدی آن اثبات تابعیت اشخاص به شورای تأمین شهرستان تفویض شده است و شورای تأمین شهرستان مشهد نسبت به تابعیت خواهان‌ها اتخاذ تصمیم نموده و تابعیت آنان را نسبت به کشور جمهوری اسلامی ایران منتفی دانسته و متعاقب آن جهت ابطال شناسنامه‌های صادره به هیأت حل اختلاف موضوع ماده 3 همان قانون ارجاع داده است لکن به موجب ماده 4 قانون مزبور رسیدگی به شکایات اشخاص ذی‌نفع از تصمیمات هیأت حل اختلاف که در مهلت ده روز از تاریخ ابلاغ تقدیم شود در صلاحیت دادگاه شهرستان محل اقامت خواهان به عمل می‌آید و رأی دادگاه هم فقط پژوهش پذیر است.

    علیهذا صرف نظر از صحت و سقم رأی شعبه 11 تجدیدنظر استان خراسان، رأی شعبه 17 دیوان‌عالی کشور از این نظر که دادگاه صالح به رسیدگی دانسته مورد تأیید می‌باشد» مشاوره نموده و اکثریت قریب بهاتفاق بدین شرح رأی داده‌اند:

    رأی وحدت رویه هیئت عمومی دیوان‌عالی کشور

    به موجب ماده 45 قانون اصلاح ثبت احوال مصوب 1355 هرگاه تابعیت فردی مورد تردید واقع شود شورای تأمین شهرستان موضوع را بررسی و اداره ثبت احوال براساس گزارش شورای مذکور مبادرت به اتخاذ تصمیم می‌نماید و در صورت اعتراض متعرض هیأت حل اختلاف مقرر در ماده سوم قانون ثبت احوال نسبت به موضوع رسیدگی و اظهارنظر می‌کند و تصمیم هیئت برطبق ماده چهار قانون مذکور قابل اعتراض در دادگاه عمومی است.

    بنا به رأی شعبه 17 دیوان‌عالی کشور که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت آراء اعضاء هیأت عمومی صحیح و قانون تشخیص می‌شود. این رأی وفق ماده 270 قانون آیین‌دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان‌عالی کشور و دادگاه‌ها لازم الاتباع است.

    به نقل از روزنامه رسمی، شماره 16679 مورخ 18/3/1381

  • مرجع رسیدگی به افراز و تقسیم املاک مشاعی محجورین و غایب مفقودالاثر (رأی 59/29)

    مرجع رسیدگی به افراز و تقسیم املاک مشاعی محجورین و غایب مفقودالاثر (رأی 59/29)

    رأی وحدت رویه شماره … ردیف 59/29 -1360/1/15 هیأت عمومی دیوان عالی كشور ناظر به صلاحیت دادگاه‌ها در تقسیم املاک مشاعی و تعیین سهم‌الارث وارث محجور و ‌مفقودالاثر

    ‌‌‌پرونده ردیف 29.59 وحدت رویه

    ‌به طوری كه كفیل اداره ثبت شهرستان تبریز گزارش داده است، در مورد قانون افراز و فروش املاك مشاع مصوب آذر ماه 1357 كه به موجب آن افراز‌ املاك مشاعی كه جریان ثبتی آنها خاتمه یافته با واحد ثبتی محل وقوع ملك است از شعبه سوم و شعبه پنجم دیوان عالی كشور در موارد مشابه‌ رویه‌های مختلف اتخاذ شده است بدین توضیح:

    در دعوی افرازی كه بانو بتول به قیمومت از علی اكبر (‌مجنون) به طرفیت آقای علی به خواسته افراز و‌ تقسیم و یا خرید و فروش خانه و باغچه موروثی طرفین در دادگاه شهرستان تبریز اقامه كرده است، دادگاه به استناد ماده 1 قانون افراز و فروش املاك ‌مشاع قرار عدم صلاحیت ذاتی خود را به رسیدگی صادر كرده و پرونده را در اجرای ماده 16 قانون اصلاح پاره‌ای از قوانین دادگستری به دیوان عالی‌كشور فرستاده است و شعبه سوم به موجب رأی شماره 3.707 -58.2.16 قرار مزبور را به این بیان تأیید كرده است:

    ‌با توجه به محتویات پرونده و مستنداً به قانون افراز و فروش املاك مشاع مصوب 1357 قرار عدم صلاحیت صحیحاً صادر گردیده و با تأیید آن و با ‌التفات به ماده 16 قانون اصلاح پاره‌ای از قوانین دادگستری پرونده برای رسیدگی و اتخاذ تصمیم به اداره ثبت اسناد و املاك شهرستان تبریز فرستاده‌می‌شود.

    ‌در دعوی اقامه شده از طرف بانو حسینه اصالتاً و قیمومتاً از طرف فرزندان صغیرش بر آقای اكبر و غیره به خواسته افراز 8 سهم از 13 سهم پلاك های‌ موروثی طرفین شعبه ششم دادگاه شهرستان تبریز به استناد ماده 1 قانون افراز و فروش املاك مشاع قرار عدم صلاحیت ذاتی خود را به اعتبار صلاحیت‌ واحد ثبتی محل صادر و پرونده را به دیوان عالی كشور فرستاده است شعبه پنجم به موجب رأی شماره 138-5-59.2.30 قرار مزبور را به این بیان‌ نقض كرده است:

    ‌قرار عدم صلاحیت ذاتی صادره از شعبه ششم دادگاه شهرستان تبریز مخدوش است زیرا با توجه به ماده 313 قانون امور حسبی در صورتی كه بین ورثه ‌محجوری وجود داشته باشد تقسیم باید در دادگاه به عمل آید و قانون افراز فروش املاك مشاع مصوب آذر ماه 57 نمی‌تواند پاسخ قانون خاص فوق‌باشد لذا با نقض قرار پرونده را در اجرای مقررات ماده 16 قانون اصلاح پاره‌ای از قوانین دادگستری جهت رسیدگی به دادگاه صادر كننده قرار ارجاع‌می‌شود.

    ‌چون آراء شعب مزبور در موارد مشابه با یكدیگر متفاوت است به استناد ماده واحده قانون وحدت رویه مصوب تیرماه 1328 تقاضای طرح قضیه آن در‌هیئت عمومی دیوان عالی كشور می‌شود.

    ‌از طرف رییس دیوان عالی كشور – ناصر دولت‌آبادی

    ‌جلسه وحدت رویه‌ به تاریخ روز شنبه 1360.1.15 جلسه هیأت عمومی دیوان عالی كشور به ریاست آقای ناصر دولت ‌آبادی قائم ‌مقام ریاست كل دیوان عالی كشور و با ‌حضور آقای میرحسین میرمعصومی معاون اول دادستان كل كشور و حضور جنابان آقایان رؤساء و مستشاران شعب دیوان عالی كشور تشكیل گردید‌ پس از بررسی و قرائت گزارش و استماع عقیده جناب آقای میر حسین میرمعصومی معاون اول دادستان كل كشور مبنی بر تأیید رأی شعبه پنجم دیوان‌عالی كشور چنین اظهار نظر نمودند:

    ‌رأی وحدت رویه

    رویه ردیف 29.59‌

    رأی اكثریت هیأت عمومی دیوان عالی كشور

    ‌نظر به این كه مقنن به لحاظ حفظ حقوق محجورین و غایب مفقودالاثر و رعایت مصلحت آنها طبق قسمت اخیر ماده 313 قانون امور حسبی مقرر‌داشته است كه در تقسیم تركه اگر بین وراث، محجور یا غایب باشد، تقسیم به توسط نمایندگان آنها در دادگاه به عمل آید و با توجه به ماده 326 همین‌ قانون كه به موجب آن مقررات قانون امور حسبی راجع به تقسیم تركه در مورد تقسیم سایر اموال نیز جاری خواهد بود و نظر به این كه ماده اول قانون ‌افراز و فروش املاك مشاع كه قانون عام است و بر طبق آن افراز املاكی كه جریان ثبتی آنها خاتمه یافته است، در صلاحیت واحد ثبتی محل شناخته‌شده، علی‌الاصول ناسخ ماده 313 قانون امور حسبی كه قانون خاص است نمی‌باشد. نظر شعبه پنجم دیوان عالی كشور كه تقسیم املاك محجورین و‌ غایب مفقودالاثر را از صلاحیت واحد ثبتی خارج دانسته و در صلاحیت دادگاه شناخته است صحیح و مطابق با موازین قانونی است. این رأی بر طبق‌ماده واحده قانون وحدت رویه مصوب تیر ماه 1328 برای شعب دیوان عالی كشور و دادگاه‌ها در موارد مشابه لازم‌الاتباع است.

    کتاب مجموعه آرای وحدت رویه دیوانعالی کشور، حقوقی 1375-1328، فرج الله قربانی، چاپ چهارم 1375، انتشارات فردوسی، صفحات 281 الی 283