برچسب: خاطرات سیاسی

خاطرات سیاسی

  • مفهوم سیاست

    مفهوم سیاست

    مردى مجوز مهاجرت از آلمان به روسیه را کسب کرد ولی هنگام خروج از آلمان در فرودگاه مامور وسایل او را چک کرد و یک مجسمه دید. از او پرسید: این چیه؟

    مرد گفت: شکل سوالت اشتباهه آقا؟

    بپرس این کیه، این مجسمه هیتلر مرد بزرگ آلمان است که توی تمام کشور عدالت و دموکراسی برقرار کرد. من هم برای بزرگداشت این شخص مجسمه اش همیشه همراهمه… مامور گمرک گفت درسته آقا، بفرمایید.

    در فرودگاه روسیه مامور گمرک هنگام تفتیش مجسمه را دید و از مرد پرسید: این چیه؟

    مرد گفت: بگو این کیه؟ گفت این مجسمه مرد منفور و دیوانه ای است که مرا مجبور کرد از آلمان برم بیرون. مجسمه اش همیشه همرامه که لعنتش کنم.

    مامور گمرک گفت: بله درسته آقا، بفرمایید

    چند روز بعد که آن مرد توی خونه اش همه فامیل را دعوت کرد؛ پسر برادرش مجسمه را روی طاقچه دید و پرسید: این کیه؟

    مرد گفت پسرم سوالت اشتباهه ،بپرس این چیه؟

    این ده کیلوگرم طلای ۲۴ عیاره که بدون عوارض گمرکی از آلمان به اینجا آوردم!!

    «سیاست یعنی این که یک حرف را به مردم به صورتهای مختلف بیان کنی»‌

  • احترام آرزو

    احترام آرزو

    به آرزوی هیچ کس نخندید

    از تیمسار ضرغام یکی از امرای رضا شاه نقل شد که:

    یک بار رضا شاه برای بازدید از پادگان در یکی از مناسبت ها آمده بود.

    همینطور که از جلو افسران رد می شد، جلوی سرهنگی مکث کرد و در گوش او چیزی گفت.

    سرهنگ بلافاصله خبردار ایستاد و با صدای بلند گفت :

    بنده قربان..!!

    وقتی مراسم تمام شد، ضرغام، سرهنگ را صدا می کند و می گوید:

    شاه در گوش تو چه گفت که فریاد زدی بنده قربان!!

    سرهنگ نمی گوید ولی بالاخره به اصرار و دستور ضرغام، تعریف می کند که:

    من و فلانی و اعلیحضرت در جوانی با هم دوست و رفیق بودیم .

    در جوانی ، یه شب من و فلانکس و اعلیحضرت در بریگاد قزاق نگهبان بودیم و دور آتش نشسته بودیم.

    نقل از این شد که، هرکس آرزویش را بگوید.

    فلانکس گفت: من می خوام یه گله ۱۰۰۰ تایی گوسفند داشته باشم.
    من گفتم: می خوام تمام داهاتمون رو بخرم.

    نوبت به اعلیحضرت که رسید، گفت: من می خوام شاه بشم…!!

    ما به او خندیدیم و من به وی گفتم:

    آخه قرمساق …تو را چه به شاه شدن..؟

    امروز صبح اعلیحضرت با دیدن من، در گوشم گفت:

    قرمساق کیه..؟

    منم گفتم: … بنده قربان..!!

  • فهرست دسته بندی موضوعی کشکول

    فهرست دسته بندی موضوعی کشکول

    دسته بندی موضوعی کشکول حاوی تقویم حقوق، خاطرات قضایی، خاطرات وکالتی، خاطرات دیگر، داستانک ، سخنان بزرگان و طنز به همراه لینک متناظر با هر دسته است که برای ملاحظه هر یک کافی روی عنوان آن کلیک شود.

    کشکول

    خاطرات قضایی | خاطرات وکالتی | خاطرات دیگر

    تقویم حقوق

    احکام عجیب و غریب

    سخنان کوتاه تأثیرگذار و پندآموز شخصیت ها

    ضرب المثل ها

    داستانک

    طنز در دست تهیه

  • چای وطنی ارباب مهدی یزدی

    چای وطنی ارباب مهدی یزدی

    قضاوت آنلاین: حمایت از تولید کالاهای ایرانی نه تنها در عصر حاضر بلکه در زمان نخست وزیری دکتر محمد مصدق نیز سخت مورد توجه بود. نمونه عملی این نوع حمایت را می توانیم در خاطره‌ای که نصرالله خازنی نقل می‌کند، مشاهده کنیم. خازنی اولین بار دکتر مصدق را در سال 1325 یا 1326 زیارت کرد و به عنوان فردی امین ریاست دفتر نخست وزیری ایشان را برعهده داشت. وی در زمان تهیه فیلم «مصدق از نگاه دیگر – منش، روش و بینش» که در سال‌های 89-1388 توسط هدی صابر تهیه و کارگردانی شد، در سن 90 سالگی خاطره را نقل کرد و چند سال بعد از آن دار فانی را ودا گفت.

    چگونه دکتر محمد مصدق در مقابل ارباب مهدی یزدی از چای وطنی حمایت کرد؟

    نصرالله خازنی-رئیس دفتر دکتر محمد مصدق در دوران نخست وزیری

    ارباب مهدی یزدی -رئیس هیأت مدیره واردکنندگان چای در کشور- روزی به بنده تلفن کرد که، ما چند نفر هستیم و می خواهیم خدمت دکتر شرف‌یاب شویم.

    مراتب را به استحضار دکتر مصدق عرض کردم.

    دکتر فرمودند:

    «حتماً می خواهند بیایند تا اجازه بگیرند که چای خارجی وارد کشور کنند.»

    قبل از آمدن مهمانان، دکتر به مشی مهدی – آبدارچی دفتر نخست وزیری چنین دستور داد:

    «از چای لاهیجان، آن هم از چین اول آن، چای دم می کنی و مراقبت می کنی تا نجوشد و وقتی که مهمانان آمدند از آن چای به آنان بده»

    مش مهدی عین دستور دکتر را اجراء کرد. وقی مهمانان رسیدند چای ها را که خیلی خوش رنگ هم شده بودند، آورد و مهمانان نوشیدند.

    وقتی مهمانان چای را خوردند، دکتر از مهمانان پرسید که:

    «خوب این چای که خوردید، چه جور چایی بود؟»

    همه بالاتفاق گفتند خیلی عالی بود.

    دکتر گفت:

    «این چای وطن شماست، مال لاهیجان. با وجود این چای، چه لزومی دارد وقتی ما می توانیم همچون چای با کیفیتی تولید کنیم که حتی کفاف داخله را بکند، بخواهیم از خارج وارد کنیم.»

    همین حرف دهان آقایان را بست و از طرح درخواست مجوز منصرف شدند و بعد رفتند.

  • ماجرای فراموشی لایحه دفاعیه دعوای انگلیس علیه ایران در دادگاه لاهه

    ماجرای فراموشی لایحه دفاعیه دعوای انگلیس علیه ایران در دادگاه لاهه

    ماجرای فراموش کردن لایحه دفاعیه دعوای انگلیس علیه ایران در دادگاه لاهه هلند از زبان دکتر امیر اصلان افشار

    قضاوت آنلاین: دکتر امیر اصلان افشار پسر امیر مسعود افشار فرزند حسن خان افشار وزیر نظام اواخر دوره قاجاریه، از افسران دوره رضا شاه و داماد محمد ساعد مراغه‌ای، سیاستمدار پرآوازه و نخست وزیر دهه 20 خورشیدی ایران است.

    امیر ارصلان افشار، از نوجوانی تا فارغ التحصیلی در مقطع دکترای علوم سیاسی در اروپا زندگی کرد. بعد از بازگشت به ایران، به استخدام وزارت خارجه در آمد. نخستین مأموریت وی دبیر سوم سفارت ایران در هلند بود که همزمان با دوران پر التهاب ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری دکتر محمد مصدق است که طی آن ایران و بریتانیا اختلافات جدی پیدا کردند و انگلیسی ها از شرکت نفت ایران و انلگیس در آبادان اخراج شدند و متعاقب آن مبادرت به طرح شکایت علیه ایران در مقر دادگاه لاهه در هلند نمودند که منتهی به تشکیل پرونده برای رسیدگی به اختلاف شد. در این زمان امیر اصلان افشار رابط سفارت ایران با دادگاه لاهه تعیین شد و در خصوص نحوه تهیه لایحه دفاعیه ایران برای دعوای فوق، خاطره جالبی دارد که بسیار خواندنی و البته تأمل برانگیز است.

    «بر خلاف این که گفته می شود، ایران علیه انگلیس در دادگاه لاهه شکایت کرد، این‌طور نیست بلکه انگلیس علیه ایران شکایت کرد. ما به اطلاع تهران رساندم که انگیس شکایت کرد و Memo خود را داد و ما تا سه ماه وقت داریم که Counter memo بدهیم. تاریخ خاصی هم تعیین شده بود که اعلام کردم. ده روز شد، بیست روز شد و یکماه شد، خبری نشد و من مرتب تلگراف می زدم ولی اقدامی نشد. اصلا ایران خواب بود! تهران خواب بود!

    بالاخره یک روز مانده به اتمام تاریخ فوق، تلگرافی از تهران آمد، به علت این که اطمینان به این نیست که یک لایحه ای که برای دیوان دادگستری لاهه درست شد، بین راه گم شود یا به موقع نرسد، آقایان دکتر سید علی شایگان، پارسا و یک شخص سوم دیگر حامل لایحه خواهند بود.»

    با ورود حاملان لایحه به آمستردام، حسین نواب – وزیر مختار ایران در هلند و امیر ارصلان افشار دبیر سوم سفارت به استقبال آن‌ها رفتند.

    «هواپیما تقریباً سر موقع رسید. آقایان آمدند و به سفارت رفتیم. آقای نواب گفت: خوب آقایان چای تان را که میل فرمودید، خواهش می کنم لایحه را بدهید که آقای افشار ببرد به دیوان دادگستری لاهه تحویل دهد.

    آقای شایگان کیفش را باز  کرد، هرچه اوراق خود را تکان داد و بیرون ریخت، دید لایحه در آن نیست. رو کرد به آقای پارسا و گفت من این لایحه را به شما داده بودم، خواهش می کنم شما لایحه را بدهید؟ پارسا گفت: لایحه ای به من ندادید، چیزی دست من نیست!

    معلوم شد که آقایان آمدند و این لایحه را فراموش کرده بودند که بیاورند!

    آقای نواب فوق‌العاده عصانی شد و گفت که آقا! این چطور ممکن است که سه نفر آدم مانند شما بلند شدید، آمدید اینجا، همه آدم های درجه یک مملکت، یک لایحه را نتوانستید بیاورید؟ پس چه باید کرد؟ تا ساعت 16 بعداز ظهر لایحه را باید تحویل دهیم.

    من تلفن را برداشتم و با زبان هلندی گفتم که این تلفن خیلی برای ما مهم است، خواهش می کنم که زودتر وصل کنید. تلفن در سال 1951 مانند تلفن امروز نبود که بتوانید آزاد تلفن کنید شما می بایست به اداره تلفن می گفتید که این خط را من می خواهم تا وصل شود و بتوانید صحبت کنید. بالاخره تلفن به تهران وصل شد.

    نواب گفت اگر ممکن است شما یک انگلیسی‌دان خوب پیدا کنید بیاید پای تلفن و لایحه را بخواند. یک خانمی آمد، نشست و آنان می خواندند و این خانم سریع می نوشت. این وسط‌ها تلفن قطع می شد و دوباره وصل می شد، یک جمله معنی پیدا نمی کرد. خلاصه قبل از ساعت 16 من لایجه را برداشتم و تحویل دادم به آقای بادوان که معاون دیوان دادگستری لاهه بود.

    وقتی کار تمام شد، آقای نواب که فوق‌العاده کاری و خوش قلب ولی مرد خیلی عصبانی نیز بود، به این ها گفت: حقیقتاً ننگ بر شما ها.

    گفت: «آقای شایگان! شما می خواهید نفت را ملی کنید، شما عُرضه یک کاغذ آوردن از تهران را ندارید، سه نفر دست خالی آمدید اینجا برای یک چنین کار مهمی، آن وقت می خواهید نفت را ملی کنید!»

    [ghazavatonline]

  • مبارزه با فساد گرگ قبرستان می خواهد

    مبارزه با فساد گرگ قبرستان می خواهد

    قضاوت آنلاین: نقش و اهمیت مطبوعات آزاد در مبارزه با فساد ساختار یافته در جوامع بدان حد رسیده که اگر صدها مأمور مخفی هم گمارده شوند نمی توانند جای خالی آن ها را پر کنند. به همین جهت است که در غرب بدرستی اهمیت آن را شناخته و شاهد آن هستیم که رسانه ها اعم از مستقل و وابسته نقش پر رنگی در این مبارزه دارند، دستگیری برخی مسئولین که مرهون افشاگری همین رسانه ها بوده، مؤید این امر است. شاید به جهت همین کارکرد است که برخی گفته‌اند: ایران، گرگ قبرستان می خواهد!
    خاطره حاضر که تأکیدی بر ضرورت وجود قشر روزنامه نگاران آزاد در جامعه است را یکی از همران رضا شاه که با وی سفری به ترکیه داشت، نقل می کند که بسیار خوندنی و تأمل برانگیز است.

    نقش روزنامه نگاران در مبارزه با فساد مالی جوامع

    روزی در میان گفتگوهای آتاتورک و رضا شاه، یک مرتبه آتاتورک یکی از روزنامه های محلی را در دست می گیرد که راجع به اختلاس یکی از کارمندانِ یکی از وزارتخانه ها نوشته بود. آتاتورک آن روزنامه را به «عصمت اینونو» نخست وزیر ترکیه نشان داده و دستور رسیدگی می دهد.

    رضا شاه با تعجب می پرسد: چرا به روزنامه نگاران اجازه می دهد چنین مطالبی را نوشته و مامورین دولت را زیر سوال ببرند، من در ایران به هیچیک از جراید اجازه نمی دهم که کوچکترین انتقادی از رفتار مامورین دولت بکنند!

    آتاتورک در جواب رضا شاه داستان جالبی را چنین نقل می کند:

    روزی یک خانمی ثروتمند و زیبا به یکی از رمال ها مراجعه می کند و می گوید که شوهرم مرا خیلی دوست دارد اما من او را دوست ندارم و می خواهم طلاقم بدهد!

    رمال که نمی خواسته چنین مشتری پولداری را زود از دست بدهد، روی کاغذ چیزی نوشته و به خانم می دهد تا در یکی از شب های تاریک، کاغذ را در قبرستانی دفن کند، اما در زمان دفن کردن، نباید اصلا به «گرگ» فکر کند، چرا که در این صورت، نوشته تاثیری نخواهد داشت.

    خانم، کاغذ را مدام به قبرستان می برده، اما بلافاصله به یاد گرگ می افتاده و نمی توانسته کاغذ را دفن کند و ناچار برمی گشته.

    آتاتورک در ادامه می گوید:

    روزنامه نگاران به منزله آن گرگ‌اند که به محض این که مقامی بخواهد اختلاس کند و رشوه ای بگیرد، بلافاصله آن گرگ یعنی (افشاگری روزنامه ها) در خیالش مجسم خواهد شد و دست از پا خطا نخواهد کرد!

    بدون وجود روزنامه های آزاد، حتی اگر بر هر مقام دولتی یک مامور مخفی هم گذاشته شود، باز هم قادر به کنترل فساد نخواهد بود، چرا که ممکن است آن مامور مخفی با آن مقام ساخت و پاخت کرده باهم بخورند!

    منبع: کتاب روزها از پی سال‌ها، علی مرادی مراغه ای

    بروزشده 1398/8/20

    بدون آزادی رسانه‌ها، فساد از بین نمی‌رود

    سعید لیلاز

     تا وقتی رسانه‌ها به پرونده قائم مقام فلان مسئول دسترسی نداشته باشند، فساد ریشه‌کن نمی‌شود

    چقدر قانون تصویب شد و چقدر در رسانه‌ها، در پژوهش‌ها، درباره دلایل فساد اقتصادی در ایران گفته و نوشته شد؟پس چرا ما هنوز با فسادهای گسترده، مفسدان جدید و ارقام ریز و درشت فساد اقتصادی رو به رو هستیم؟

    آزادی به این معنا نیست که رسانه‌ها اجازه داشته باشند تا فقط اسامی و اخبار محاکمات خاصی را منتشر کنند. بلکه به این معنی است که رسانه‌ها به اخبار محاکمات قائم مقام سابق فلان مقام هم دسترسی داشته باشند.

    در نبود آزادی برای نقد صریح همه ارکان قدرت، نمی‌توانیم به موفقیت مبارزه با فساد امید داشته باشیم./روزنامه ایران مورخ 1398/8/20