برچسب: آرای وحدت رویه هیأت عمومی دیوان عدالت اداری

آرای وحدت رویه هیأت عمومی دیوان عدالت اداری صادره به استناد ماده 90 قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری در رفع اختلاف بین شعب دیوان

  • ممانعت اشخاص در اخذ نظریات کارشناسی از کانون کارشناسان رسمی دادگستری تنها به حکم قانون ممکن است (رأی شماره 319)

    ممانعت اشخاص در اخذ نظریات کارشناسی از کانون کارشناسان رسمی دادگستری تنها به حکم قانون ممکن است (رأی شماره 319)

    جلوگیری اشخاص در استفاده از نظریات کارشناسی کانون کارشناسان رسمی دادگستری تنها به حکم قانون میسر است

    رأی شماره ۳۱۹ هیأت عمومی دیوان عدالت اداری با موضوع: ابطال نامه شماره ۳۰۰۵/۲۵/۹۰۳۰ ـ ۲۸/۲/۱۳۹۶دادستان عمومی و انقلاب شهرستان یزد

    شماره هـ/۹۶/ ۹۱۱                                                                         ۱۳۹۷/۳/۲۳

    بسمه تعالی

    جناب آقای اکبرپور

    رئیس محترم هیأت‌مدیره و مدیرعامل محترم روزنامه رسمی جمهوری اسلامی ایران

    با سلام

    یک نسخه از رأی هیأت‌عمومی دیوان عدالت اداری به شماره دادنامه ۳۱۹ مورخ ۱۳۹/۲/۲۵ ۷ با موضوع: «ابطال نامه شماره ۹۰۳۰/۲۵/۳۰۰۵ ـ ۱۳۹۶/۲/۲۸دادستان عمومی و انقلاب شهرستان یزد.» جهت درج در روزنامه رسمی به پیوست ارسال می‌گردد.

    مدیرکل هیأت‌عمومی و هیأتهای تخصصی دیوان عدالت اداری ـ مهدی دربین

    تاریخ دادنامه: ۱۳۹۷/۲/۲۵       شماره دادنامه: ۳۱۹        کلاسه پرونده: ۹۱۱/۹۶

    مرجع رسیدگی: هیأت‌عمومی دیوان عدالت اداری.

    شاکی: آقای حامد دهقان

    موضوع شکایت و خواسته: ابطال نامه شماره ۹۰۳۰/۲۱۵/۳۰۰۵ ـ ۱۳۹۶/۲/۲۸ دادستان عمومی و انقلاب شهرستان یزد

    گردش کار: شاکی به موجب دادخواست و لایحه تکمیلی اعلام کرده است که:

    الف: متن دادخواست:

    «احتراماً با استعانت از خداوند متعال به استحضار می‌رساند برابر لایحه پیوست مصوبه  مورد شکایت مغایر با قوانین و مقررات می‌باشد (فعلاً از بعد شرعی ادعایی ندارم) بدواً تقاضای طرح در هیأت عمومی و سپس ابطال آن مورد عنایت می‌باشد. لازم به ذکر است اصل مصوبه در اختیار بنده نمی‌باشد که تقاضا دارم از مرجع مربوطه استعلام به عمل آید.

    ب: لایحه تکمیلی:

    ریاست محترم دیوان عدالت اداری

    با سلام و تحیت:

    احتراماً به استحضار می‌رساند مدتی قبل با تقدیم درخواستی به کانون کارشناسان رسمی دادگستری یزد درخواست  کارشناسی از قولنامه را نمودم که در جوابیه اعلام داشتند برابر مصوبه پیوست طرف شکایت به کانون کارشناسان رسمی دادگستری استان یزد اعلام داشته که از پذیرش درخواست اشخاص اعم از حقیقی و حقوقی در رشته خط و امضاء ممانعت به عمل آید و تقاضای کارشناسی در این رشته فقط با دستور مقام قضایی انجام گیرد. با توجه به اینکه محدودکردن حقوق اشخاص نیاز به وضع قانون از سوی مجلس شورای اسلامی دارد لذا مصوبه مورد شکایت خارج از حدود اختیارات مقام وضع کننده می‌باشد که به شرح ذیل اعلام می‌گردد:

    ۱ـ برابر ماده ۶۹ آیین‌نامه اجرایی قانون کارشناسان رسمی دادگستری مصوب ۱۳۸۲ هیأت وزیران «در صورتی که مراجع قضایی و انتظامی وزارتخانه‌ها، ادارات، سازمانها، مؤسسات و شرکتهای دولتی و وابسته به دولت، بانکها، نهادها، بنیادها، شهرداریها و اشخاص حقیقی و حقوقی، کارشناس رسمی از کانونها خواسته باشند، مکلفند دستمزد کارشناسی را در امور ارجاعی به حساب کانون یا نمایندگی کانون مربوط واریز نمایند تا پس از کسر پنج درصد (۵%) سهم کانون و سایر کسورات قانونی مابقی به کارشناس پرداخت گردد.» اشخاص حقیقی و حقوقی می‌توانند جهت امور کارشناسی مستقیماً (بدون دستور مقام قضایی) با درخواست از کانون کارشناسان رسمی دادگستری تقاضای کارشناسی نمایند.

    ۲ـ برابر ماده ۴ تعرفه دستمزد کارشناسان رسمی دادگستری مصوب ریاست قوه قضاییه «کلیه اشخاص حقیقی و حقوقی مکلفند در صورت درخواست کارشناس یا هیأت کارشناسی، دستمزد کارشناسی را طبق این تعرفه و در صورتی که قبلاً قابل برآورد نباشد حسب مورد به طور علی‌الحساب به حساب کانون یا مرکز تودیع و قبض آن را در پرونده مربوط پیوست نمایند در این صورت کارشناسان رسمی مکلفند پس از تودیع دستمزد نسبت به انجام کارشناسی اقدام نمایند.»

      ۳ـ دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان یزد علت مصوبه را جلوگیری از سوء استفاده متهمین بیان نموده است این در حالیست که برابر ماده ۱۶۶ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ «در صورتی که نظر کارشناس با اوضاع و احوال محقق و معلوم مورد کارشناسی مطابقت نداشته باشد، بازپرس نظر کارشناس را به نحو مستدل رد می‌کند و موضوع را به کارشناس دیگر ارجاع می‌دهد» چنانچه افراد با مراجعه به کانون کارشناسان اقدام به اخذ نظریه، کارشناس ذیصلاح (بدون دستور مقام قضایی) نمایند و سپس نظریه کارشناس مذکور به مرجع قضایی ارائه شود با توجه به ماده فوق مقام قضایی می‌تواند در صورت مغایرت با اوضاع و احوال پرونده خود رأساً اقدام به تعیین کارشناس نماید.

    لازم به ذکر است تعیین کارشناس از سوی کانون کارشناسان بر اساس نوبت و تخصص کارشناس بوده و فرد حقیقی یا حقوقی در تعیین آن نقشی ندارد (با توجه به اینکه هر کارشناس موظف به پرداخت حق عضویت به کانون بوده و همه کارشناسان در برابر هم برابرند و تبعیض در ارجاع امور کارشناسی مجاز نمی‌باشد و در صورت عدم توجه به این موضوع مرتکب تخلف شده و در مرجع ذیصلاح قابل تعقیب خواهد بود) حال با عنایت به مراتب فوق و نظر به اینکه صلاحیت کارشناسان رسمی دادگستری از سوی مقامات ذیصلاح مورد بررسی و گزینش قرار گرفته و صلاحیت و اولویتهای اخلاقی آنان مورد تأیید بوده و سپس پروانه فعالیت برای آنان صادر شده است و اظهار نظر کارشناسی آنان با توجه به تخصص آنان تنظیم می‌شود و چنانچه قائل باشیم برای هر مورد کارشناسی به محکمه مراجعه شود (صرف نظر از شلوغ بودن محاکم و اینکه می‌باید ساعتها درب اتاق مقام قضایی انتظار کشید) عملاً باعث می‌شود افراد از حق و حقوق قانونی خود منصرف شده یا در صورت مراجعه باعث افزایش آمار پرونده‌های  مطروحه در دادگستری شود، که این موضوع با سیاستهای قوه قضاییه در تعارض است و عملاً قضات به وظیفه اصلی خود که همان برخورد با مجرمین و احقاق حقوق عامه است باز می‌دارند، لذا بدواً تقاضای طرح در هیأت عمومی و ابطال آن مورد عنایت می‌باشد.»

    متن نامه مورد اعتراض به قرار زیر است:

    «ریاست محترم کانون کارشناسان رسمی دادگستری استان یزد

    سلام علیکم
    حسب گزارش واصله بعضاً مشاهده گردیده است برخی از متهمان برای فرار از نظریه کارشناسی منتخب از سوی قاضی رسیدگی کننده در مرحله تحقیقات، اقدام به مراجعه به آن کانون و یک کارشناس با نظر خود انتخاب می‌نمایند و آن مرکز خواسته آنها را در مقام تأمین دلیل اجابت می‌نماید لذا مقتضی است جهت جلوگیری از هرگونه سوء استفاده متخلفین و متهمین از نظریه‌های صادره از سوی کارشناسان آن کانون، من بعد هرگونه اخذ نظریه کارشناسان تشخیص خط و امضاء با دستور و خواسته مقام قضایی باشد. ضمناً به کارشناسان متذکر گردد اخذ وجه در خارج از چارچوب قانونی (به غیراز حساب کانون کارشناسان) تخلف محسوب می‌گردد و در صورت اعاده شکایت به دادسرا در این زمینه، اقدام تعقیبی انجام خواهد شد.»

    در پاسخ به شکایت مذکور، دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان یزد به موجب لایحه شماره ۹۰۳۰/۱۱۱۰/۳۰۰۵ ـ ۱۳۹۶/۸/۱۴ توضیح داده است که:

    «رئیس محترم دیوان عدالت اداری

    با سلام
    احتراماً، در پاسخ به دعوای مطرح شده علیه اینجانب در کلاسه پرونده ۹۱۱/۹۶ و شماره پرونده ۹۶۰۹۹۸۰۹۰۵۸۰۰۷۹۷ بدواً مستند به ماده ۱۰ قانون دیوان عدالت اداری و بندهای ۳ گانه آن، رسیدگی به دعوای لغو و ابطال دستورات و تصمیمات قضایی از صلاحیت آن دیوان خارج می‌دانم و تقاضای رد دعوای مطروحه را دارم، در صورت اصرار آن دیوان بر صلاحیت خویش و رد ایراد اینجانب، استحضاراً به عرض می‌رساند که همان گونه که در نامه  مورد درخواست متقاضی اشاره شده است، بعضی افراد برای مقابله با تصمیمات قضایی قضات دادسرا (که در پروندهای جعل و انتقال مال غیرکه غالباً اراضی است موضوعات را به کارشناسی خط و امضا ارجاع می‌داده اند) رأساً با ارائه قولنامه‌های خود به صورت یک طرفه اقدام به تأمین دلیل می‌نمودند و با توجه به اینکه موضوع تفهیم به کارشناس توسط مقام قضایی مشخص نیست کارشناسان نیز به درخواست متقاضی و رأساً اصالت قولنامه را تأیید می‌نمودند و مستمسک سوء استفاده از این قولنامه‌ها را در مراجع قضایی و اداری و یا در خرید و فروش اراضی را با توجه به نظر کارشناس خط و امضا فراهم می‌نمودند یا اینکه با توسل به این شیوه و اخذ نظر ۳ نفر یا ۵ نفر کارشناس خط و امضاء نظرات کارشناسان در پرونده‌ها را به بعد از رسیدگی‌های دادسرا و اتخاذ تصمیم زیر سئوال می‌بردند و موجبات اطاله دادرسی و یا تجدید رسیدگی را فراهم می‌نمودند لذا با توجه به گزارش مکرر شعب تحقیق دادسرا در سوء استفاده افراد معلوم الحال از این حربه و اینکه وظیفه ذاتی دادسرا پیشگیری از وقوع جرم و جلوگیری از تحقق زمینه جرم است از کانون کارشناسان خواسته شده که در این موارد با دستور مقام قضایی) اعم از دادسرا و یا دادگاه و یا شورای حل اختلاف در مقام تأمین دلیل (اقدام به کارشناسی نمایند تا مورد و موضوع کارشناسی در قالب قانونی به کارشناس تفهیم گردد و نظر کارشناس نیز در جهت انجام تأمین دلیل باشد نه اینکه به تقاضای اشخاص، اقدام به کارشناسی خط و امضا و بررسی اصالت اسناد شود مضاف اینکه امر عدمی که نیاز به اثبات ندارد و چنانچه اشخاص مدعی عدم جعل هستند که نیاز به اثبات و تأمین دلیل ندارد مگر اینکه بنا به مطالبی که عرضه شد و در بالا ذکر گردید اهداف دیگری داشته باشند و ادعای اصالت را در شعبه تحقیق مطرح نمایند کما اینکه اسناد افراد در پناه اصل صحت و عدم توجه ایرادات است و از سوی دیگر فلسفه تأمین دلیل آن گونه که در مواد ۱۰۸ به بعد قانون آیین دادرسی مدنی آمده است هم لزوم رعایت تشریفات قانونی باید مد نظر باشد و هم فوریت امر و از بین رفتن دلیل که مراجعه خودسرانه افراد به کارشناس برای اخذ نظر موجب خدشه به این مقررات است. مراتب جهت استحضار ارسال می‌گردد.

    هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۲۵ با حضور رئیس و معاونین دیوان عدالت اداری و رؤسا و مستشاران و دادرسان شعب دیوان تشکیل شد و پس از بحث و بررسی با اکثریت آراء به شرح زیر به صدور رأی مبادرت کرده است.

    رأی هیأت عمومی

    مطابق ماده ۶۹ آیین‌نامه اجرایی قانون کانون کارشناسان رسمی دادگستری مصوب ۱۳۸۲ اشخاص حقیقی و حقوقی می‌توانند از خدمات کارشناسان رسمی کانونهای کارشناسان رسمی دادگستری برخوردار شوند. نظر به اینکه اعلام ممنوعیت و محدودیت در این خصوص به حکم قانونگذار و یا مقام ماذون از قِبَل قانونگذار نیاز دارد، بنابراین نامه شماره ۹۰۳۰/۲۱۵/۳۰۰۵ ـ ۱۳۹۶/۲/۲۸ دادستان عمومی و انقلاب شهرستان یزد به رئیس کانون کارشناسان رسمی دادگستری استان یزد مبنی بر  اینکه کانون از ارائه خدمات در بعضی رشته‌ها به اشخاص حقیقی خودداری کنند، از حدود اختیارات مقام مذکور خارج است و به استناد بند ۱ ماده ۱۲ و ماده ۸۸ قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب سال ۱۳۹۲نامه مذکور ابطال می‌شود.

    رئیس هیأت عمومی دیوان عدالت اداری ـ محمدکاظم بهرامی

    منبع: قضاوت آنلاین به نقل از روزنامه رسمی، سال هفتاد و چهار، شماره 21382، ویژه نامه شماره 1069، مورخ پنج شنبه 18 مرداد 1397

  • اختیاری شدن شدن اخذ کد رهگیری معاملات (رأی 1218)

    اختیاری شدن شدن اخذ کد رهگیری معاملات (رأی 1218)

    رأی شماره ۱۲۱۸ – 1393/7/14 هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در ابطال بخشنامه شماره ۱۱۸۳۹ـ ۷/۲/۱۳۸۸ سازمان امور مالیاتی کشور در الزام به اخذ کد رهگیری برای دریافت مفاصا حساب مالیاتی

    شماره هـ/۱۲۷۰/۹۰                                                                        ۱۳۹۳/۸/۴

    تاریخ دادنامه : ۱۳۹۳/۷/۱۴       شماره دادنامه: ۱۲۱۸     کلاسه پرونده : ۱۲۷۰/۹۰

    مرجع رسیدگی: هیأت عمومی دیوان عدالت اداری
    شاکی : آقای غلامرضا شیرین زاده
    موضوع شکایت و خواسته : ابطال بخشنامه شماره ۱۱۸۳۹ـ ۱۳۸۸/۲/۷ سازمان امور مالیاتی کشور

    گردش کار : شاکی به موجب دادخواستی ابطال بخشنامه شماره ۱۱۸۳۹ـ ۱۳۸۸/۲/۷ سازمان امور مالیاتی کشور را خواستار شده و در جهت تبیین خواسته اعلام کرده است که:

    «با سلام:

    احتراماً، جهت نقل و انتقال رسمی موضوع ماده ۱۸۷ قانون مالیاتهای مستقیم خوانده به مالکان و مؤدیان الزام می‌کند که علاوه از اخذ استعلام از دفترخانه تنظیم‌کننده سند، نسبت به تهیه مبایعه‌نامه و کد رهگیری از مشاورین املاک قیام نمایند. این جانب یا هر مالک دیگری بنا به ضرورت‌ها و مصلحت، شاید الزاماً نخواهیم نسبت به تهیه مبایعه‌نامه و مراجعه به مشاورین املاک اقدام نماییم. صراحت قانونی نیز مبنی بر الزام متعاملین به تنظیم مبایعه‌نامه عادی و اخذ کد رهگیری وجود ندارد.

    اقدام خوانده موجبات تحمیل هزینه‌های ناخواسته، کمیسیون بنگاه به طرفین را می‌نماید. در مراجعه به خوانده پس از اخذ استعلام از دفترخانه، خوانده صدور مفاصا حساب را منوط به داشتن کد رهگیری مشاورین املاک می‌داند، این موضوع منافی قواعد آمره در معاملات و به واقع عملاً جلوگیری از اجرای قانون نحوه تسهیل تنظیم اسناد رسمی مصوب سال ۱۳۸۵ می‌نماید. لذا تقاضای ابطال بخشنامه شماره ۱۱۸۳۹ـ ۱۳۸۸/۲/۷ اعلام غیرقانونی بودن اقدام خوانده مربوطه را می‌نماید.»

    متعاقباً در پاسخ به اخطار رفع نقصی که توسط اداره کل هیأت عمومی دیوان عدالت اداری و در اجرای ماده ۳۸ قانون دیوان عدالت اداری مصوب سال ۱۳۸۵ برای شاکی ارسال شده بود، وی به موجب لایحه‌ای که به شماره ۵۸۰۱۷۶۹ ـ ۱۳۹۰/۱۲/۲۱ ثبت دفتر اندیکاتور هیأت عمومی شده اعلام کرده است که:

     «با سلام:

    احتراماً، در خصوص پرونده کلاسه ۱۲۷۰/۹۰ و شماره پرونده ۹۰۰۹۹۸۰۹۰۰۰۰۰۱۹۸ و عطف به اخطاریه رفع نقص، بدین وسیله در فرجه قانونی معروض می‌دارد:

    ۱ـ  بخشنامه ۱۱۸۳۹ـ ۱۳۸۸/۲/۷ مغایر با قانون نحوه تسهیل تنظیم اسناد رسمی مصوب سال ۱۳۸۵ است.

    ۲ـ بخشنامه فوق‌الذکر مغایر با مواد ۴۶ و ۴۷ قانون ثبت است.»

    متن بخشنامه مورد اعتراض به قرار زیر است:

    مخاطبین اصلی ذی نفعان        امور مالیاتی شهر تهران، امور مالیاتی استان تهران، ادره کل امور مالیاتی

    موضوع: کد رهگیری املاک و مستغلات

    «پیرو بخشنامه شماره ۱۱۶۴۳۸-۱۳۸۷/۱۱/۱۲ در خصوص اجرای بند ۶ تصویب‌نامه شماره ۱۹۰۳۲۸/ت۴۱۶۳۲ک – ۱۳۸۷/۱۰/۲۱ کمیسیون موضوع اصل ۱۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، با توجه به برخی مشکلات اجرایی در ارائه کد رهگیری معلات املاک و مستغلات توسط اشخاص و با عنایت به تکالیف دفاتر اسناد رسمی مندرج در بند ۴ تصویب‌نامه یاد شده مقرر می دارد، مادامی که دفاتر اسناد رسمی ذی ربط، کد رهگیری مربوط را در استعلام های موضوع ماده ۱۸۷ قانون درج نمی‌نمایند، در مواردی که انتقال املاک و مستغلات بر اساس احکام قطعی دادگاه‌ها، واگذاری از طریق انتقال قهری(ارث)، ستاد اجرایی فرمان امام(ره)، و یا انتقال از طریق تعاونی های مسکن به اعضای مربوطه صورت می پذیرد، نقل و انتقالات مربوط به شهرداری، اجراییات ثبت و نهادهای عمومی غیر دولتی و همچنین سایر مواردی که با تشخیص رییس امور مالیاتی ذی ربط معاملات آنها بدون مراجعه به دفاتر مشاوران املاک صورت می‌پذیرد، در صورت عدم ارائه کد رهگیری، صدور گواهی موضوع ماده ۱۸۷ قانون مالیات های مستقیم توسط ادارات مالیاتی بلامانع است.

    مدیران کل امور مالیاتی مسئول حسن اجرای این بخشنامه می‌باشند.

    رییس کل سازمان امور مالیاتی کشور»

    در پاسخ به شکایت مذکور، مدیرکل دفتر حقوقی سازمان امور مالیاتی کشور، به موجب لایحه شماره ۱۵۳۲۲- ۲۱۲ / د – ۲۱ / ۴ / ۱۳۹۱ توضیح داده است که:

    «موضوع شکایت نام برده ابطال بخشنامه شماره ۱۱۸۳۹ – ۲ / ۷ / ۱۳۸۸ و اعلام غیر قانونی بودن الزام مودیان موضوع ماده ۱۸۷ قانون مالیات‌های مستقیم به تقدیم کد رهگیری مشاورین املاک جهت مفاصا حساب مالیاتی عنوان شده است. با توجه به اینکه تکالیف دفاتر اسناد رسمی مندرج در بند ۴ تصویب‌نامه شماره ۱۹۰۳۲۸ / ت ۴۱۶۳۲ ک – ۲۱ / ۱۰ / ۱۳۸۷ کمیسیون موضوع اصل ۱۳۸ قانون اساسی مبنی بر ممنوعیت دفاتر اسناد رسمی از ثبت هر گونه معاملاک املاک و مستغلات بدون کد رهگیری منجر به ایجاد مشکلاتی در اجرای بند ۶ همان تصویب‌نامه و ارائه کد رهگیری معاملات مذکور شده است، بخشنامه‌ی مزبور جهت ارائه تسهیلات برای مودیان صادر شده و مادامی که دفاتر اسناد رسمی ذی‌ربط کد رهگیری مربوط را در استعلام‌های موضوع ماده ۱۸۷ قانون مالیات‌های مستقیم درج نمی‌کنند، در مواردی صدور گواهی موضوع ماده ۱۸۷ قانون یاد شده را بدون ارائه کد رهگیری بلامانع دانسته است، تصویب‌نامه صدرالذکر با توجه به نظر رییس مجلس شورای اسلامی توسط هیات وزیران در جلسه ۲۹ / ۹ / ۱۳۸۸ به موجب تصویب‌نامه شماره ۱۹۷۲۸۴ / ت ۴۳۶۷۲ ه – ۹ / ۱۰ / ۱۳۸۸ اصلاح شد از جمله موارد اصلاح که به موجب بند ب مصوبه اخیر صورت گرفته این است که متن ذیل جایگزین بند ۴ تصویب‌نامه پیشین شده است:

    «دفاتر اسناد رسمی مکلفند در زمان ثبت معاملات راجع به عین یا منفعت املاک یا مستغلات اعم از بیع، اجاره، وکالت، هبه، صلح و… هویت اشخاص حقیقی و حقوقی را با شماره ملی که به وسیله سازمان ثبت احوال کشور و شناسه اشخاص حقوقی که توسط سازمان ثبت اسناد و املاک کشور در اختیار قرار می‌گیرد، طبق قوانین و مقررات احراز نمایند و اطلاعات معاملات یاد شده را به ترتیبی که سازمان ثبت اسناد و املاک کشور بر اساس ماده ۱۳۱ قانون برنامه چهارم توسعه تعیین کرده و می‌کند در سیستم رایانه‌ای سازمان وارد و ثبت نام نمایند تا از طریق این سیستم به سامانه هوشمند املاک و مستغلات منتقل شود.»

    بخشنامه مذکور مغایرتی با قانون تسهیل تنظیم اسناد در دفاتر اسناد رسمی و مواد ۴۶ و ۴۷ قانون ثبت اسناد و املاک ندارد زیرا افراد اجبار به تنظیم سند رسمی نمی‌شوند بلکه زمانی که به هر دلیل (از جمله با توجه به حکم مقرر در ماده ۴۸ قانون اخیر‌الذکر) شخص ذی‌نفع تصمیم به ثبت سند انتقال در دفاتر اسناد رسمی می‌گیرد، اداره امور مالیاتی صلاحیت‌دار در پاسخ به استعلام دفتر اسناد رسمی حسب حکم مقرر در بند ۶ تصویب‌نامه یاد شده برای صدور گواهی موضوع ماده ۱۸۷ باید کد رهگیری ارائه نماید.

    قانون مالیات‌های مستقیم تکلیف به مطالبه کد رهگیری ثبت معامله در سامانه ثبت معاملات املاک و مستغلات کشور کرده است و از آنجا که به مقررات معتبر در زمان صدور بخشنامه (تصویب‌نامه شماره ۱۹۰۳۲۸ / ت ۴۱۶۳۲ ک – ۲۱ / ۱۰ / ۱۳۸۷ ) استناد شده و مفاد آن بخشنامه فی‌نفسه متضمن قواعد آمره برای مودیان نیست، بلکه صرفا بازگو کننده مفاد تصویب‌نامه یاد شده است و با توجه به اینکه با اصلاح بند ۴ تصویب‌نامه، شکایت شاکی فاقد محمل قانونی است، به لحاظ عدم مغایرت بخشنامه مذکور با قوانین و مقررات یاد شده، استدعای رسیدگی و رد شکایت شاکی را دارد.

    ھیأت عمومی دیوان عدالت اداری در تاریخ یاد شده با حضور رؤسا، مستشاران و دادرسان شعب دیوان تشکیل شد. پس از بحث و بررسی، با اکثریت آراء به شرح آينده به صدور رأی مبادرت می کند.

    رأی هیأت عمومی

    «با توجه به اینکه بخشنامه مورد اعتراض بر مبنای بند ۴ تصویب‌نامه شماره ۱۹۰۳۲۸ / ت ۴۱۶۳۲ ک – ۲۱ / ۱۰ / ۱۳۸۷ کمیسیون موضوع اصل ۱۳۸ قانون اساسی صادر شده است و مصوبه مذکور مطابق نظر شماره ۲۵۸۸۲ / ۳۱۱ / ه / ب – ۲ / ۶ / ۱۳۸۸ رییس مجلس شورای اسلامی در اجرای اصول ۸۵ و ۱۳۸ قانون اساسی ملغی‌الاثر اعلام شده است ولی از بخشنامه مورد شکایت رفع اثر نشده است و بخشنامه مارالذکر با بند ج ماده ۱ و ماده ۲ قانون تسهیل تنظیم اسناد در دفاتر اسناد رسمی مصوب سال ۱۳۸۵ و ماده ۱۸۷ اصلاحی قانون مالیات‌های مستقیم مصوب سال ۱۳۸۰ مغایرت دارد، لذا بخشنامه شماره ۱۱۸۳۹ – ۷ / ۲ / ۱۳۸۸ سازمان امور مالیاتی کشور خلاف قوانین فوق‌الذکر و از حدود اختیارات مرجع تصویب آن خارج است و مستند به بند یک ماده ۱۲ و ماده ۸۸ قانون تشکیلات و آیین‌ دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب سال ۱۳۹۲ ابطال می‌شود.»

    رئیس هیأت عمومی دیوان عدالت اداری -محمد جعفر منتظری

    منبع: روزنامه رسمی، سال هفتاد، شماره 20289، ویژه نامه شماره 726، پنج شنبه 8 آبان 1393

  • دادگاه حقوقی صالح رسیدگی به دعوای مطالبه خسارت تأخیر تأدیه محکوم به از کارفرما (رأی 757)

    دادگاه حقوقی صالح رسیدگی به دعوای مطالبه خسارت تأخیر تأدیه محکوم به از کارفرما (رأی 757)

    رأی وحدت‌ رویه شماره ۷۵۷ تاریخ 29 فروردین 1396 هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور در خصوص مرجع رسیدگی به دعوی مطالبه خسارت تأخیر تأدیه محکومٌ‌به از کارفرما

    شماره: ۱۱۰/۱۵۲/۹۸۶۸

    تاریخ: ۱۳۹۶/۳/۹

    مدیر عامل محترم روزنامه ‌رسمی‌ جمهوری اسلامی ایران

    گزارش پرونده وحدت‌رویه ردیف ۴۸/۹۵ هیأت عمومی دیوان‌عالی‌کشور با مقدمه مربوط و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد می‌شود.                  

      ابراهیم ابراهیمی ـ معاون قضائی دیوان عالی کشور

    مقدمه

    جلسه هیأت ‌عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۴۸/۹۵ در ساعت ۸:۳۰ روز سه‌شنبه مورخ ۱۳۹۶/۰۱/۲۹ به ‌ریاست حضرت حجت‌الاسلام‌ و‌المسلمین جناب آقای حسین کریمی رئیس دیوان ‌‌عالی‌‌کشور و با حضور جناب آقای محمد مصدق نماینده دادستان ‌کل‌ کشور و با شرکت آقایان رؤسا، مستشاران و اعضای ‌معاون کلیه شعب دیوان‌عالی‌کشور، در سالن هیأت‌ عمومی تشکیل شد و پس از تلاوت آیاتی از کلام الله مجید و قرائت گزارش ‌پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکت‌ کننده در خصوص مورد و استماع نظر دادستان محترم ‌کل‌ کشور که به ‌ترتیب‌ ذیل منعکس ‌می‌گردد، به ‌صدور رأی وحدت‌ رویه ‌قضایی شماره ۷۵۷-۱۳۹۶/۰۱/۲۹ منتهی گردید.

    الف: گزارش پرونده

    احتراماً معروض می‌دارد: بر اساس گزارش منضم به نامه شماره ۹۴۲۶۳۶۰۸- ۱۳۹۴/۱۲/۲۴ واصله از مجلس شورای اسلامی از شعب دهم و یازدهم دیوان عالی کشور با اختلاف استنباط از مواد یک و یکصد و پنجاه و هفت قانون کار مصوّب سال ۱۳۶۹ آراء متفاوت صادر شده است که خلاصه جریان قضیه به شرح ذیل منعکس می‌شود:

    الف. به دلالت محتویات پرونده کلاسه ۹۲۰۲۷۸ شعبه دهم دیوان عالی کشور، آقای قنبر … دادخواستی به طرفیت شرکت بهره‌برداری از شبکه‌های آبیاری و زهکشی دشت گرمسار تقدیم کرده و مفاداً خسارات تأخیر تأدیه موضوع محکومیت خوانده به شرح دادنامه شماره ۱۳۷-۱۳۹۰/۵/۵ هیأت تشخیص اداره کار و امور اجتماعی گرمسار مقوم به مبلغ ۱۵/۰۰۰/۰۰۰ ریال و هزینه دادرسی را مطالبه نموده، پرونده امر ابتدا در شعبه اول شورای حل اختلاف مرکزی گرمسار مطرح شده و منتهی به صدور رأی شماره ۰۰۰۰۳۲-۱۳۹۱/۵/۱۷ مبنی بر محکومیت خوانده گردیده است. سپس با اعتراض محکومٌ‌علیه، پرونده به شعبه دوم دادگاه عمومی حقوقی گرمسار ارجاع شده و این شعبه به موجب دادنامه شماره ۴۰۰۵۷۲-۱۳۹۱/۷/۴ چنین رأی می‌دهد: … با عنایت به اینکه طبق ماده ۵۱۵ قانون آیین دادرسی مدنی کلیه خسارات اعم از تأخیر تأدیه چه در زمان صدور حکم مطالبه شود، چه بعد از آن، باید در مرجع صالح صادرکننده رأی اصلی مورد رسیدگی قرار گیرد، از طرفی، اختلاف فردی بین کارگر و کارفرمای ناشی از قانون کار، با توجه به قانون کار مصوّب سال ۱۳۶۹ خصوصاً مواد ۱ و ۱۵۷ قانون کار باید در هیأت‌های حل اختلاف اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی مورد رسیدگی قرار گیرد؛ لهذا دادگاه با نقض رأی بدوی قرار عدم صلاحیت به شایستگی هیأت مذکور مستقر در اداره کار و امور اجتماعی گرمسار صادر نموده و پرونده را در اجرای ماده ۲۸ قانون آیین دادرسی در امور مدنی به دیوان عالی کشور ارسال کرده که پس از ثبت و ارجاع آن به شعبه دهم، طی دادنامه ۴۵۱-۱۳۹۲/۷/۱۴ به شرح ذیل اتخاذ تصمیم کرده‌اند:

    «مورد خواسته مستفاد از مندرجات دادخواست تقدیمی خواهان مطالبه خسارت تأخیر تأدیه محکومٌ‌به رأی شماره ۱۳۷-۱۳۹۰/۵/۵ هیأت تشخیص اداره کار و امور اجتماعی گرمسار می‌باشد. نظر به اینکه ماهیت دعوی مطروحه با اختلافات ناشی از روابط کارگری و کارفرمایی موضوع ماده ۱۵۷ قانون کار، ارتباطی ندارد، لذا رأی شماره ۴۰۰۵۷۲-۱۳۹۱/۷/۴ شعبه دوم دادگاه عمومی حقوقی گرمسار صحیح نبوده، ضمن نقض آن و اعلام صلاحیت همان دادگاه در رسیدگی به قضیه مطروحه، مقرر می‌دارد دفتر پرونده را در اجرای ماده ۲۸ قانون آیین دادرسی مدنی به مرجع ذیربط اعاده نماید.»

    ب. طبق مندرجات پرونده کلاسه ۹۳۱۴۶۱ شعبه یازدهم دیوان عالی کشور آقای حسین … دادخواستی به طرفیت شرکت ذوب فلزات ابهر به خواسته مطالبه خسارت تأخیر در تأدیه بدهی به مبلغ ۲۳۴/۳۲۳/۲۲۶ ریال تقدیم دادگاه عمومی ابهر نموده و توضیح داده که خوانده به موجب رأی شماره ۲۱۷ هیأت تشخیص اداره کار[محکوم به پرداخت] مبلغ ۲۳۴/۳۲۳/۲۲۶ ریال در حق اینجانب گردیده، ولی متأسفانه با وجود صدور برگ اجرائیه تاکنون اقدام به اجرای حکم ننموده است. تقاضای محکومیت خوانده به پرداخت خسارت تأخیر تأدیه را دارم. شعبه سوم دادگاه عمومی حقوقی ابهر با اعتقاد به اینکه هرگونه اختلاف فیمابین کارگر و کارفرما باید در هیأت‌های تشخیص و حل اختلاف موضوع قانون کار حل و فصل شود و از آنجا که مطالبه خسارت تأخیر تأدیه نسبت به اصل دین از متفرعات دعوی اصلی محسوب می‌گردد که به تبع اصل دعوا در صلاحیت مراجع موضوع ماده ۱۵۷ قانون کار است قرار عدم صلاحیت به شایستگی مراجع حل اختلاف اداره کار صادر و پرونده را در اجرای ماده ۲۸ قانون آیین دادرسی مدنی به دیوان عالی کشور ارسال کرده است که پس از طرح در شعبه یازدهم به موجب دادنامه ۱۴۶۳-۱۳۹۳/۶/۳۰ چنین رأی داده شده است:

    «قرار عدم صلاحیت شعبه سوم دادگاه عمومی حقوقی ابهر که به اعتبار صلاحیت هیأت تشخیص اداره کار آن شهرستان صادر شده است، با توجه به استدلال به عمل آمده، صحیح و مورد تأیید است و پرونده جهت اقدام مقتضی اعاده می‌گردد.»

    با توجه به مراتب مذکور در فوق، چون اعضای محترم شعبه دهم دیوان عالی کشور رسیدگی به دعوی مطالبه خسارت تأخیر تأدیه محکومٌ‌به موضوع رأی هیأت تشخیص اداره کار و امور اجتماعی را با استدلال منعکس در رأی، در صلاحیت دادگاه حقوقی دانسته ولی اعضای محترم شعبه یازدهم در نظیر مورد، هیأت موضوع ماده ۱۵۷ قانون کار را واجد صلاحیت رسیدگی اعلام کرده‌اند و با این ترتیب اختلاف استنباط از قانون، موجب صدور آراء مختلف شده است، لذا به استناد ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری، طرح موضوع را برای صدور رأی وحدت رویه قضایی درخواست می‌نماید.

    معاون قضایی دیوان عالی کشور ـ حسین مختاری

    ب: نظریه دادستان کل کشور

    «موضوع از این قرار است که هیأت تشخیص اداره کار و امور اجتماعی خوانده را به پرداخت مبلغی در حق خواهان محکوم کرده است. خوانده به رأی صادره تمکین نکرده و از پرداخت محکوم‌ٌبه امتناع کرده است. خواهان(محکوم‌ٌله) پس از گذشت مدتی مطالبه خسارت تأخیر تأدیه نموده است. شعبه  دهم و یازدهم دیوان عالی کشور اختلاف نظر دارند که آیا این موضوع در صلاحیت دادگاه حقوقی است یا هیأت تشخیص اداره  کار؟

    شعبه یازدهم معتقد است که رسیدگی به این موضوع در صلاحیت هیأت حل اختلاف اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی است، زیرا هرگونه اختلاف فیمابین کارگر و کارفرما به استناد ماده ۱۵۷ قانون کار باید در هیأت‌های تشخیص و حل اختلاف مطرح شود و چون مطالب ه  خسارت تأخیر تأدیه نیز از متفرعات دعوی اصلی(اصل دین) محسوب می‌شود به تبع، اصل دعوی در صلاحیت همان هیأت‌ها است، شعبه  دهم دیوان  عالی کشور معتقد است که ماهیت دعوی دوم هیچ‌گونه ارتباطی با اختلافات ناشی از روابط کارگری و کارفرمایی ندارد و لذا در صلاحیت مرجع قضایی(دادگاه حقوقی) است. به نظر می‌رسد به دلایل زیر نظر شعبه دهم صائب است: ۱. هیأت تشخیص و هیأت حل اختلاف کارگری(موضوع مواد ۱۵۷، ۱۵۸ و ۱۶۰۰ قانون کار) برای رسیدگی به هرگونه اختلاف فردی بین کارگر و کارفرما تشکیل می‌شوند، در حالی که در دعوی دوم اختلاف بین کارگر و کارفرما وجود ندارد و چون محکومٌ‌علیه به رأی قطعی صادر شده از سوی هیأت تشخیص تمکین نکرده و مدت زمان طولانی گذشته است، محکومٌ‌له مطالبه خسارت تأخیر تأدیه را نموده است. ۲. موارد صلاحیت هیأت‌های تشخیص و حل اختلاف در ماده  ۱۵۷ قانون کار احصاء شده و این مورد از شمول آن خارج است. ۳. تقاضای خواهان در دعوی دوم، خسارت تأخیر تأدیه موضوع ماده ۵۲۲۲ قانون آیین دادرسی مدنی است. با توجه به مندرجات ماده مذکور، پذیرش تقاضای وی مستلزم رسیدگی قضایی و احراز شرایط مندرج در آن ماده است و احراز آن شرایط، نیازمند رسیدگی قضایی است و رسیدگی قضایی خارج از صلاحیت مراجع حل اختلاف اداره کار است. ۴. ماده  استنادی شعبه یازدهم دیوان عالی کشور، ماده ۵۱۵ قانون آیین دادرسی مدنی است که مقرر می‌دارد «دادگاه در موارد یادشده میزان خسارت را پس از  رسیدگی معین کرده و ضمن حکم راجع به اصل دعوا یا به موجب حکم جداگانه محکومٌ‌علیه را به تأدیه خسارت ملزم خواهد نمود.» اولاً، این ماده مربوط به دادگاه است نه هیأت‌های حل اختلاف. ثانیاً، قاعده تبعیت که در این ماده مطرح شده است به این معناست که دادگاهی که به اصل دعوی رأی می‌دهد به متفرعات آن نیز رأی دهد و بر همین اساس در ماده ۱۷۷ قانون آیین دادرسی کیفری نیز مقرر شده است«دادگاه مکلف  است ضمن صدور رأی کیفری در خصوص ضرر و زیان مدعی خصوصی نیز طبق ادله و مدارک موجود رأی مقتضی صادر کند.» حالا در همین فرض چنانچه دادگاه نسبت به جبران ضرر و زیان رأی داد و محکومٌ‌علیه تمکین نکرد و محکومٌ‌له مطالبه  خسارت تأخیر تأدیه نموده، چه دادگاهی  صلاحیت رسیدگی به این موضوع را دارد؟ قطعاً همه معتقدند که دادگاه حقوقی صلاحیت رسیدگی دارد، نه دادگاه کیفری که قبلاً به موضوع رسیدگی کرده است. ۵. اگر بنا را بر این بگذاریم که خسارت تأخیر تأدیه ناشی از دستمزد کارگر نوعی خواسته تبعی است و باید در مراجع حل اختلاف اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی رسیدگی شود، بایستی رسیدگی به دعوی اعسار مدیون(کارفرما) که منشأ آن دین موضوع کارگری و کارفرمایی است را هم در صلاحیت مراجع حل اختلاف کار بدانیم که قطعاً کسی این اعتقاد را نخواهد داشت. ۶. مطابق اصل ۱۵۹ قانون اساسی و ماده ۱۰۰ قانون آیین دادرسی مدنی، دادگستری مرجع رسمی رسیدگی به تظلمات است و صلاحیت مراجع اختصاصی بر خلاف اصل و استثناء است و در موارد شک باید به اصل مراجعه کرد. ۷. ملاک رأی وحدت رویه شمار ه ۶۰۴-۱۳۷۴/۱۲/۲۲۲ در تأیید همین نظر است که مقرر می‌دارد«با توجه به حقوق و تکالیفی که در قانون مذکور برای کارگر و پیمانکار ملحوظ گردیده، مطالبه  دستمزد و حقوق پیمانکار نسبت به کار انجام شده بر اساس قرارداد تنظیمی که مستلزم امعان نظر قضایی است، انطباقی با اختلاف بین کارگر و کارفرما نداشته و موضوع با توجه به شرح دعاوی مطروحه و کیفیت قراردادهای مستند دعوی از شمول ماده ۱۵۷۷ قانون کار خارج و بالنتیجه رسیدگی به موضوع در صلاحیت محاکم عمومی است.» با توجه به مراتب فوق، رأی صادر شده از شعب ه  دهم دیوان عالی کشور مورد تأیید می‌باشد.»

    ج: رأی وحدت‌ رویه شماره ۷۵۷ـ۱۳۹۶/۰۱/۲۹ هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور

    نظر به اینکه مطابق ماده ۱۵۷ قانون کار، رسیدگی به هرگونه اختلاف فردی بین کارفرما و کارگر که ناشی از اجرای این قانون و سایر مقررات کار باشد، در صلاحیت هیأت‌های تشخیص و حل اختلاف قرار داده شده است؛ بنابراین، چنانچه دعوای دیگری غیر از آنچه که در ماده  مرقوم به  آنها تصریح شده، بین اشخاص مذکور در فوق مطرح شود، رسیدگی به آن با توجه به اصل یکصد و پنجاه و نهم قانون اساسی که دادگاه‌های دادگستری را مرجع تظلّمات و شکایات قرار داده، از صلاحیت هیأت‌های مورد اشاره خارج و در صلاحیت دادگاه‌های دادگستری خواهد بود. بر این اساس، به نظر اکثریت قریب به اتفاق اعضای هیأت عمومی، رأی شعبه دهم دیوان عالی کشور که دعوی مطالبه خسارت تأخیر تأدیه محکومٌ‌به رأی هیأت تشخیص اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی را در صلاحیت دادگاه دانسته، صحیح و قانونی است.

    این رأی طبق ماده  ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب سال ۱۳۹۲۲ برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

    هیأت‌ عمومی دیوان‌ عالی‌ کشور

    نقل از روزنامه رسمی، سال هفتاد و سه شماره 21047، ویژه نامه شماره 962، چهارشنیه 24 خرداد 1396

  • بازرسی و تفتیش خودرو در جرائم غیرمشهود تنها با اجازه مقام قضایی میسر است (رأی 177)

    بازرسی و تفتیش خودرو در جرائم غیرمشهود تنها با اجازه مقام قضایی میسر است (رأی 177)

    رأی شماره 177 مورح 1380/5/25 هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در مورد ابطال بخشنامه شماره 402.01.179.1 مورخ 1379/4/11 اداره کل قوانین و امور حقوقی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران که تفتیش و بازرسی خودروها را علی الاطلاق و در غیرجرائم مشهود بدون‌ کسب اجازه مخصوص از مقام قضائی مجاز دانست (بیشتر…)

  • تمرد از دستور قانونی مقام مافوق اداری ناظر به وظایف و تکالیف پست سازمانی کارمند است (رأی 195)

    تمرد از دستور قانونی مقام مافوق اداری ناظر به وظایف و تکالیف پست سازمانی کارمند است (رأی 195)

    رأی شماره 195 مورخ 1379.6.20 هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در مورد رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش ـ 1437

    ‌رأی شماره 195ـ 1379.6.20 هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در مورد رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و‌پرورش ـ 1437
    ‌شماره هـ202.78. 1379.8.30
    ‌تاریخ: 1379.6.20 شماره دادنامه:195
    ‌کلاسه پرونده: 202.78
    ‌مرجع رسیدگی: هیات عمومی دیوان عدالت اداری
    ‌شاکی: مدیرکل دفتر هماهنگی هیاتهای رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش
    ‌موضوع شکایت و خواسته: اعلام تعارض آراء صادره از شعب اول، چهارم، دوازدهم و نوزدهم دیوان عدالت اداری
    ‌مقدمه:

    الف ـ شعبه چهارم در رسیدگی به پرونده کلاسه 107.74 موضوع شکایت آقای ربیع الله نوروزی به طرفیت هیأت تجدیدنظر رسیدگی به‌ تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش به خواسته اعتراض به رأی 1373.11.21 به شرح دادنامه شماره 1414 مورخ 1374.12.14 چنین رأی‌ صادره نموده است: هیأت تجدیدنظر رسیدگی به تخلفات اداری با توجه به نوع تخلف انتسابی به شاکی هر نوع استفاده غیرمجاز از شئون یا موقعیت‌ شغلی و امکانات اموال دولتی و دلایل و مدارک موجود و منعکس در پرونده و از جمله اخطاریه‌های صادره و نحوه اظهارات خود شاکی درخصوص‌ استفاده غیرمجاز از خانه‌های سازمانی و یا انطباق مورد با بند 25 از ماده 8 قانون رسیدگی به تخلفات اداری و مستنداً به بند ج از ماده 9 قانون مذکور و‌ با رعایت کلیه موازین و مقررات مربوطه مبادرت به صدور رأی نموده است که با توجه به مراتب فوق و اینکه خود شاکی هم هیچ گونه دلیلی که حاکی‌ از مخدوش بودن رأی مورد اعتراض خود باشد ارائه نداده است، بنابه مراتب در خصوص مورد تخلفی از اجرای قوانین و مقررات مربوطه محرز و مسلم‌ نمی‌باشد و در نتیجه موضوع شکایت شاکی غیرموجه و غیرثابت تشخیص و حکم به رد آن صادر می‌گردد.

    ب ـ شعبه نوزدهم در رسیدگی به پرونده‌کلاسه 51.74 موضوع شکایت آقای رضا پوراحمدی به طرفیت هیأت تجدیدنظر رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش به خواسته‌ اعتراض به رأی رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش به خواسته اعتراض به رأی مورخ 1373.11.26 به شرح دادنامه شماره 99 مورخ1375.2.16 چنین رأی صادر نموده است، در خصوص پرونده کلاسه 51.74 موضوع شکایت آقای رضا پوراحمدی در اعتراض به رأی مورخ 1373.11.26 هیأت تجدیدنظر رسیدگی به تخلفات اداری که طی آن شاکی به دلیل سرپیچی از اجرای دستورهای مقام های بالاتر و استفاده غیرمجاز از‌ امکانات دولتی محکوم به کسر یک دهم حقوق و فوق العاده شغلی به مدت یکسال شده است، با توجه به محتویات پرونده و پاسخ طرف شکایت و‌ بررسی سوابق نظر به اینکه شاکی در این مرحله از رسیدگی دلیل و مدرکی که موجب ابطال یا نقض رأی معترض علیه باشد ارائه نداده است تا مورد‌ امعان نظر قرار گیرد و از نظر رعایت مقررات و استناد به قانون نیز تخلفی در اقدامات خوانده مشهود نیست بنابه مراتب شکایت نامبرده فاقد وجاهت‌ قانونی است و رد می‌شود

    ج ـ شعبه اول در رسیدگی به پرونده کلاسه 1261.74 موضوع شکایت آقای حسین صفر خواه به طرفیت هیأت تجدیدنظر‌وزارت آموزش و پرورش بخواسته نقض رأی 1374.9.19 به شرح دادنامه شماره 973 مورخ 1375.8.28 چنین رأی صادر نموده است، با بررسی‌ اوراق و محتویات پرونده ملاحظه می‌شود از ناحیه شاکی دلیل و مدرکی که مثبت تخلف هیأت تجدیدنظر رسیدگی به تخلفات باشد ارائه نگردیده‌ است، بنابر این موجبی برای اجابت خواسته وی وجود نداشته و حکم به رد شکایت صادر می‌دارد.

    د ـ شعبه دوازدهم در رسیدگی به پرونده کلاسه 1505.73 موضوع شکایت آقای یدا… وثوقی به طرفیت هیأت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری آموزش و پرورش استان آذربایجان شرقی به خواسته‌ اعتراض به رأی .163‌هـ1. به شرح دادنامه شماره 575 مورخ 1375.10.3 چنین رأی صادر نموده است، شکایت شاکی موجه به نظر می‌رسد زیرا‌ اتهام منتسب به مشارالیه که مبنای رأی هیأت قرار گرفته عدم تخلیه خانه سازمانی است که هیأت آن را به سرپیچی از اجرای دستور‌مقام بالاتر تغییر و با انطباق مورد با بند 13 ماده 8 قانون رسیدگی به تخلفات اداری مصوب 1372.9.7 و بر طبق بند ج ماده 9 قانون مرقوم او را به کسر‌یک هشتم حقوق و فوق العاده به مدت 6 ماه محکوم نموده است. نظر به اینکه به موجب ماده 3 قانون نحوه استفاده از خانه‌های سازمانی مصوب 1346 و ماده 12 آئین نامه مربوط شرایط احراز استفاده از خانه‌های سازمانی مصوب 1373.10.19 هیأت وزیران ضمانت اجرای عدم تخلیه خانه‌ سازمانی، ضبط حقوق و مزایای کارمند به نفع سازمان مربوطه بوده و علاوه بر آن، سازمان متبوع مکلف است به استناد ماده 15 آیین نامه مرقوم نسبت به‌ تخلیه خانه از طریق مراجع قضائی اقدام نماید. بنابه مراتب فوق خودداری از تخلیه خانه سازمانی از شمول عنوان سرپیچی از دستور مافوق خارج و‌ تخلف اداری محسوب نمی‌گردد. بدین جهت با نقض رأی معترض عنه پرونده جهت رسیدگی مجدد به کمیسیون همعرض ارسال می‌گردد.

    هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در تاریخ فوق به ریاست حجهْْ الاسلام و المسلمین دری نجف آبادی و با حضور روسا شعب بدوی و روسا و‌مستشاران شعب تجدیدنظر تشکیل و پس از بحث و بررسی و انجام مشاوره با اکثریت آراء به شرح آتی مبادرت به صدور رأی می‌نماید.

    رأی هیأت عمومی

    ‌با عنایت به ماده 54 قانون استخدام کشوری و مقررات قانون هیأت‌های رسیدگی به تخلفات اداری تمرد، عدم اطاعت از دستور قانونی مقام مافوق در‌ قلمرو وظایف و تکالیف پست ثابت سازمانی مربوط است که چون امتناع از تخلیه و تحویل خانه سازمانی از نوع وظایف و تکالیف شغل مورد تصدی‌ مستخدم دولت محسوب نمی‌شود، بنابر این دادنامه شماره 575 مورح 1375/10/3 شعبه دوازدهم دیوان که متضمن این معنی است موافق اصول و‌موازین قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی مطابق قسمت اخیر ماده 20 قانون دیوان عدالت اداری برای شعب دیوان و سایر مراجع مربوط در موارد‌مشابه لازم الاتباع است.

    ‌رئیس هیأت عمومی دیوان عدالت اداری ـ قربانعلی دری نجف آبادی

    منبع: قضاوت آنلاین به نقل از روزنامه رسمی، شماره 16284 مورخ 1379/10/28

  • ممنوعیت صدور مجدد گواهینامه عدم پرداخت چک (رأی 72)

    ممنوعیت صدور مجدد گواهینامه عدم پرداخت چک (رأی 72)

    رأی شماره 72 – 1380/3/6 هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در مورد ابطال بخشنامه شماره نب901. مورخ1379/2/19 اداره نظارت بر امور بانکهای تجاری بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران

    ‌شماره هـ 164.79. 1380.4.9
    شماره دادنامه: 72
    ‌تاریخ صدور: 1380.3.6
    کلاسه پرونده: 164.79
    مرجع رسیدگی: هیأت عمومی دیوان عدالت اداری
    ‌شاکی: آقای سیدعلیرضا حسنین
    ‌موضوع شکایت و خواسته: ابطال بخشنامه شماره نب901. مورخ 1379.2.19 اداره نظارت بر امور بانکهای تجاری بانک مرکزی جمهوری اسلامی‌ایران.

    ‌مقدمه: شاکی طی دادخواست تقدیمی اعلام داشته است، در مورد چک قانونگذار قائل به داشتن امتیاز شکایت کیفری برای دارندگان آنها شده است و‌ دارنده چک از نظر قانون یگانه فردی است که حق طرح دعوی جزائی را در صورت پرداخت نشدن وجه چک خواهد داشت و در صورت مطالبه وجه چک از بانک محال علیه و پرداخت نشده وجه چک به موجب ماده 4 قانون چک، بانک‌ موظف به صدور گواهینامه عدم پرداخت شده است که بنا به نظر دیون عالی کشور، این برگه به  منزله واخواست است. فلذا بنابه قانون قاعدتاً تنها یک بار باید صورت بگیرد و نه بیشتر. ‌متأسفانه با وجود صراحت نص قانون، اخیراً اداره نظارت بر امور بانکهای تجاری بانک مرکزی مبادرت به تصویب و ابلاغ بخشنامه مورد شکایت به‌ شعب بانکها کرده است که به موجب آن چنانچه چک بعد از صدور گواهینامه عدم پرداختِ نخستین، [چک] به فرد دیگری منتقل شود، بانک موظف است در‌ صورت درخواست آورنده (‌شخص ثالث)، نسبت به صدور گواهی عدم پرداخت، مجدداً اقدام نماید. صدور مجدد گواهینامه از نظر حقوقی واجد اثر و‌ اعتبار نیست و به مفاد قانون چک در صدور این بخشنامه توجهی نشده است. فلذا تقاضای ابطال بخشنامه شماره نب901. مورخ 1379.2.19 اداره‌ نظارت بر امور بانکهای تجاری بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران را دارد.

    مدیریت کل نظارت بر بانکها و مؤسسات اعتباری اداره نظارت بر امور‌ بانکهای تجاری بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به شکایت مذکور طی نامه شماره 4146 مورخ 1379.7.26 اعلام داشته‌اند، منظور‌ مقنن از لفظ (‌دارنده) به شرح ماده 2 قانون صدور چک به طور اعم ذینفع چک بلامانع است که این معنی از الفاظ «‌قائم مقام قانونی» مذکور در این ماده‌ مستفاد می‌گردد و به طور اخص منظور قانونگذار از «‌دارنده» در ماده 11 قانون مذکور شخصی است که علاوه بر دارابودن حق مراجعه به هر یک از‌ مراجع قانونی اعم از ثبت اسناد به جهت اجرای سند (‌چک) و یا دادگاه به عنوان مدعی خصوصی یا خواهان دعوای مدنی، می‌تواند با استفاده از‌ شرایط مندرج در ماده یاد شده، به عنوان شاکی درخواست تعقیب کیفری و مجازات صادر کننده را نیز ارائه نماید. در این زمینه در قسمت اخیر ماده 11‌ قانون صدور چک مقنن با کاربرد لفظ انحصاری (‌کیفری) بقای جواز انتقال چک به غیر را تلویحاً مورد تأیید قرار داده، لکن با توجه به طبیعت جرم چک‌بلامحل و جلوگیری از سوء استفاده اشخاص فرصت طلب در ایجاد شغل خاص پیگیری این گونه دعاوی، حق شکایت کیفری را فقط به کسی واگذار‌نموده که برای اولین بار به بانک مراجعه کرده است و براین اساس حق شکایت کیفری را از کسانی که به نحوی پس از صدور گواهینامه بانک در مقام‌ دارنده چک قرار می‌گیرند یا چک به نحوی به آنها منتقل یا واگذار می‌گردد، سلب کرده است. براساس ماده 2 قانون چک «‌دارنده چک» برای صدور‌ اجرائیه موظف است عین چک و «‌گواهینامه» مذکور در مواد 4 یا 5 قانون یادشده را به اجرای ثبت اسناد محل تسلیم نماید. مطابق قسمت اخیر ماده 4‌ قانون مذکور «‌بانک» مکلف است علاوه بر قیود مذکور در صدر ماده، هویت و نشانی کامل «‌دارنده» را نیز در گواهینامه ذکر نماید. این گواهینامه لزوماً‌ باید مطابق ماده 3 قانون صدور چک نیز باشد. چنانچه اولین «‌گواهینامه» مطابق ماده 11 به ذینفع تسلیم شده و این شخص با سلب حق شکایت کیفری‌ از خود چک بلامحل را به غیر (‌از جمله به ید ما قبل خود) واگذار نماید، در این حالت هویت ذینفع چک «‌دارنده» به شرح اخیر در گواهینامه اولیه متذکر‌ نشده است، لذا این معضل مطرح می‌گردد که دایره اجرای ثبت، قائم مقام قانونی را چگونه با عنوان «‌دارنده» تطبیق داده و پی‌گیری اجراء را از وی‌ بپذیرد. آیا می‌توان پذیرفت که مقنن، حق انتقال چک بلامحل را به غیر و حتی به ظهرنویسان قبلی و یا اولین ظهرنویس پس از صدور اولین گواهینامه‌ سلب کرده است؟ اعاده چک برگشت شده به ید ما قبل در عرف تجاری معمول و اقدامی متعارف و جاری بازار است. به این لحاظ دارنده چک در هر‌ حال می‌تواند از مزایای مواد 310 الی 317 قانون تجارت بهره برداری نماید و قانون چک به هیچ وجه ناسخ مواد مذکور نمی‌باشد. از عبارت «‌شخصی‌که برای اولین بار چک را به بانک ارائه داده است.» مرقوم در ماده 11 قانون چک، چنین استنباط می‌گردد که امکان ارائه چک برای دفعات متوالی به‌ بانک فراهم است و هر یک از ذینفع‌های چک و ظهرنویسان حسب مورد می‌توانند راساً به جهت وصول وجه آن به بانک مراجعه نمایند و بانک نیز در‌ شکل و ماهیت باید در انطباق با قانون چک صورت پذیرد.
    با عنایت به مراتب و نظر به اینکه به شرح بخشنامه فوق الذکر بانکها مکلف شده‌اند در‌ صدور گواهینامه عدم پرداخت مجدد به این نکته تصریح نمایند که اولین گواهینامه عدم پرداخت قبلاً برای اولین آورنده صادر شده است، زوال وصف کیفری چک را در گواهینامه عدم پرداخت ثانی مشخص و بارز نمایند. بنابراین اقدام این اداره در خصوص صدور بخشنامه شماره 901 مورخ 1379.2.19 در انطباق کامل با مفاد قانون صدور چک و در جهت ایجاد وحدت رویه در شبکه بانکی می‌باشد. لذا رد شکایت مطروحه مورد استدعا‌ است.

    هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در تاریخ فوق به ریاست حجت الاسلام والمسلمین دری نجف آبادی و با حضور روسای شعب بدوی و‌روساء و مستشاران شعب تجدیدنظر تشکیل و پس از بحث و بررسی و انجام مشاور با اکثریت آراء به شرح آتی مبادرت به صدور رأی می‌نماید.

    ‌رأی هیأت عمومی

    ‌طبق ماده (10) قانون صدور چک مصوب 1355 که براساس قانون اصلاح موادی از قانون صدور چک مصوب 1372 شماره آن به (11) تغییر یافته،‌ منظور از دارنده چک در مقام طرح شکایت کیفری شخصی است که برای اولین بار چک را به بانک ارائه داده است و حکم مقرر در این ماده در باب الزام‌ بانک محال علیه به قید هویت کامل و دقیق و تاریخ مراجعه شخص مزبور به بانک و صدور گواهی عدم پرداخت و همچنین عدم جواز طرح شکایت‌ کیفری از طرف کسی که چک پس از برگشت (‌جز در موارد قهری) به او منتقل شده، مفید ممنوعیت صدور گواهی عدم پرداخت مجدد و مکرر است. بنابراین مفاد بخشنامه نب901. مورخ 1379.12.19 بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر الزام بانک محال علیه به صدور گواهی عدم‌ پرداخت مجدد و زوال آثار کیفری اولین گواهی عدم پرداخت خلاف قانون تشخیص داده می‌شود و بخشنامه مذکور به استناد قسمت دوم ماده 25 قانون‌دیوان عدالت اداری ابطال می‌گردد.

    [ghazavatonline]

    به  نقل از روزنامه رسمی، شماره 16426 مورخ 1380/5/2