برچسب: نشست های قضایی در عقد بیع و قرارداد فروش

نشست های قضایی در عقد بیع و قرارداد فروش

  • مفهوم غرامت مستحق للغیر در آمدن مبیع

    مفهوم غرامت مستحق للغیر در آمدن مبیع

    غرامت در ماده 391 قانون مدنی شامل کاهش ارزش پول در زمان پرداخت ثمن به مشتری و بازگرداندن قدر خریدار است

    نشست قضایی اول

    کد نشست ۱۳۹۷-۵۵۷۵

    نشست قضایی مورخ ۱۳۹۵/۰۴/۰۱ قضات شهر رشت در استان گیلان

    موضوع: مستحق الغیر در آمدن مبیع

    پرسش

    دادخواستی به خواسته ضرر و زیان ناشی از جرم [فروش مال غیر]، با جلب نظر کارشناس، مطرح گردیده است. توضیح آنکه خواهان در سال 87 یک قطعه ملک از خوانده به مبلغ 26 میلیون تومان خریداری و نسبت به پرداخت مبلغ 5 میلیون تومان از ثمن معامله به صورت نقدی اقدام و الباقی به صورت سه فقره چک که هر سه فقره منتهی به صدور گواهی عدم پرداخت گردیده است.

    مقاله مرتبط: رویه قضایی نحوه محاسبه کاهش ارزش ثمن در صورت مستحقق للغیر درآمدن مبیع

    دادگاه کیفری خوانده را به اتهام فروش مال غیر به لحاظ اینکه ملک مورد نزاع عرصه منابع طبیعی بوده، به حبس و رد مال و جزای نقدی محکوم و خوانده پس از تحمل مجازات نسبت به استرداد مبلغ 5 میلیون تومان در تاریخ 17/03/93 اقدام کرده است.

    الف: با توجه به ماده 391 قانون مدنی و رأی وحدت رویه 733-25/07/93 [هیأت عمومی دیوان عالی کشور] منظور از غرامات وارده به مشتری که بایع باید از عهده آن با فرض وجود فساد بیع برآید، چیست؟ آیا نرخ شاخص تورم منظور است یا قیمت ملک (بیع) به نرخ روز تقدیم دادخواست؟

    ب: بر فرض اینکه به قیمت روز ملاک باشد و از طرفی خواهان نسبت به پرداخت بخشی از ثمن اقدام کرده، تکلیف چیست؟

    ج: با توجه به استرداد ثمن پرداختی و دریافت آن از سوی خواهان و فاصله زمانی بعد از پرداخت ثمن تا زمان تقدیم دادخواست (حدود دو سال و اندی) آیا خوانده مکلف به پرداخت است ؟

    نظر اتفاق

    در صورت مستحق للغیربودن بیع دو حالت قابل تصور است، یکی در حالت علم مشتری است که بایع صرفاً تکلیف به رد ثمن دارد اما در صورت جهل مشتری که مورد سوال نیز می باشد، بایع علاوه بر رد ثمن می بایست غرامات وارد به مشتری را نیز پرداخت نماید.

    نظریات مشورتی مرتبط: نحوه محاسبه کاهش ارزش ثمن در مستحق للغیر در آمدن مبیع

    در قانون تعریف صریحی از غرامت صورت نگرفته [بنابراین]، شاخص تورم (ثمن) ملاک است زیرا به جهت باطل بودن بیع اساساً نباید قیمت مبیع در نظر گرفته شود. نظریات مشورتی اداره حقوقی در تفسیر رای وحدت رویه مذکور نیز موید این امر است.

    در نتیجه به لحاظ اینکه حسب نظر اتفاقی اعضا مبنی بر اینکه قیمت مبیع مورد نظر نمی باشد، عملاً پاسخ بخش دوم و سوم سوال روشن است.

    نظر هیأت عالی

    مطابق صورت مذاکرات هیئت محترم عمومی دیوان عالی کشور، منظور از غرامات، ارزش پول در زمان پرداخت است که تحت عنوان «بازگرداندن قدرت خرید مشتری» مورد بحث قرار می گیرد نه ارزش پول بر مبنای شاخص تورم بانک مرکزی.

    رویه قضایی مرتبطغرامت مستحقق للغیر در آمدن مبیع شامل تورم موضوعی کاهش ارزش ثمن است

    بنابراین در تبیین مفهوم عرفی غرامات که مد نظر اکثریت اعضای هیئت عمومی دیوان عالی کشور در رأی وحدت رویه شماره 733/(1393/7/25) قرار گرفته، کاهش ارزش ثمن داخل در غرامات بوده و قابل مطالبه می باشد.

    نشست قضایی دوم

    تذکر- تاریخ برگزاری نشست قضایی 7 خرداد 1398 بوده که قبل از صدور 811 مورخ 1400/4/1 هیأت عمومی دیوان‌عالی کشور می باشد و بدیهی است که اعلام نظر اقلیت و اکثریت قضات حاضر در نشست بدون اشاره به آن باشد لکن نظر هیأت عالی در زمان موخر بر صدور رأی فوق اعلام گردید.

    غرامت در ماده 391 قانون مدنی شامل جبران میزان کاهش ارزش ثمن و برگرداندن قدرت خرید مشتری است که در عرف «ثمن به نرخ روز» گفته می شود

    کد نشست ۱۴۰۱-۸۸۵۶

    نشست قضائی مورخ ۱۳۹۸/۰۳/۰۷ قضات استان سمنان، شهر سمنان

    موضوع: مفهوم غرامت درماده 391 قانون مدنی

    پرسش

    1- منظور قانون‍گذار از غرامت موضوع ماده 391 قانون مدنی (خسارت مستحقٌ للغیر در آمدن مبیع، در صورت جهل مشتری) چیست؟ آیا کاهش ارزش ثمن معامله است یا قیمت روز مبیع یا غیر آن؟

    2- چنانچه منظور قانونگذار، کاهش ارزش ثمن بر اساس شاخص سالانه بانک مرکزی است (ماده 522 قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی)، مبدأ محاسبه این خسارت از تاریخ مطالبه مشتری است یا از تاریخ وقوع معامله یا انحلال قرارداد (حسب مورد اعلام فسخ یا اعلام بطلان معامله)؟

    نظر اکثریت

    با در نظر داشتن ویژگی مسئولیت مدنی در مستحق للغیر درآمدن مبیع و جاری شدن احکام غصب و مقررات ضمان ید که اجمال آن عبارت از این است که تا جای ممکن، توازنی را که بر اثر فعل منتقل‌کننده (واردکننده زیان) و ورود خسارت، از بین رفته، باز گردد و زیان‌دیده (منتقل‌الیه) در همان وضعیت پیش از وقوع خسارت قرار گیرد (اصل جبران کامل خسارات) و با در نظر داشتن این که بر اساس این ویژگی، «غرامت» یا «خسارت» که در مواد ۳۹۱ و ۲۶۳ و ۳۲۵ قانون مدنی به آن تصریح شده، به این معنی است که زیان‌دیده، از دارا شدن چیزی که به‌طور معقول می‌توانست انتظار آن را داشته باشد، محروم شده و با این تفسیر، مطالبه غرامت یا خسارت، به‌طور کلی شامل ضرر مستقیم، مسلم و منافع ممکن‌الحصول می‌باشد و با توجه به این که خرید مال غیرمنقول، عرفاً سرمایه‌گذاری محسوب می‌شود و مقتضی منفعت ایجاد شده، از بین بردن این وضعیت، محروم شدن خریدار از منفعت و خسارت ممکن‌الحصول تلقی می‌شود همچنین کلمه «غرامت»، به نحو مطلق در ماده 391 قانون مدنی بکار رفته و «شرایط حمل مطلق بر مقید» در ماده قانونی وجود ندارد و باتوجه به این که منطوق رأی وحدت رویه شماره [733] مورخ 1393/7/15 به اقتضای قاعده «لزوم تفسیر متن بر پایه عدم خروج مورد»، بر این امر دلالت می‌نماید که مطالبه ثمن بر مبنای شاخص تورم، جزیی از غرامت محسوب و نباید از «مفهوم غرامت» خارج شود و دلالتی بر عدم مطالبه خسارات دیگر از جمله منافع ممکن‌الحصول ندارد؛ در نتیجه، بر مبنای اصل جبران کامل خسارت، قاعده تسبیب، اطلاق عبارت «غرامت» و فقدان شرایط حمل مطلق بر مقید، قابل مطالبه بودن منافع ممکن‌الحصول و منطوق رأی وحدت رویه شماره 733 ـ 1393/7/15 هیأت عمومی دیوان عالی کشور، خریدار می‌تواند علاوه بر مطالبه ثمن با توجه به شاخص تورم (دریافت ثمن به ارزش و قیمت واقعی زمان معامله)، مازاد آن را نیز تا قیمت مثل ملک مورد معامله به‌عنوان منافع ممکن‌الحصول مطالبه نماید. بدیهی است علاوه بر این‌ها، هزینه‌های لازم برای انجام معامله از جمله هزینه نگاهداری و حفاظت مال، هزینۀ دادرسی، حق‌الوکاله و خسارت دادرسی، (هرگاه در اثر اقامۀ دعوی مالک، از طرف مشتری پرداخت شده است)، قابل مطالبه می‌باشد.

    نظر اقلیت

    با توجه به رأی وحدت رویه شماره 733ـ 1393/7/15 هیأت عمومی دیوان عالی کشور، خریدار حق مطالبه ثمن به نرخ روز را داراست و شیوه محاسبه آن نیز با توجه به سکوت رأی وحدت رویه، تابع ماده ۵۲۲ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی است. لذا دادگاه باید با رعایت تغییر شاخص سالانه قیمت‌ها که توسط بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران تعیین می‌گردد، مبلغ قابل استرداد را محاسبه و به آن حکم دهد. بدیهی است شرایط مقرر در این ماده از قبیل «مطالبه داین» و «تمکن مدیون» در این موضوع، شرط نیست. علاوه بر حق مطالبه ثمن بر اساس شاخص تورم، هزینه‌های لازم برای انجام معامله از قبیل حق دلالی و تنظیم سند و مالیات و امثال آن، هزینۀ نگاهداری و حفاظت مال، هزینۀ دادرسی، حق‌الوکاله و خسارت دادرسی، (هرگاه در اثر اقامۀ دعوی مالک، از طرف مشتری پرداخت شده است)، قابل مطالبه می‌باشد.

    نظر هیئت عالی

    مطابق آراء وحدت رویه به شماره‌های 733 مورخ 93/7/15 و 811 مورخ 1400/4/1 هیأت عمومی دیوان‌عالی کشور ناظر به مواد 390 و 391 قانون مدنی، درصورتی‌که مبیع مستحق للغیر درآید و خریدار، جاهل به این وضعیت باشد، فروشنده باید از عهده استرداد ثمن و غرامات وارده به خریدار برآید و منظور از غرامت، جبران میزان کاهش ارزش ثمن و برگرداندن قدرت خرید مشتری می‌باشد که در نظر عرف «ثمن به نرخ روز» گفته می‌شود و مطابق رأی وحدت رویه شماره 811 مورخ 1400/4/1 از طریق ارجاع امر به کارشناسی و لحاظ افزایش قیمت مبیع بر مبنای تورم اقتصادی محاسبه می‌گردد. نظریه اقلیت در حدی که موافق این دیدگاه است، مورد پذیرش و مطلوب است.

    سامانه نشست های قضایی

  • حل تعارض دو رأی دادگاه در انتقال رسمی ملک و فسخ بیع

    حل تعارض دو رأی دادگاه در انتقال رسمی ملک و فسخ بیع

    هرگاه دو رأی قطعی دادگاه در انتقال رسمی ملک و فسخ بیع مغایر یکدیگر باشند، رأی مؤخر بی اعتبار است

    نشست قضائی مورخ ۱۳۹۵/۰۹/۲۵ قضات شهرستان شهرکرد در استان چهار محال و بختیاری

    کد نشست ۱۳۹۸-۶۱۷۳

    موضوع: بررسی دو رای معارض قطعی شده در یک موضوع

    پرسش

    در یک شعبه در پرونده ای خوانده الزام به انتقال رسمی ملک شده و رأی قطعی گردیده در شعبه دیگر رأی به تأیید فسخ بیع صادر شده یعنی همین موضوعی که مورد رأی الزام به انتقال است این رأی هم قطعی شده، تکلیف چیست کدام رأی قابل اجرا می باشد؟

    نظریه اکثریت

    چون در چنین حالتی با دو رأی قطعی مواجه می باشیم و به استناد ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی هیچ مرجعی نمی تواند از اجرای احکام قطعی دادگاه ها جلوگیری نماید لذا می بایست مدعی فسخ از طریق درخواست، اعمال ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری درخواست اعاده دادرسی از طریق فوق العاده را بنماید، تا در صورت پذیرفته شدن درخواست وی، پرونده در شعب دیوان عالی کشور رسیدگی گردد و حکم قطعی صادر شود و سپس به استناد ماده 39 قانون اجرای احکام اعاده وضع به حال سابق و قبل از اجرای حکم صورت گیرد.

    نظریه اقلیت

    با صدور حکم فسخ موجبی برای اجرای حکم الزام به انتقال سند وجود ندارد و در واقع سالبه به انتفاع موضوع می باشد و هیچ لزومی ندارد که انتقال سند صورت گیرد .

    نظریه هیأت عالی

    گرچه در فرض سؤال تقدم و تأخر آراء معلوم نیست، اصولاً رأی مؤخر بنا به مستفاد از ماده 376 ق. آ. د. م بی اعتبار است. چنانچه امکان فرجام خواهی نباشد، می توان از طریق ماده 477 ق. آ. د. ک مصوب سال 92 درخواست اعاده دادرسی نمود.

    سامانه نشست های قضایی قضات

  • دعوای الزام به تنظیم سند رسمی ملازمه با دعوای اثبات عقد بیع ندارد

    دعوای الزام به تنظیم سند رسمی ملازمه با دعوای اثبات عقد بیع ندارد

    برای طرح دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال ملک موضوع سند عادی، لزومی به طرح دعوای اثبات عقد بیع نیست

    کد نشست ۱۳۹۸-۶۴۳۸

    صورتجلسه نشست قضایی مورخ ۱۳۹۷/۰۵/۲۵ قضات شهرستان آق‌قلا از استان گلستان

    موضوع: طرح دعوی اثبات بیع ضمن دادخواست الزام به تنظیم سند رسمی

    پرسش:

    شخص الف و شخص ب در قالب سند عادی، بیعی را منعقد نمودند و تمام ثمن معامله در زمان انعقاد معامله پرداخت گردید. ذیل این سند را شاهدانی مهر و امضاء کرده اند؛ حال با توجه به اینکه بعد از گذشت چند سال فروشنده حاضر به انتقال سند رسمی به خریدار نمی باشد؛ سوال اینجاست که، آیا در دادخواست علیه فروشنده علاوه بر الزام به تنظیم سند رسمی باید اثبات بیع نیز مطرح شود یا خیر؟

    علاوه بر آن اگر مبیع موصوف (یک قطعه زمین) حدود چند دانگ آن متعلق به اداره اوقاف باشد، آیا باید اداره اوقاف را به عنوان خوانده طرف دعوا قرار داده شود یا خیر؟

    نظریه اکثریت

    مطابق اصل صحت قراردادها، دعوی اثبات وقوع بیع امری عبث و غیر ضروری است؛ زیرا دادگاه می بایست به امور ترافعی رسیدگی نماید و این دعوی امری غیر ترافعی است؛ به عبارت دیگر دعوی اثبات وقوع بیع یا تصدیق صحت اعتبار مبایعه نامه عادی یا اثبات مالکیت در مورد املاکی که سابقه ثبتی و صدور سند مالکیت داشته اند، قابلیت استماع را ندارد؛ آنچه در مواد 10 و 219 قانون مدنی بدان تصریح شده، اصل صحت نفوذ معاملات است که از باب تحکیم قانونی است؛ بنابراین صدور حکم اعلامی بر صحت معامله اثر تملیکی ندارد و ذی نفع باید در اجرای مقررات مواد 42، 47 و 48 قانون ثبت با طرح دعوی، الزام به وفای به عهد و تنظیم سند رسمی انتقال نسبت به ملک مورد معامله را خواستار شود تا با رعایت تشریفات قانونی، ضمن احراز وقوع بیع انتقال رسمی یابد.
    در مورد قسمت دوم سوال، چون سهم اوقاف منتقل نمی شود طرف دعوا قرار دادن اداره اوقاف لازم نیست، زیرا طرف دعوی قرار دادن یک خوانده مستلزم صدور حکم به طرفیت آن خوانده است در حالیکه در فرض سوال نیاز به حضور و محکومیت اداره اوقاف برای انتقال سهم مشاع نمی باشد.

    نظریه اقلیت

    باید ابتدا وقوع عقد اثبات شود تا سپس دادگاه بتواند شخص فروشنده را به انتقال رسمی سند ملزم کند؛ در فرض سوال خواهان ابتدا باید این قسمت از خواسته را بخواهد تا دادگاه احراز کند بیع واقع شده و سپس طرفین را به انتقال ملزم کند.

    در قسمت دوم سوال، اداره اوقاف باید طرف دعوی قرار گیرد تا از امر انتقال سند به نام شخص جدید خریدار مطلع شود و تنها به صرف اطلاع در پرونده وجود داشته باشد هرچند دعوی به طرفیت وی رد خواهد شد.

    نظریه هیأت عالی

    اولاً؛ در معاملاتی که ظهور عرفی در انعقاد آن وجود دارد، اصل بر صحت قرارداد منعقد شده است و مدعی خلاف اصل باید اقامه دعوی نماید؛ بنابراین دعوای اثبات عقد بیع یا تنفیذ معامله قابلیت استماع ندارد، چه محاکم دادگستری مرجع رسمیت بخشیدن به اسناد عادی اشخاص نمی باشد، بلکه مطابق مقررات و تشریفات قانونی اقدام می نماید و در دعوای الزام به تنظیم سند رسمی نیازی به طرح دعوی اثبات عقد بیع نیست؛ چون الزام به تنظیم سند رسمی از آثار عقد است و در مقام رسیدگی به شرایط و ارکان تحقق عقد بیع نیز پرداخته می شود.ثانیاً؛ اگر دعوای الزام به تنظیم سند رسمی نسبت به سهم فروشنده (غیر از سهم موقوفه) باشد، نیازی به طرح دعوی به طرفیت اداره اوقاف یا متولی موقوفه نمی باشد.

    منبع: قضاوت آنلاین به نقل از سامانه نشست های قضایی پژوهشگاه قوه قضاییه

  • فسخ معامله اول به علت خیار غبن خللی به اعتبار معاملات بعدی وارد نمی سازد

    فسخ معامله اول به علت خیار غبن خللی به اعتبار معاملات بعدی وارد نمی سازد

    فسخ معامله اول به علت خیار غبن خللی به معاملات بعدی وارد نساخته و این انتقالات در حکم تلف مبیع است

    نشست قضایی دادگستری خواف در آبان۸۳

    سئوال:

    چنانچه ملکی توسط ایادی متعدد به ناقل قانونی و مشخصاً عقد بیع منتقل شود و هریک از عقود شرایط اساسی صحت معاملات را دارا باشد، آیا فسخ معامله اول توسط مالک ثبتی (فروشنده اول) به علت خیار غبن و اثبات مغبون شدن وی حین العقد، خللی بر سایر معاملات بعدی وارد می سازد یا خیر، ضمناً با توجه به فلسفه جعل خیار به منظور دفع ضرر بایع اول و جبران ضرر خویش، از نظر مقررات قانونی دارای چه حقوقی است؟

    نظر کمیسیون:

    سوال راجع به مغبون شدن فروشنده در معامله انجام شده است، به این توضیح [که] فروشنده به واسطه بی اطلاعی ارزش مبیع و یا فریبکاری خریدار مبیع ارزان تر از نرخ واقعی به فروش می رساند، بدیهی است [که] بر حسب مقررات قانون مدنی برای تحقق غبن مقررات خاصی وضع شده و فقط غبن فاحش موجب فسخ معامله است.

    حال اگر در این فاصله زمانی (وقوع عقد بیع و اثبات مغبون شدن فروشنده) خریدار، مبیع را به دیگری انتقال دهد، این انتقال در حکم تلف مبیع است که فروشنده فقط محق مطالبه مابه التفاوت ارزش واقعی ملک است زیرا برقراری حق فسخ برای مغبون رفع ضرری است که در اثر اشتباه در ارزش مبیع متوجه او شده است و با جبران این ضرر، موجبی برای فسخ معاملات بعدی در صورتی که مطابق قانون و صحیحاً انجام شده باشد به نظر نمی رسد.

    منبع: مجموعه نشست های قضایی در حقوق مدنی، صفحات۲۳۹،۲۴۰

  • مطالبه قیمت پارکینگ به علت عدم تحویل آن با آپارتمان

    مطالبه قیمت پارکینگ به علت عدم تحویل آن با آپارتمان

    چون وجود آپارتمان نسبت به پارکینگ قابل تجزیه بوده، در صورت فقدان پارکینگ آپارتمان، خریدار می تواند مابه التفاوت بهای مستقل آن را مطالبه کند

    نشست قضایی مرداد 1386 قضات دادگستری شهرستان بابل

    سئوال

    مبیع مورد معامله یک واحد آپارتمان با داشتن حق پارکینگ بوده است. در زمان تحویل مشخص می شود مبیع فاقد پارکینگ بوده است و خواهان (خریدار) با تقدیم دادخواست مطالبه مبلغی بابت حق پارکینگی را که تحویل وی نشده است می کند، آیا چنین دعوایی قابلیت پذیرش دارد؟

    نظر کمیسیون

    چنانچه مفروض این موضوع باشد که وجود پارکینگ در ملک به عنوان وصف یا شرط مبیع مورد توافق قرارگرفته و بهای مورد معامله در مجموع جهت آپارتمان و پارکینگ معین شده باشد، ممکن است چنین متبادر شود که خریدار اختیار فسخ معامله را دارد و اختیار وی ناشی از خیار تخلف از وصف (شرط صفت) یا تخلف از شرط است. لیکن وجود آپارتمان نسبت به پارکینگ قابل تجزیه است یعنی امکان وجود آپارتمان بدون پارکینگ متصور است و بسیاری از آپارتمان ها عملاً و قانوناً ممکن است فاقد پارکینگ باشند ، لذا خریدار می تواند مابه التفاوت قیمت ، یعنی ارزش و بهای مستقل پارکینگ را مطالبه کند.

    منبع: مجموعه نشست های قضایی قضات در حقوق مدنی، صفحه ۲۱۰